eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
170 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
142 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📚نام کتاب: " یادت باشد" . .🖋نویسنده: محمد رسول ملا حسنی" .📑انتشارات: شهید کاظمی . . ⚘شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسر شهید⚘ . 🍃برگی از کتاب: . سر سفره که نشست گفت:" آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟!" با بغض گفتم:" چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟!" گفت:" کاش می شد صداتو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کمتر تنگ بشه". گفتم:" قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم، منو بی خبر نذار". با هر جان کندنی بود برایش قرآن گرفتم تا راهی کنم، لحظه آخر به حمید گفتم:" حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هر کجا که تونستی تماس بگیر." گفت:" جور باشه حتما بهت زنگ می زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنوند از خجالت آب میشم". به حمید گفتم:" پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می فهمم." از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان می داد و با همان صدای دلنشین چند باری بلند گفت:" یادت باشه، یادت باشه!". لبخندی زدم و گفتم:" یادم هست! یادم هست!". 🔻به‌ بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34 @adminpress 👈: تحریریه
روضه شب جمعه:عالم ربانی مرحوم آیة الله حق شناس: 🔹روزی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشغول زیارت و عرض حاجت بودم. دیدم یک فردی در هیئت یک روستایی آمد خود را به ضریح مطهر چسباند و گفت: بی بی جان از فلان جا اومدم و فلان گاو ما چطور شده و... یکی یکی حاجاتش را به زبان ساده گفت و سپس عرض کرد: حالا می خواهم برات روضه بخونم. شروع کرد روضه حضرت علی اصغر را خواند و رفت. 🔸بنده از او و سادگی و صفایش زیارت کردن را یاد گرفتم شبیه او زیارت کردم. هنوز از پله های حرم پایین نیامده بودم که حاجتم داده شد...امام حسین”ع” برای همین قیام کرد. گفت حتی اگر همه بروند، من تک و تنها می‌ایستم و هیچ وقت اثم و عدوان را امضا نمی‌کنم. مجلسی می‌نویسد روز عاشورا حسین”ع” نگاه کرد، دید اصحاب شهید شدند و بنی هاشم هم رفتند و کسی هم دیگر نیست. استنصارهای حسین”ع” در روز عاشورا متعدد است و یکی از آن جاهایی که استنصار کرد اینجاست. واقعاً آن شرایط هر وقت به ذهنم می‌آید دلم آتش می‌گیرد که نوشته‌اند از سی هزار تا صد هزار نفر در مقابلش ایستاده‌اند و او تک و تنهاست و می‌گوید: « هَل مِن مُوَحّدٍ یَخافُ الله فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجوا الله فی اغاثَتِنا؟». در این موقعیت که حسین”ع” استنصار می‌کرد، خدا جوابش را داده است. شما خیال نکنید که امام حسین”ع” استنصار کرد ولی هیچ کس جوابش را نمی‌داد. به خدا قسم، به خودش قسم، هم خدا جوابش را می‌داد و هم ارواح اولیا و انبیا جوابش را می‌دادند؛ می‌گفتند: «قربانت برویم حسین جان! ما هستیم». تمام ذرات عالم به او می‌گفتند: «حسین جان! چشم، هر چه بخواهی در خدمت تو هستیم». چون او ولی الله اعظم است؛ اما باید مسائل برای ما انسانهای – نعوذ بالله – ستمکار، روشن شود. باید ما آزمایش شویم. بعضی جاها نقل کرده‌اند که این استنصار حسین”ع” یک خصوصیتی داشته است و آن اینکه وقتی زین العابدین”ع” صدای پدر را شنید، از بستر بلند شد و عمه‌اش را صدا کرد و گفت یک عصایی، چوب دستیی، چیزی برای من بیاور که من بروم. بعضی هم نوشته‌اند – شاید این زبان حال باشد – که اینجا بود که صدای علی اصغر هم از گاهواره بلند شد… می‌نویسند «فَتَقَدَّمَ الی بابِ الخیمه»؛ بعد از این استنصارهایی که کرد، آمد درب خیام حرم. « وَ نادی یا زینب ! ناوِلینی وَلَدیَ الصَغیر».در جای دیگر آمده است: « یا أُختاه! ناوِلینی وَلَدی الرَّضیع». یعنی بچه شیرخواره‌ام را بیاور. زینب”ع” علی اصغر را آورد و به حسین”ع” داد. در این روایتی که مجلسی نقل می‌کند، این طور دارد که حسین”ع” خودش را از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی بر تن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامۀ پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه، چهره‌اش چهره‌ای نبود که بخواهد بجنگد. این بچه را آورد در مقابل لشکر و روی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغلهایش پیدا بود. بلند گفت: «اِن لَم تَرحَمونی، فَارحَموا هذا الرضیع». اگر به من رحم نمی‌کنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. « اَلا تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟». آیا نمی‌بینید که چگونه بی‌تابی می‌کند؟ حالا اینکه بی‌تابی‌اش چه بوده است من نمی‌دانم. آیا زبانش را در می‌آورده است؟ آیا دست و پا می‌زده است؟ … البته وقتی می‌گویند ماهی «تَلَظّی» می‌کند، معنایش این است که زبانش را پی در پی بیرون می‌آورد… این بچه هم از شدت تشنگی بی‌تابی می‌کرده است… نوشته‌اند: «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین”ع” تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلهُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد… اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین”ع” را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده. « دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَهً فی الجَنَه» ؛ حسین جان ! فرزندت را به ما بده تادر بهشت سیرابش کنیم…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی برای خرید بلیت رفتم کمی ترسیده ونگران بودم . مرتّب به خداوند می گفتم : دارم یک ریسک بزرگ می کنم ، در کشور خودم آدم مفیدی هستم و این تغییر زندگی را نمی دانم چه بلایی به سرم می آورد . غمگین بودم. امروز بلیت می خرم فردا در فرودگاه ایران چه چیزی در انتظارم است . بالاخره بلیت خریدم و موقع برگشتن به هتل با مردی برخورد کردم ، او از گذشته من و اینکه دلم می جوشد سخن گفت،تعجّب کردم و پرسیدم شما از کجا می دانید؟او گفت:به مستمند کمک بکن .آن مرد بعد از دوران بچّگی تا آن روز مرا یک به یک بازگو کرد و حرف های آن مرد مرا به شدّت شگفت زده کرد .حتّی گفت :تو در کودکی به دور از چشم خانواده همیشه به آسمان نگاه می کردی و می گفتی :ای کسی که سُلطان آسمان ها هستی می خواهم با تو آشنا شوم،این جمله ای را که آن مرد از دوران کودکی ام گفت هیچ کس نمی دانست و او سرنوشتم را سخت ،ولی روشن تصویر کرد . بعد هم گفت: من برای هدایت مردم آمدم ،تا گناه نکنند
هشدار به خانواده های دانش اموزان:یک نفر از معلم ها می گفت روزی از دانش اموزان پرسیدم در فضای مجازی کدام برنامه از همه فاسدتر است؟گفتند برنامه شاد!گفتم شاد که چیزی ندارد!گفتند چون اینترنت ان رایگان است دانش اموزان بدترین فیلم هارا برای هم می فرستند!باید والدین دانش اموزان مواظب برنامه شاد باشند!
وصیت نامه شهیدی از قوم اصیل ترکمن، اهل تسنن، از ترکمن های گنبد کاووس، بسیجی خوش رزم، ، بسیجی گردان «یارسول الله(ص)» از لشکر ۲۵ کربلا؛…شهید قربان محمد روشنی شهید قربان محمد روشنی، فرزند: «اله بران» معلم خوش مرام، از دشت ترکمن صحرای گلستان، شهرستان گنبدکاووس، اهل تسنن، بسیجی گردان «یارسول الله(ص)» از لشکر ۲۵ کربلا؛…عاشق ولایت امام، همان سال های نخست جنگ، با عضویت بسیج، راهی جبهه می شود. فرمانده گردان: شهیدحاج حسین بصیر. بنیانگذار«گردان یارسول الله(ص)» و قربان محمد، دل می سپارد به صداقت جبهه و ماندگار می شود.از قوم اصیل ترکمن، اهل تسنن، از ترکمن های گنبد کاووس، بسیجی خوش رزم، عاشق مرام حاج حسین بصیر؛ این عشق، نه از رفتارهای روزمرگی جنگ است، نه؛ چرا که حاج حسین بصیر شهید؛ خود بشدت عاشورائی بود. قربان محمد؛ عاشق، عاشورائی، حاج حسین بصیر می شود. ذره ذره این عشق در او شعله می کشد، بیقرار و بی تاب، مجنون وار می گدازد، از این سو برای مدتی، از گردان یارسول(ع) مرخصی گرفته، به شهر و زادگاهش باز می گردد._ پلاکش بر سینه؛ چفیه اش برشانه؛ پوتین و قمقمه، فانسقه اش؛ با همان لباس بسیجی خاکی و ساده اش؛ قبل از این که به خانه برود، عصر بود…کوچه به کوچه، اهالی محل را به مسجد می خواند!به خانه می رود، پدر و مادر و خانواده را هم بی درنگ به سوی مسجد می آورد. همه بیائید… آخر تو ای معلم دوست داشتنی ترکمن ها، چه درسر داری….!؟همه نگران!؟ دلواپس و پر اضطراب. مگر چه شده، این معلم خوش مرام و خوش نام را،…تک تک خانه اقوام و آشنا را می کوبد؛ بزرگان قومش را به تمنا و التماس، به مسجد می کشاند. یکی دو ساعتی در محل، قربان محمد می افتد سر زبان ها، مگر از جبهه برای قومش چه پیغام مهمی آورده است. نماز مغرب و عشاء؛ قربان محمد بیقرار… مردم بی تاب. مادر نگران. پدر آشفته و دلواپس… بین دو نماز، قربان محمد، وصیتنامه اش را برای بزرگان قوم، برای مادرش، پدرش، برادرانش، برای همه دعوت شدگان می خواند.وصیت نامه اش که وصیت نامه نبود، یک جوری دیگر بود، بلند می شود و با شیوائی سخنی که دارد می گوید:اهالی محل. بزرگان قوم، پدر، مادر، برادر، ای کاش همه شما با من بودید، سنگر به سنگر، خاکریز به خاکریز، خدا بود. خدا بود. خدا بود. ای مردم که من را می شناسید به خوش نامی و صداقت و راستگوئی، به رسول الله(ص) قسم که همه جبهه های ما عاشوراست… از شما بزرگان قوم، دوستانم، برادرانم، اینجا در این مسجد خدا، از شما می خواهم که این «عشق نامه» من را به عنوان «شاهد» گواه کنید. گواه کنید که تاریخ نگوید، قربان محمد دروغ هست. ای قوم من؛ این من هستم: «قربان محمد روشنی«فرزند: اله بران» گواهی می دهم که محمد(ص) رسول خداست و من ای مردم، با همه عشقی که به شما دارم، اکنون در محضر پروردگار به صراحت و سلامت؛ اعلام می کنم که: من شیعه شده ام و امشب دوباره راهی جبهه می شوم.» من می روم؛ تا ادعای خودم را با خون سرخ خودم، در سرزمین عاشورائی امام حسین(ع)، جبهه های نبرد، گواهی بکنم. گواهی بکنم برای شما و برای آیندگان که شما بزرگان قوم ترکمن، جوان ترها، خانواده ام، که الان شاهد من هستید، فردای قیامت امام حسین شما را شفاعت کند. من می روم تا شهید بشوم، تا همراه کاروان امام حسین(ع) نزد پرودگارم رو سفید بشوم. حالا دیگر علی(ع) مولای منست و سیدالشهداء سرور شهیدان عالم هستی. امام به حق من. خیلی زود ادعای خودم را گواهی می کنم با خون سرخ خودم، با شهادت خودم که هیچ زیبائی و قشنگی و خوبی، بهتر از شهادت، در راه پروردگار عالم نیست و من هرگز ندیدم. قربان محمد، نامه اش را در مجلس می گرداند تا از حاضرین گواهی بگیرد. مسجد سراسر سکوت می شود. فضا هر لحظه سنگین و سنگین تر شده. بهت و حیرت همه شهر و شب و کوچه و خیابان و خانه ها را می گیرد.و قربان محمد نیمه شب از شهر به جبهه باز می گردد. گردان یا رسوالله(ص)…سیزده ماه در جبهه می ماند و هرگز به مرخصی نمی رود، تا این که با خون سرخش، با شهادتش، در شلمچه گواهی می دهد؛ که ای تاریخ، ای قوم من، پدر من، مادرعزیزم، برادرانم، ای مردم: من عاشورائی شدم…
درس هایی از امام رضا علیه السلام درس اول: خوش اخلاقی به امام جواد عليه‏السلام گفتند كه چرا به پدرتان رضا گويند ؟ فرمود : زيرا همانطور كه دوستان و ياورانش از او راضى بودند ، دشمنانش نيز از او راضى بودند .(معارف قران و اهل بیت ) امام رضا علیه السلام انقدر خوش اخلاق بودند که نه تنها دوستان بلکه دشمنان هم از اخلاق امام راضی بودند. لذا وقتی امام رضا علیه السلام شهید شدند مردم به امام جواد می گفتند:ابن الرضا وقتی امام جوادعلیه السلام شهید شدند مردم به امام هادی می گفتند:ابن الرضا وقتی امام هادی علیه السلام شهید شدند مردم به امام عسکری می گفتند:ابن الرضا! زیرا مردم اخلاق عظیم امام رضا علیه السلام نمی توانستند فراموش کنند. این اثر خوش اخلاقی با مردم است. اگر از شما سوال کنند کدام استاندار یا فرماندار یا معلم یا قاضی یا ریس کللنتری یا بازاری وغیره از بقیه خوبتر بوده است شما انکه خوش اخلاق بوده را انتخاب می کنید. انکه وقتی نزدش رفتید با خوش اخلاقی با شما روبرو می شد. احوال شمارا می پرسید. از شما پذیرایی می کرد .مشکل شمارا در حد توانش حل می کرد. خوش اخلاقی معجزه می کند. مردم را به اسلام و دین جذب می نماید.همان که خدا به پیامبرش می فرماید اگر خوش اخلاق نبودی مردم از دورت پراکنده می شدند.
هديه امام رضا علیه السلام غفارى مى‏گويد : « مردى از خاندان ابن رافع از من طلبى داشت كه در گرفتن آن پافشارى مى‏كرد ( و من نيز توانائى پرداخت آن را نداشتم ) ، من كه چنين ديدم ، نماز صبح را در مسجد رسول اللّه‏ (ص)خواندم و به سوى محل امام رضا علیه السلام كه در عريض بود رهسپار شدم . وقتى كه نزديك در خانه آن حضرت رسيدم ، ديدم كه او سوار الاغى است و ردائى در بردارد . وقتى كه چشم امام رضا علیه السلام به من افتاد ، خجالت كشيدم كه حاجت خود را اظهار كنم ! امام عليه‏ السلام همين كه به من رسيد ايستاد و به من نگريست و من سلام كردم . سپس گفتم : قربانت گردم همانا دوست شما فلان كس از من طلبى دارد و به خدا مرا رسوا كرده است . ( و پيش خود فكر مى‏كردم كه حضرت به او دستور مى‏دهد دست از سر من بردارد ) ، ولى به حضرت نگفتم كه چه مقدار طلب دارد و چيز ديگرى نگفتم . حضرت به من دستور داد كه بنشينم تا بازگردد . من در آنجا ماندم تا نماز مغرب را خواندم و چون روزه بودم ، دلتنگ شدم و خواستم برگردم كه ديدم حضرت ظاهر شدند و مردم اطراف او را گرفته‏ اند و گدايان نيز سر راه او نشسته بودند و امام به آنها صدقه مى‏داد تا اينكه داخل خانه شدند ، سپس بيرون آمدند و مرا صدا كردند . من با حضرت به خانه داخل شديم ، و حضرت نشستند و من هم نشستم و من شروع كردم درباره ابن مسيب ، حاكم مدينه براى حضرت صحبت كردن ، و چون از سخن فارغ شدم فرمود : « گمان نمى‏كنم افطار كرده باشى ؟ » گفتم : « خير » حضرت دستور دادند كه براى من غذاآوردند و دستور دادند كه در خوردن غلام حضرت با من همراهى كند . وقتى دست از غذا كشيديم ، حضرت فرمود : « تشك را بلند كن و هر چه در زير آن است بردار » من تشك را بلند كردم ، و اشرفى‏هائى از طلا ديدم . آنها را برداشته و در جيب نهادم . حضرت دستور دادند كه چهار نفر غلام مرا تا منزلم همراهى كنند . امّا من گفتم : « جانم به فدايت ! مى‏ترسم شبگردان ابن مسيب مرا با غلامان شما ببينند » . فرمود : « درست گفتى خدا تو را به راه راست ارشاد كند » ، و به آنها دستور داد كه تا هر كجا كه من مى‏خواهم به همراهم باشند و سپس برگردند . چون به منزل رسيدم ، چراغ را روشن كردم و اشرفى‏ها را شمردم كه چهل و هشت دينار بود و طلبكار از من بيست و هشت دينار مى‏خواست ، در ميان اشرفى‏ها يك دانه آن خيلى مى‏درخشيد من آن را برداشتم و نزديك چراغ بردم و به آن نگاه كردم ديدم كه با خط روشن بر روى آن نوشته شده است : « آن مرد از تو بيست و هشت دينار مى‏خواهد و بقيه براى خودت باشد !
آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی فرمود: می خواین یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالاتر باشد.👌✅ 🟢🍃بعد از هر نماز این پنج کار را انجام بدید : 1️⃣تسبیحات حضرت زهرا ( سلام الله علیها) 2️⃣ آیت الکرسی تا و هو العلی العظیم. 3️⃣ سه تا قل هو الله. 4️⃣ سه تا صلوات. 5️⃣ آخر آیه ۲ سوره طلاق از من یتق الله و آیه ۳ .👇 🟢 و مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا. ۳ مرتبه شیخ حسنعلی نخودکی فرمود: من هرچه دارم از عمل کردن به این ۵ مورد بعد از هر نماز دارم.🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکس شهدا رو ازتومدرسه برمیدارند شهدا به خوابش میان میگن براچی عکسای مارو برداشتید.
روايت شده است كه چون حميده ، نجمه مادر امام رضا علیه السلام.را که کنیز بود خريد شبى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را در خواب ديد و آن حضرت به او گفت كه اى حميده ! نجمه را به فرزند خود موسى تمليك نما كه از او فرزندى به هم خواهد رسيد كه بهترين اهل زمين باشد و به اين سبب حميده ، نجمه را به امام موسی کاظم بخشيد و او باكره بود.( منتهی الامال) شيخ صدوق به سند معتبر از نجمه مادر امام رضا روايت كرده است كه گفت : چون حامله شدم به فررند بزرگـوار خود به هيـچ وجه ثقل و حمل در خود احساس ‍ نمى كردم و چـون به خواب مى رفتم صداى تسبيح و تهليل و تمجيد حق تعالى از شكم خود مى شنيدم و خائف و ترسان مى شدم و چون بيدار مى شدم صدايى نمى شنيدم . و چون آن فرزند سعادتمند از من متولد شد دستهاى خود را بر زمين گذاشت و سر مطهر خود را به سوى آسمان بلند كرد و لبهاى مباركش حركت مى كرد و سخنى مى گفت كه من نمى فهميدم ، در آن ساعت حضرت امام موسى عليه السلام به نزد من آمد و فرمود كه گوارا باد تورا اى نجمه كرامت پروردگار تو! پس آن فرزند سعادتمند را در جامه سفيدى پيچيده و به آن حضرت دادم ، حضرت در گوش راستش اذان و در گـوش چپش اقامه گفت و آب فرات طلبيد و كامش را به آن آب برداشت پس به دست من داد و فرمود كه بـگـير اين را كه اين بقيه الله است در زمين و حجت خدا است بعد از من .( منتهی الامال)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شبکه ۳ اعتراض به لایحه عفاف و حجاب را پوشش داد ♦️این تجمع در خیابان پاستور انجام شد. ♦️معترضین معتقدند لایحه فعلی بازدارنده نیست و باید این لایحه اصلاح شود
یاد آوری نماز یکشنبه ذی القعده و آثار آن 👇 توبه مقبول / گناهش آمرزیده / طلبکاران او در روز قیامت از او راضی شوند / با ایمان بمیرد/ دینش گرفته نشود / قبرش گشاده و نورانی گردد / والدینش از او راضی گردد/ مغفرت شامل حال والدین و ذریه او گردد/ توسعه رزق پیدا کند/ ملک الموت در موقع مردن با او مدارا کند / به آسانی جان دهد.
