eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
170 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
143 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا اهل توسل بودند: 🌷 تا نشستیم روی موتـور، حسـین گفـت: «بـرام روضــه بخــون!.» هـر چـی بهـونـه آوردم زیر بـار نـرفت. گفت: «من چند شب دیگه، مهمون امام حسـین (ع) هستم! میخوام به آقـا بگـم همه جا برات گریه کردم؛ شب، روز، صبح، ظهـر، خلوت جَلوت، توی سنـگر، حسینیه، پشت خاکـریز، پشت ماشین. فقـط مونـده روی موتـور گـریه کنـم!.» 🌷 قسـمم داد کـه بــراش روضـه بخـونـم. یه سلام دادم به امـام حسین (ع) و یه خط شـعر ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (ع) خوندم. روضه تمـوم شـده بـود ولـی هنـوز داشـت گـریه می کرد. رسیدیم به اردوگاه شهدای تخریب اما هنوز گـریه اش تموم نشده بود. چند دقیقه ایستادیم تا گـریه اش بنـد اومـد. 🌹 چند شـب بعد هـم، میهمان حضـرت شـد؛ همانطـور کـه گفتـه بـود. 📚 ..........
روضه شب جمعه:السلام علیک یا اباعبدالله... تا نشستیم روی موتـور، حسـین گفـت «بـرام روضــه بخــون!.» هـر چـی بهـونـه آوردم زیر بـار نـرفت. گفت: «من چند شب دیگه، مهمون امام حسـین (ع) هستم! میخوام به آقـا بگـم همه جا برات گریه کردم؛ شب، روز، صبح، ظهـر، خلوت جَلوت، توی سنـگر، حسینیه، پشت خاکـریز، پشت ماشین. فقـط مونـده روی موتـور گـریه کنـم!.» 🌷 قسـمم داد کـه بــراش روضـه بخـونـم. یه سلام دادم به امـام حسین (ع) و یه خط شـعر ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (ع) خوندم. روضه تمـوم شـده بـود ولـی هنـوز داشـت گـریه می کرد. رسیدیم به اردوگاه شهدای تخریب اما هنوز گـریه اش تموم نشده بود. چند دقیقه ایستادیم تا گـریه اش بنـد اومـد. 🌹 چند شـب بعد هـم، میهمان حضـرت شـد؛ همانطـور کـه گفتـه بـود. ... زینب امد گودی قتلگاه دتیال بدن برادر میکرده. گلی گم کرده ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من یک نشانی‌در بدن‌داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می‌شویم اورا جواب امام حسین(ع)به خواهرش: گل گم کرده ات خواهر منم من سرور سینه ات خواهر منم من نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آندم زینب غم دیده ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار صدای آشنائی آمدش گوش که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان....