eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
872 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
629 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 شهادت:27 خرداد 1365 محل شهادت: ✍️✍️✍️ راوی: اواخر خرداد ماه سال 65 بود . دشمن در تحرکاتی داشت و به ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن جنوبی خیبر رو کنند ...اون شب و و رفتیم برای انفجار جاده.... اونجا خیلی به سنگرای دشمن نزدیک بود جوری که صدای حرف زدنا و سرفه ها شون رو میشنیدیم. البته اونها خیالشون راحت بود که کسی از رزمنده ها اونجا نمیاد و خیلی حساس نبودند. گاهی با دوشکا تمرین اهنگ میکردند و گاهی هم سر لوله رو پایین تر میاوردند و به قول بچه ها تیر تراش روی پد میزدند . گاهی هم خمپاره شصت میزدند. من و علی و حسین با خودمون سه تا برده بودیم که با انفجار اونها چاله ای عمیق درست بشه و بعد چاله هارو با خرج "پودر اذر"پر کنیم و منفجر کنیم. اون شب عراقی ها خیلی اذیت میکردند و مرتب سر تیربار رو روی پد میگرفتند و میزدند. ما سه نفری روی شونه پد نشسته بودیم. از طرفی جرات نمیکردیم بیایم روی پد و از طرفی در اون شیب تند شونه پد نمیتونستیم وایسیم و پاهامون لیز میخورد و میرفتیم توی اب هور که باتلاق بود. بچه رزمنده های مستقر درخط گفته بودند که چند شبی هستش که میان و از داخل اب سرک میکشند و این موضوع هم ما رو نگران کرده بود. خلاصه وضع عجیبی بود. اون شب تصمیم گرفتیم با دست چاله بکنیم چون خرج گود ها رو اگر کار میگذاشتیم و منفجر میکردیم دشمن اوضاع خط رو به هم میریخت و این کار صلاح نبود.قرار شد سه تا چاله بکنیم در یک خط و با یک فاصله. یکی شو علی در شیب شونه پد مشغول شد و با فاصله حدود یک و نیم دو متری یک چاله دیگه رو مشغول شد و با همین فاصله یک چاله دیگر رو من شروع کردم.زمین خیلی سفت بود. ترس از این که دشمن متوجه سرو صدا بشود هم وجود داشت. هر کدوم حدود سی چهل سانت کنده بودیم . جوری شده بود که بیشتر احساس امنیت میکردیم چون میتونستیم خودمون رو داخل این چاله ها محفی کنیم.. دشمن بصورت ایذایی گاهی اتش میریخت. دوشکا شون روی سر ما کار میکرد ولی چون با هدف نمیزدند خیلی ترس نداشت. اما یکدفعه ورق برگشت ...من نمیدونم مارو دیدند یا صدامون رو شنیدند یا مشکوک شدند بهر صورت یکباره اوضاع تغییر کرد.آتیش زیاد شد و شروع کردند با خمپاره 60 اطراف ما رو کوبیدن. تا زمانی که خمپاره ها داخل اب میخوردند اوضاع غیر عادی نبود ولی وقتی مقداری عقب تر از ما روی خط خودی آتیش متمرکزشد و صدای فریاد (س) و بچه ها از پشت سر بلند شد ما نگران شدیم ما هیچ وسیله برای دفاع و جنگیدن نداشتیم با بیل و کلنگ هم که نمیشد جلوی دشمن ایستاد. در همین حین در فاصله کوتاهی از من وحشت رو صد چندان کرد و صدای ناله ضعیف بلند شد. علی از داخل چاله بیرون پرید و اومد سمت من . من هم هم از داخل چاله بیرون اومدم و دوتایی در شیب شانه پد چسبیدیم به زمین. چند مرتبه حسین رو صدا کردیم ولی جوابی نیومد . سینه خیز رفتیم تا وسط پد. حسین داخل چاله انفجار افتاده بود. با کمک هم بیرونش اوردیم . خون ریزیش شدید بود . باید حسین رو به عقب میرسوندیم حدود 100 متری با خط خودمون فاصله داشتیم. همه اون صد متر یا کمتر و بیشتر رو باید روی شانه شیبدار پد عقب می اومدیم. اگرغفلت میکردیم ممکن بود پیکر حسین داخل باتلاق بیفتد.دشمن هم آتیش میریخت و هم پشت سر هم منور میزد. و با تیربارهای سنگین روی پد رو به هم میدوخت. شرایط سختی بود . نه من و نه علی یک لحظه هم به این فکر نکردیم که حسین رو رها کنیم و خودمون رو نجات بدیم. زیر آتیش دو نفری سفت به حسین رو چسبیده بودیم .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 شهادت:27 خرداد 1365 محل شهادت: ✅ اواخر خرداد ماه سال 65 بود . دشمن در تحرکاتی داشت و به ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. لشگر10 هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن جنوبی خیبر رو کنند . و در این ماموریت آسمانی شد @alvaresinchannel