▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️
▪️ حاجیه خانم توران طیرانی یوسف آبادی
همسر مرحوم حاج عبدالوهاب شاه حسینی و
مادر شهیدان بزرگوار
🌹 #محمد_حسن، #حسین و #سعید_شاه_حسینی به فرزندان شهیدش پیوست.
#تخریبچی_شهید_حسین_شاه_حسینی از همسنگران تخریبچی گردان تخریب لشگر10 بود که در #عملیات_والفجر_1 آسمانی شد.
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#روزی_که_حسین_از_مجنون_پر_کشید
#تخریبچی_شهید_حسین_شعبانی
شهادت:27 خرداد 1365
محل شهادت: #جزیره_مجنون
✍️✍️✍️ راوی: #حسین_بداغی
اواخر خرداد ماه سال 65 بود . دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی تحرکاتی داشت و به #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. #بچه_های_تخریب هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن #پد_مرکزی_جزیره جنوبی خیبر رو #منفجر کنند ...اون شب #من و #علی و #حسین رفتیم برای انفجار جاده.... اونجا خیلی به سنگرای دشمن نزدیک بود جوری که صدای حرف زدنا و سرفه ها شون رو میشنیدیم. البته اونها خیالشون راحت بود که کسی از رزمنده ها اونجا نمیاد و خیلی حساس نبودند. گاهی با دوشکا تمرین اهنگ میکردند و گاهی هم سر لوله رو پایین تر میاوردند و به قول بچه ها تیر تراش روی پد میزدند . گاهی هم خمپاره شصت میزدند. من و علی و حسین با خودمون سه تا #خرج_گود برده بودیم که با انفجار اونها چاله ای عمیق درست بشه و بعد چاله هارو با خرج "پودر اذر"پر کنیم و منفجر کنیم.
اون شب عراقی ها خیلی اذیت میکردند و مرتب سر تیربار رو روی پد میگرفتند و میزدند. ما سه نفری روی شونه پد نشسته بودیم. از طرفی جرات نمیکردیم بیایم روی پد و از طرفی در اون شیب تند شونه پد نمیتونستیم وایسیم و پاهامون لیز میخورد و میرفتیم توی اب هور که باتلاق بود. بچه رزمنده های مستقر درخط گفته بودند که چند شبی هستش که #غواصای_دشمن میان و از داخل اب سرک میکشند و این موضوع هم ما رو نگران کرده بود.
خلاصه وضع عجیبی بود. اون شب تصمیم گرفتیم با دست چاله بکنیم چون خرج گود ها رو اگر کار میگذاشتیم و منفجر میکردیم دشمن اوضاع خط رو به هم میریخت و این کار صلاح نبود.قرار شد سه تا چاله بکنیم در یک خط و با یک فاصله. یکی شو علی در شیب شونه پد مشغول شد و با فاصله حدود یک و نیم دو متری یک چاله دیگه رو #حسین_شعبانی مشغول شد و با همین فاصله یک چاله دیگر رو من شروع کردم.زمین خیلی سفت بود. ترس از این که دشمن متوجه سرو صدا بشود هم وجود داشت. هر کدوم حدود سی چهل سانت کنده بودیم . جوری شده بود که بیشتر احساس امنیت میکردیم چون میتونستیم خودمون رو داخل این چاله ها محفی کنیم..
دشمن بصورت ایذایی گاهی اتش میریخت. دوشکا شون روی سر ما کار میکرد ولی چون با هدف نمیزدند خیلی ترس نداشت. اما یکدفعه ورق برگشت ...من نمیدونم مارو دیدند یا صدامون رو شنیدند یا مشکوک شدند بهر صورت یکباره اوضاع تغییر کرد.آتیش زیاد شد و شروع کردند با خمپاره 60 اطراف ما رو کوبیدن.
