🔻 در باب عشق
همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، به اعتقاد #شیخ_الرئیس موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند:
۱_یا دارای #شوق و #عشق هستند. یعنی فاقد کمال مطلوب بوده و نسبت به اخذ آن حالتی به نام شوق دارند و هنگامی که آن کمال را به دست آوردند نسبت به آن بهجت و سرور داشته لذا در حفظ وارتقای آن میکوشند، که این حالت را عشق میگویند.
۲_ و یا صرفاً دارای عشق بوده و فاقد شوق میباشند(زیرا کمال معطله ندارند) در این حالت موجود نسبت به ذات و کمالات خود عشق دارد.مانند عشق #خداوند به ذات خود و یا عشق #عقول و #ملائکه نسبت به کمالاتشان.
اما حکیم بزرگ #صدرالمتالهین_شیرازی در تکمیل سخنان #ابن_سینا پیرامون عشق، در جلد هفتم کتاب شریف #اسفار چنین میگوید که موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند:
اول: موجوداتی که واجد عشق و مجرد از شوق هستند
دوم: موجوداتی که واجد عشق و شوق هستند
به اعتقاد #صدرا موجودات دسته دوم دارای حرکت میباشند. زیرا در طلب رسیدن به کمال و نیل به مطلوب و معشوق سراسیمه در حال حرکت هستند که البته این حرکت به تناسب شوق آنها متفاوت است. لذا شوق و طلب چنین موجوداتی یا به نحو ارادی است ویا غیر ارادی.
اگر ارادی باشد به این معناست که حرکتشان به سمت کمال و معشوق به واسطه وجود نفس مجرد است لذا حرکت شوقی آنها، آگاهانه و نفسانی است. آگاهانه در پی معشوق میدوند و سراسیمه طلب کمال ویار میکنند...و چون به اخذ کمال که همان رویت یار است نائل شوند در حفظ ونگه داری آن سَروِ سَهی میکوشند و اجازه اطاله کمالات نفسانی را نمیدهند. و یا شوق وحرکت آنها غیر ارادی است که در چنین حالتی شوق آنها طبیعی_غریزی میباشد....یعنی گرچه از اَمارات ونشانههای آفاقی کمالات وجودی یار ونگار و آن محبوبه قدسی بیخبرند واز خط وخال حضرتش غافل....اما در جذبه وتلاطم آن سیل عظیم افتاده و ناخودآگاه به سمت مبدا کمالات در حرکتند....
بنابراین طبق سخن صدرا خداوند برای ملائکه یا عقول مفارقه دو امر را مقرر فرموده است که عبارتند از عشق و کمال.
و برای سایر موجودات چهار امر را ایجاد کرده است که عبارتند از:
۱_کمال ۲_عشق ۳_شوق ۴_حرکت
بدین معنا که موجودات فاقد کمال، در طلب و شوق دائمی رسیدن به کمالات ومطلوبی که برای آنها حکم معشوق را دارد، در حرکت دائمی میباشند. این حرکت یا از روی اراده است وعاشق باپای خود منزل معشوق را میپیماید و یا به طبع و سرشت غریزی که دارد به نحو غیر ارادی به سمت کوی دوست در سیر وتلاطماند.
شاید بتوان سخن صدرالمتالهین را در این بیت خلاصه کرد:
چندین هزار ذره سراسیمه میدوند
در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست
براین اساس شوق وعشق وحرکت به سمت کمالات و مبدا آنها که معشوق حقیقی است در تمام ارکان هستی موجود است...عشق چون خون در رگ وجود جریان دارد ونبض او سبب حیات است وممات....یا آگانه به سرمنزل یار میرویم...ویا ما را به جبر واقتضای طبیعت خواهند برد...
🔻 درباره چشم زخم_۳
#ملاصدرا در کتاب المبدأ و المعاد تصریح کرده است که برخی نفوس در قوه وهمیه بهحدی میرسند که میتوانند در مواد خارجی تأثیر بگذارند و #چشم_زخم نیز به همین مقوله تعلق دارد.
#صدرالمتالهین مساله چشم زخم یا اِزلاق البصر را در بحث نبوات فلسفه مطرح میکند.
پرسش مهم این است که چگونه انبیاء و اولیای الهی در طبیعت خارج واعیان موجودات تاثیر میگذاشتند؟؟ و اموری چون:
اِنفلاقِ بحر (شکافتن بحر)
انفلاق جبل و ولاده ابل (شکافتن کوه و ولادت شتر توسط حضرت صالح)
ویا شق القمر از آنها صادر میشد؟؟
#صدرا در پاسخ میگوید این مسائل جزء تاثیرات نفس ناطقه نبی و ولی الهی بر اعیان و عالم خارج میباشد.
به این معنا که کل عالم خارج به مثابه جسم وبدن انسان کامل است که بوسیله قدرت فعاله نفس در هر قسمتی میتواند تصرف کند.
#صدرا در ادامه بحث قدرت نفس انسان در تاثیر بر خارج را مطرح میکند و اینکه چشم زخم نیز یکی از مواردی است که میتوان به عنوات قدرت واهمه نفس بر تاثیر در عالم خارج یاد کرد، این تصرف در خارج جزء نبوات عقل عملی اولیاء و انبیاء الهی است.
لذا نفس مهذب ایشان مصداق عبودیت
واقعی خداوند و این روایت امام صادق(ع) است که:
العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة
جوهر وحقیقت عبودیت وبندگی خداوند اینه که انسان رب و پرورش دهنده موجودات عالم میشود ودر آنها قدرت تصرف پیدا میکند.
لذا ازلاق البصر هم جزء همین تاثیرات فعاله نفس بر خارج است که حد اعلای این انشائات انفسی نزد انبیاء میباشد.
╰๛---๛---๛---------------
🔻معاد جسمانی و منتقدان
نظریه #معاد_جسمانی #ملاصدرا با ویژگیهای بدیع و مطلوبش مورد پذیرش بسیاری از متفکران بعد از وی واقع شد و حتی در نظریات جدیدتری مانند نظریه #ملا_علی_مدرس_زنوزی از آن استفاده شد. اما بداعت مبانی آن از سوی منتقدین #حکمت_متعالیه مورد رد و انکار قرار گرفت تا جایی که افرادی مانند #حکیم_میرزا_ابوالحسن_جلوه و #ضیاء_الدین_دری_اصفهانی در صدد برآمدن تا مآخذ و منابع اقوال #ملاصدرا در کتب حکمای سلف را بیابند، زیرا به اعتقاد آنها #صدرا در آثارش به انتحال و نوعی سرقت علمی از گذشتگان پرداخته است.
ضیاءالدین دری در ترجمهای که از کتاب
"نزهة الارواح" #شهرزوری دارد نتیجه تفحصات خود از کتب #صدرالمتالهین را اینگونه بیان میکند:
(معلوم شد که لااقل دو ثلث این کتاب "الاسفار الاربعه" مسلماً عبارات قوم است و نویسنده محترم به خود نسبت داده است و اسم کتاب را نمیبرد... قسمت اول کتاب غالباً از "الفق المبین" میرداماد است، قسمت دوم کتاب بیشتر از "المباحث المشرقیه" و "شرح المقاصد" است، غالب قسمت سوم از مصنفات میرصدر شیرازی و محقق دوانی است و قسمت چهارم در خصوص معاد از مصنفات غیاث الدین منصور پسر میرصدرالدین است.)
بر این اساس دری اصفهانی کوشیده است تا با ریشه یابی مبانی و مقدمات نظریه ملاصدرا در اقوال و آرای حکمای متقدم بدیع بودن را از آن بزداید و در نتیجه نظریه معاد جسمانی صدرالمتالهین را انتحال و رونوشتی از آراء #غیاث_الدین_منصور_دشتکی در کتاب "حجة الکلام" وی دانسته است.
البته این نکته قابل بیان است که گرچه صدرا بخش اعظم کتاب "حجة الکلام" دشتکی را عیناً و بدون ذکر نام مولف در کتب خود ذکر کرده است اما این امر به معنای اخذ نظریه غیاث الدین منصور و انتحال و سرقت علمی توسط ملاصدرا نمیباشد، زیرا غیاث الدین منصور دشتکی و صدرالمتالهین در معاد جسمانی با هم اختلاف مبنایی و جوهری دارند وبراساس همین مبانی متفاوت و در عین استفاده از عبارات مشابه به نتایج مختلفی دست یافتهاند.
اساساً ملاصدرا نظریه ابتکاری غیاث الدین منصور در باب معاد جسمانی را مورد نقد و مناقشه قرار داد واشکال تناسخ را بر آن وارد دانسته است. وی با تمسک به مبانی ابتکاری خود در #حکمت_متعالیه برهانی فلسفی بر اثبات معاد جسمانی اقامه نمود و بسیاری از مطالب و عبارات دشتکی را بدون ذکر نامی از او مورد نقد وبررسی قرار داده است.
براین اساس با اینکه نظریه غیاث الدین منصور و ملاصدرا در باب #معاد_جسمانی دارای اختلافات مبنایی هستند اما معلوم نیست که چرا ضیاءالدین دری، صدرالمتالهین را متهم به انتحال و تکرار عینی مباحث غیاث الدین منصور میکند؟؟ #شهید_مطهری نیز با اشاره به سخنان ضیاءالدین دری اصفهانی اظهار تعجب نموده که چگونه وی متوجه نشده است که آنچه صدرا در الهیات در باب معاد جسمانی گفته با آنچه دیگران بیان کردهاند تفاوت بسیار دارد. شهید مطهری در ج۳ کتاب مقالات فلسفی به منظور اثبات بداعت مبانی صدرایی شماری از آنها را مطرح کرده و با آراء حکمای متقدم مقایسه نموده است.
╰๛---๛---๛---------------------
💢 عقل صغیر و عقل کبیر
در نگاه #حکمت_اسلامی موجودیت انسان در پیوند با کلِ محیط(پیکر واحدِعالم) فعلیت مییابد.
فصل حقیقی انسان که او را از سایر موجودات جدا میکند #نفس_ناطقه وقوه #عاقله و#عقل میباشد.
این عقل امری فردی و #اتمیستی نیست که فقط در کالبد انسان بوده و تابع اراده بشر باشد.
عقل جوهری مجرد است که صور کلی و نتایج قیاس را به انسان افاضه میکند.
#عقلانیت یعنی رابطه اتصالی و متضایف دو وجود ادراکی.
رابطه متقابل دو سنخ ادراک، یکی مُفاض(پذیرنده معرفت_انسان) که باید مقدمات و معدات کسب فیض ادراکی را داشته باشد، و دیگری مُفیض(عقل فعال)که مصدر فیض فهم و درک حقیقت است.
بنابراین عقلانیت و خردورزی، به معنای فهم مفهومی حقیقت نیست، گرچه این امر ظاهر عقلانیت است، اما باطنش یک سنخ اتصال وجودی_حضوری میان مفاض با مفیض است.
انسان در میانِ عقلانیت قرار دارد. تعقل تلاش ریاضیوار و کامپیوتری مغز انسان در کشف مجهولات نیست.
بلکه کنش و مواجهه متضایف ادراکی بشر با باطنِ طبیعت(عقل فعال) میباشد.
عقل کلی ما را در میان گرفته، چنانچه به امواج معرفتی او متصل شویم و ظاهر جزئیات راخرق کنیم، به معنا که فیض اوست متصل می شویم.
به باور #ملاصدرا حقیقت عقل برفراز انسان است، و او را در میان گرفته. چنانچه بشر بتواند با قدم فکر از جزئیات و محسوسات فراتر رود و مقدمات قیاس را درست تنظیم کند و خوب تحقیق کرده و درتحصیل معرفت کوشا باشد از پستوی جزئیات بیرون آمده و ازحیث وجودی ارتقاء یافته انوار خورشید عقل فعال که باطن طبیعت را منور کرده به او می رسد، و او به درک حقیقت نائل می شود.
#عقل_کبیر یا #عقل_اکبر همان عقل فعال است که بشر در میان افاضات و امواج او زندگی می کند و به فعلیت می رسد.
ما هرگاه فکر میکنیم در واقع سعی می کنیم به امواج عقل فعال متصل شویم و چنانچه بخواهیم معارف کلی را به یادآوریم باز هم باید به اومتصل شویم.
#عقلانیت در اتصال دائمی با عقل فعال معنا مییابد.
عقل انسان درنگاه صدرا، قوه انفعالی دریافت معنا و کلیات از عقل عاشر است.
اما برخلاف #صدرا #حاج_ملاهادی_سبزواری اعتقاد داشت که عقل انسان صرفا کارکرد انفعالی و پذیرندگی فیوضات از عقل فعال را ندارد، بلکه قدرت انشاء و فعل بر ترسیم کلیات و صور حقایق را دارد. بدین معنا که درصورت اتصال با عقل فعال از لحاظ وجودی قوی می شویم.
لذا عقل بشر قدرت بر انشاء صور کلی به وزان حقایق خارجی پیدا میکند.
یعنی دیگر منتظر فیوضات عقل آسمانی نیست، بلکه خود شروع به فعالیت و کشف و استنباط حقایق از مقدمات فکر میکند.
#عقل_صغیر یا #عقل_اصغر ذهن انسان است که چون به مرتبه شدید عقل (یعنی عقل فعال) متصل شده، خود تبدیل به عقلی فعال شده که می تواند حقایق را درخود ذخیره کند، و از تامل درآنها به نتایجی برسد و اموری را استنباط کند.
ویژگی عقل صغیر، خطاپذیری آن است، گرچه عقل بشر دائما باید با عقل فعال آسمانی در ارتباط باشد تا از او قدرت وجودی اخذ کند، اما این عقل که به واسطه عنایت عقل عاشر قدرت انشاء کلیات را یافته، گاهی در راستای کشف حقیقت دچار خطا می شود.
هرچه قدر انسان به تفکر و حرکت در کلیات بپردازد، از وهم و جزئیات دوری کند، و اوقات خویش را به تعلیم و تعلم و تزکیه نفس سپری کند، اتصال او با #عقل_فعال بیشتر شده، عقل صغیر قدرتش افزون می شود، و میتواند با قدم خویش جبال مرتفع حقیقت راطی کند.
از تابعین نظریه #عقل_اصغر حاج ملاهادی سبزواری(ره) جناب #علامه_طباطبایی است.
مرحوم علامه به عقل انسانی که قدرت برانشاء کلیات داشته باور دارد. #علامه_طباطبایی برمبانی پذیرش کنشِ استنباطی و فعال عقل صغیر ، نظریه ادراکات اعتباری و نحوه انتزاع معقولات ثانیه را بیان کردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