➖ کاشت ناخن مصنوعی ✍ سؤال: کاشت ناخن مصنوعی برای بانوان چه حکمی دارد؟ ✅جواب: کاشت ناخن جایز نیست. اگر برداشتن ناخن مصنوعی ممکن باشد، وضو یا غسل با آن باطل است و در نتیجه نماز هم باطل است و چنانچه برداشتن آن تا پایان وقت نماز ممکن نباشد یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، باید علاوه بر وضو یا غسل جبیره ای، تیمم کند و بعد از برداشتن ناخن، بنابر احتیاط واجب قضای نمازها را نیز بخواند.
••• 🔰 کلیدواژه «ارزش کار» در نظریه مارکس! 🔻تحلیل مارکس که با نظریه «ارزش کار» آغاز می­‌شود و معتقد است که ارزشِ محصول را کارِ مصرف شده برای تولید آن در گذشته و حال تعیین می­‌کند! یعنی می‌گوید در سیستم سرمایه­‌داری، ارزش هر محصول توسط سه چیز مشخص می‌شود: یک،سرمایه ثابت یا کار صرف شده برای تولید ماشین آلات و تجهیزات تولید در گذشته. دو، مواد خام ضروری برای تولید محصول. سه، سرمایه متغیر یا مزد پرداختی به کارگران برای تولید محصول و ارزش اضافی که شامل سود، اجاره و بهره بوده و آن را سرمایه‌دار دریافت می­‌کند. 🔻 دریافت ارزش اضافی به وسیله سرمایه­‌دار به معنی آن است که به کارگران دستمزدی کم‌تر از ارزش کار پرداخت می‌شود. ارزش اضافی پاداش سرمایه­‌دار برای سرمایه­‌گذاری نیست، بلکه حق است که سرمایه‌دار آن را به جیب می‌زند!
••• 🔰 نقد شهید مطهری به مارکس: 🔻شهید مطهری در مورد نظریه ارزش-کار مفصل صحبت می‌کند که به طور خلاصه، نه نقدِ مارکس را به حق می­بیند و نه عملکرد نظام سرمایه­‌داری را: «آیا سودی که بازرگان می‌برد، سهمی از اضافه ارزش تولیدکننده است، آن‌چنان‌ که سوسیالیست‌ها می‌گویند و در نتیجه بازرگان تولیدکننده را استثمار می‌کند یا سودی که می‌برد اگر اضافه بر مقدار کار و ابتکاری است که خرج می‌کند، استثمار مصرف‌کننده است نه شرکت در ارزش اضافی تولیدکننده (و یا هر دو) ؟. _ سوسیالیست‌ها روی قاعده‌ای که دارند مبنی بر این‌که هر چیزی جبراً در حدود قیمت واقعی خود به فروش می‌رسد و بازار تعیین‌کننده ارزش واقعی است، ناچارند که سودهای ناروای بازرگانی را تعدی به حقوق تولیدکنندگان بدانند و بس. ♦️ اما به نظر ما که این مطلب را قبول نداریم، سود ناروای بازرگان ممکن است تعدی به حقوق تولیدکننده باشد، و ممکن است تعدی به حقوق مصرف‌کننده بوده باشد.» 📔کتاب «نظری به نظام اقتصادی اسلام»
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله جاودان http://new.javedan.ir/faq
💠داستان مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانی مرثیه خوان اهل بیت. ✍️او داستاني شنيدني دارد كه از حضرت رضا عليه السلام براي مدح خويش صله دريافت داشته است ! خود نقل مي كرد كه يك بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آنجا اقامت گزيدم . پولم تمام شد و كسي را هم براي رفع مشكل خويش نمي‌شناختم. از اين رو قصيده‌اي در مدح حضرت رضا عليه السلام سرودم و فكر كردم كه بروم و آن را براي توليت آستان مقدس بخوانم و صله بگيرم با اين نيت حركت كردم، اما در ميان راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا عليه السلام، نروم و آن را براي وي نخوانم ؟! به همين جهت كنار ضريح رفتم و پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيده‌ي خود را خطاب به روح بلند و ملكوتي آن حضرت خواندم و تقاضاي صله كردم .ناگاه ديدم دستي با من مصافحه نمود و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد . بي‌درنگ گفتم :« سرورم ! اين كم است » ده توماني ديگر داد باز هم گفتم : « كم است » تا به هفتاد تومان كه رسيد، ديگر خجالت كشيدم تشكر كردم و از حرم بيرون آمدم . كفش‌هاي خود را كه مي پوشيدم، ديدم آيه الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد، با شتاب رسيد و فرمود :« شيخ ابراهيم ! » گفتم : « بفرماييد آقا !» گفت:«خوب با آقا حضرت رضا عليه السلام روي هم ريخته‌اي، برايش مدح مي‌گويي و صله مي‌گيريد. صله را به من بده » بي‌معطلي پول‌ها را به او تقديم كردم و او يك پاكت در ازاي آن به من داد و رفت وقتي گشودم ديدم دو برابر پول صله است يعني يكصد و چهل تومان . اي كه بر خاك حريم تو ملائك زده بوس رشك فردوس برين گشته ز تو خطه توس هركه آيد به گدايي به در خانه‌ي تو حاش لله كه زدرگاه تو گردد مأيوس
🌸باور داشته باشید 🔹سوره ی مریم را که باز می کنی دنیایی سراسر شگفتی میبینی .از دعای حضرت ذکریا برای درخواست فرزند در نهایت پیری و نازایی ،  تا تولد بدون پدر حضرت عیسی  و سخن گفتن در گهواره ی او و ... 🔹اما نکته ی جالب اینجاست: قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ ۖ پرودگارت گفت ، این کارها نزد من بسیار آسان است... 📖 سورة مريم 21  🔹 یعنی خداوند شگفت انگیز ترین کارها برای ما را ، آسان ترین کارها برای خود میداند 🔹 و جالب اینجاست این جمله را چندین بار تکرار می کند تا همواره به تو ، اطمینان دهد که: ☝ آنچه تو سخت و دشوار و محال می پنداری  نزد خداوند ابدا سختی و دشواری ای ندارد.   🔹 به قدرتش اعتماد کن ، بر او توکل کن بی شک ، او تو را به سر منزل مقصودت خواهد رساند.
خودکشی شب جمعه بود که بر سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی رفتم. خانمی با لهجه عربی مشغول توزیع شیرینی بود و همینطور برای ابراهیم صلوات می گرفت. او میگفت از اهواز تا اینجا آمده ام. یکی از خانم ها باتعجب از او پرسید: علت آمدن شما چیست: این خانوم کنار مزار ابراهیم نشست و گفت: مدتی قبل گرفتاری های دنیا خیلی به من فشار آورد. همچنین گرفتاری مالی شدید نیز ایجاد شد. دیگه هیچ راه چاره ای نداشتم. آخر شب بود که به موضوع خودکشی فکر کردم. به دیدگاه خودم این آخرین راه درمان بود. تصمیم قطعی گرفتم که فردا خودکشی را عملی کنم. همان شب در عالم خواب جوانی را دیدم که با من صحبت کرد و گفت: خودکشی راه حل مشکلات شما نیست، بلکه مشکلات شما را صد برابر می کند. هم در برزخ گرفتار می شوی و هم پدر و مادر و فرزندت را گرفتار می کنی. عذاب روحی خودکشی به مراتب بالاتر از مشکلات شماست. مشکلات دنیای حل خواهد شد و... اینقدر صحبت کرد که وقتی بیدار شدم، مجاب شدم به خودکشی فکر نکنم. چند روز بعد گرفتاری مالی ما به طرز عجیبی برطرف شد، مدتی از این ماجرا گذشت و من به طور کل موضوع خودکشی را فراموش کردم، اما همیشه به این فکر می کردم که آن جوان که بود؟! یک روز که در فضای مجازی به دنبال مطلبی میگشتم، یک باره با تصویر جوانی روبرو شدم که آن شب با من در مورد خودکشی حرف زد! روی عکس کلیک کردم، نوشته شده بود: شهید ابراهیم هادی ‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐   از اینکه ما رو در نشر مطالب همراه با لینک یاری میکنید ممنونیم🌹 سرباز (عج)👇 مثل👈ابراهیم هادی مثل👈حاج قاسم