🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
روایت #علی_زاکانی
🔸 از مداحی که با مراجعه به قرآن زمان شهادتش را فهمید.
#شهید_مصطفی_مبینی
#شهادت_عملیات_بدر
دوستی داشتیم به نام #مصطفی_مبینی او در #گردان_تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) ، آدم ویژهای بود.
در مجموع بچههای گردان تخریب، ویژگیهای خاصی داشتند. در تخریب اخلاص بسیار بالایی بود. چون بچهها سر و کارشان با #مین بود آن هم در شب، در عملیات با آن استرس و فشار خیلی اخلاص میخواهد با مین کار کردن؛ چون هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و طرف را تکه تکه کند. ویژگیهای «مصطفی مبینی» ویژگی بود که ما هر بار عملیات میشد، میگفتیم: «مصطفی در این عملیات حتماً شهید میشود».
قبل از #عملیات_خیبر یکی از رفقای ما به نام #ناصر در خواب دیده بود چند نفر از بچهها از جمله مصطفی، شهید میشوند. آمد و رو به بعضی بچهها گفت شما شهید میشوید. مصطفی گفت: «اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم!» او به قرآن رجوع کرد، بعد لحظاتی گفت: «نه من در این عملیات شهید نمیشوم».
🔸 #عملیات_بدر شد. ما میخواستیم حرکت کنیم. آقای جعفر طهماسبی رو به مصطفی گفت: «مصطفی تو این بار دیگر حتماً رفتنی هستی!» مصطفی قرآن را باز کرد، آیه 12 سوره طه آمد. «إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» مصطفی گفت: «من این بار رفتنی هستم...».
مصطفی ظهر روز ششم عملیات در شرق دجله کنار ما نماز میخواند که #خمپاره_آمد_خورد_به_پهلویش در حال جان دادن بود که ما آوردیمش عقب و شهید شد... بعضیها با قرآن چنین سَر و سِر دارند.
@alvaresinchannel
#غریب_نوازی
از #گلزار_شهدای_خرمشهر
تا #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها
مادری از بین ما رفت
#مادر_شهیدان_حاجی_شاه
🔷 مادری که دختر شهیدش #شهناز_حاجی_شاه در اولین روزهای حمله ی دشمن به خرمشهر در مهر ماه 59 در حالیکه شهر را ترک نکرد و کنار مردان ، مردانه جنگید به شهادت رسید و حکایت دفن غریبانه توسط مادرش خواندنی که خودتون پیدا کنید و بخوانید و بخوانید و بخوانید و حیران شوید..
فقط بدانید #آخرین کلام شهید شهناز حاجی شاه که وقت شهادت شنیده شد این بود #چادرم.... #چادرم..... #چادرم
🔷 فرزند دیگر این مادر حسین نام داشت که یکماه بعد از شهادت خواهرش به شهادت رسید... او جزء آخرین نیروهایی بود که خرمشهر را بعد از مقاومتی دلیرانه ترک کرد و در این راه با آتش کینه توزانه دشمن برای همیشه از زمین خداحافظی کرد و پیکرش برنگشت و سالهای طولانی مادر دلخوش به قبر یادبودی در کنار مزارش خواهرش بود
🔷 و ناصر هم با بمباران دشمن در خرمشهر شهید شد و در کنار خواهرش مهمان خاک شد.
شهدای #حاجی_شاه در گلزار شهدای خرمشهر عزیز، چون مروارید میدرخشند
و اما پیکر مطهر مادر قهرمانشان در #گلزار_شهدای_تهران غریبانه دفن شد.
این ظاهر امر بود..... این غربا در آسمان ها شهره هستند اما اهل زمین به فیض نرسیدند
به لطف خدا زمان دفن کسی با اسم و رسم نبود
سردار و امیر و دکتر فلان و مهندس فلان نبود
چون روز جمعه بود
مادر قهرمان #شهناز، #حسین،#ناصر در قطعه 19 بهشت زهراء(س) در روز جمعه 9 شهریور حوالی ظهر میهمان خاک شد..
هر چه در فضای مجازی گشتم فقط یک فرم عکس از تشییعش پیدا کردم شما اگر عکسی دیدید برای ما بفرستید.
@alvaresinchannl
روایت #علی_زاکانی از مداحی که با مراجعه به قرآن زمان شهادتش را فهمید.
#شهید_مصطفی_مبینی
#شهادت_عملیات_بدر
دوستی داشتیم به نام #مصطفی_مبینی او در #گردان_تخریب آدم ویژهای بود. در مجموع بچههای گردان تخریب، ویژگیهای خاصی داشتند. در تخریب اخلاص بسیار بالایی بود. چون بچهها سر و کارشان با #مین بود آن هم در شب، در عملیات با آن استرس و فشار خیلی اخلاص میخواهد با مین کار کردن؛ چون هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و طرف را تکه تکه کند. ویژگیهای «مصطفی مبینی» ویژگی بود که ما هر بار عملیات میشد، میگفتیم: «مصطفی در این عملیات حتماً شهید میشود».
قبل از #عملیات_خیبر یکی از رفقای ما به نام #ناصر در خواب دیده بود چند نفر از بچهها از جمله مصطفی، شهید میشوند. آمد و رو به بعضی بچهها گفت شما شهید میشوید. مصطفی گفت: «اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم!» او به قرآن رجوع کرد، بعد لحظاتی گفت: «نه من در این عملیات شهید نمیشوم».
#عملیات_بدر شد. ما میخواستیم حرکت کنیم. آقای جعفر طهماسبی رو به مصطفی گفت: «مصطفی تو این بار دیگر حتماً رفتنی هستی!» مصطفی قرآن را باز کرد، آیه 12 سوره طه آمد. «إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» مصطفی گفت: «من این بار رفتنی هستم...».
مصطفی ظهر روز ششم عملیات در شرق دجله کنار ما نماز میخواند که #خمپاره_آمد_خورد_به_پهلویش در حال جان دادن بود که ما آوردیمش عقب و شهید شد... بعضیها با قرآن چنین سَر و سِر دارند.
@alvaresinchannel