تا زمانی که خمپاره ها داخل اب میخوردند اوضاع غیر عادی نبود ولی وقتی مقداری عقب تر از ما روی خط خودی آتیش متمرکزشد و صدای فریاد #یا_زهراء(س) و #یا_مهدی بچه ها از پشت سر بلند شد ما نگران شدیم ما هیچ وسیله برای دفاع و جنگیدن نداشتیم با بیل و کلنگ هم که نمیشد جلوی دشمن ایستاد. در همین حین #انفجار_مهیبی در فاصله کوتاهی از من وحشت رو صد چندان کرد و صدای ناله ضعیف #حسین_شعبانی بلند شد.
علی از داخل چاله بیرون پرید و اومد سمت من . من هم هم از داخل چاله بیرون اومدم و دوتایی در شیب شانه پد چسبیدیم به زمین. چند مرتبه حسین رو صدا کردیم ولی جوابی نیومد . سینه خیز رفتیم تا وسط پد. حسین داخل چاله انفجار افتاده بود. با کمک هم بیرونش اوردیم . خون ریزیش شدید بود . باید حسین رو به عقب میرسوندیم حدود 100 متری با خط خودمون فاصله داشتیم. همه اون صد متر یا کمتر و بیشتر رو باید روی شانه شیبدار پد عقب می اومدیم. اگرغفلت میکردیم ممکن بود پیکر حسین داخل باتلاق بیفتد.دشمن هم آتیش میریخت و هم پشت سر هم منور میزد. و با تیربارهای سنگین روی پد رو به هم میدوخت. شرایط سختی بود . نه من و نه علی یک لحظه هم به این فکر نکردیم که حسین رو رها کنیم و خودمون رو نجات بدیم. زیر آتیش دو نفری سفت به حسین رو چسبیده بودیم .
#غریب_نوازی
از #گلزار_شهدای_خرمشهر
تا #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها
مادری از بین ما رفت
#مادر_شهیدان_حاجی_شاه
🔷 مادری که دختر شهیدش #شهناز_حاجی_شاه در اولین روزهای حمله ی دشمن به خرمشهر در مهر ماه 59 در حالیکه شهر را ترک نکرد و کنار مردان ، مردانه جنگید به شهادت رسید و حکایت دفن غریبانه توسط مادرش خواندنی که خودتون پیدا کنید و بخوانید و بخوانید و بخوانید و حیران شوید..
فقط بدانید #آخرین کلام شهید شهناز حاجی شاه که وقت شهادت شنیده شد این بود #چادرم.... #چادرم..... #چادرم
🔷 فرزند دیگر این مادر حسین نام داشت که یکماه بعد از شهادت خواهرش به شهادت رسید... او جزء آخرین نیروهایی بود که خرمشهر را بعد از مقاومتی دلیرانه ترک کرد و در این راه با آتش کینه توزانه دشمن برای همیشه از زمین خداحافظی کرد و پیکرش برنگشت و سالهای طولانی مادر دلخوش به قبر یادبودی در کنار مزارش خواهرش بود
🔷 و ناصر هم با بمباران دشمن در خرمشهر شهید شد و در کنار خواهرش مهمان خاک شد.
شهدای #حاجی_شاه در گلزار شهدای خرمشهر عزیز، چون مروارید میدرخشند
و اما پیکر مطهر مادر قهرمانشان در #گلزار_شهدای_تهران غریبانه دفن شد.
این ظاهر امر بود..... این غربا در آسمان ها شهره هستند اما اهل زمین به فیض نرسیدند
به لطف خدا زمان دفن کسی با اسم و رسم نبود
سردار و امیر و دکتر فلان و مهندس فلان نبود
چون روز جمعه بود
مادر قهرمان #شهناز، #حسین،#ناصر در قطعه 19 بهشت زهراء(س) در روز جمعه 9 شهریور حوالی ظهر میهمان خاک شد..
هر چه در فضای مجازی گشتم فقط یک فرم عکس از تشییعش پیدا کردم شما اگر عکسی دیدید برای ما بفرستید.
@alvaresinchannl