eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
974 ویدیو
74 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👇 درآستانه سالروز شهادت فرمانده تخریب لشکر۱۰حصرت سیدالشهداء(ع) #سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی در عملیات نصر۴ مستند روایی تهیه شده در مرکز حفظ آثار سپاه سیدالشهداء(ع) امروز شنبه ۸ تیر ماه ساعت ۱۴:۱۵ از شبکه ۲ سیما پخش میشود.
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌿🍀 ✍️✍️✍️ راوی : یکی ازاعیاد و اشرف اعیاد است ازقدیم هم رسم و سنت بود که و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله سعی میکردند سیادت خود را با استفاده از اعم از ، ، و.....آشکارسازند. اما امروزه این سنت میرود مثل باقی سنتهای فراموش شده به ورطه فراموشی سپرده شود. ازجمله کسانیکه سعی میکردند این افتخار را ظاهرکنند بودند و درعملیاتهای مختلف و مخصوصا با به کمر و یا دورگردن و یا به سر مثل ستاره میدرخشیدند. فرمانده ما ازجمله اونها بود که هم خودش مقید بود و هم دیگران را تشویق میکرد که حتما علامتی که نشانه باشد همراه داشته باشند. فرمانده همیشه یا برتن میکرد و یا به سرمیگذاشت و یا به گردن می انداخت ، و وقتی قراربود خودش را برای دیگرانی که اورا نمی شناختند معرفی کند میگفت بنده حقیر سراپا تقصیر سید محمد زینال الحسینی هستم . وقتی هم که مهیای پرواز به سوی آسمانها شد احرام سبز پوشید و ترکش دشمن احرام سبزش را درید و درقلب او نفوذ کرد و سلاله ای ازفرزندان رسول خدا به آسمان پرکشید. برتن و شال سبز برگردن داشت مثل اینکه رویین تن بود اما چه شد که برفراز ارتفاعات مشرف به ترکشی ریز اجازه ورود به نازنینش راه پیدانمود و او را که مهیای رفتن بود با خود برد و با درخاک آرام گرفت. درروز برای دیده بوسی با تو قرارمان کجاباشد. سید..سید..سید... 🍃🍀 🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 فرمانده تخریب و جانشین تیپ سوم کربلا لشگر10 سیدالشهداء(ع) ✅ عصر روز جمعه با حضور خانواده شهید و همسنگرانش در جوار مزار این فرمانده در گلزار شهدای تهران با رعایت موازین بهداشتی برگزار شد سردار شهید زینال حسینی در تاریخ 15 تیرماه سال1366 در عملیات نصر4 در منطقه عملیاتی ماووت به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه 29 سرداران گلزار شهدای تهران مدفون است @alvaresinchannel
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌿🍀 ✍️✍️✍️ راوی : یکی ازاعیاد و اشرف اعیاد است ازقدیم هم رسم و سنت بود که و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله سعی میکردند سیادت خود را با استفاده از اعم از ، ، و.....آشکارسازند. اما امروزه این سنت میرود مثل باقی سنتهای فراموش شده به ورطه فراموشی سپرده شود. ازجمله کسانیکه سعی میکردند این افتخار را ظاهرکنند بودند و درعملیاتهای مختلف و مخصوصا با به کمر و یا دورگردن و یا به سر مثل ستاره میدرخشیدند. فرمانده ما ازجمله اونها بود که هم خودش مقید بود و هم دیگران را تشویق میکرد که حتما علامتی که نشانه باشد همراه داشته باشند. فرمانده همیشه یا برتن میکرد و یا به سرمیگذاشت و یا به گردن می انداخت ، و وقتی قراربود خودش را برای دیگرانی که اورا نمی شناختند معرفی کند میگفت بنده حقیر سراپا تقصیر سید محمد زینال الحسینی هستم . وقتی هم که مهیای پرواز به سوی آسمانها شد احرام سبز پوشید و ترکش دشمن احرام سبزش را درید و درقلب او نفوذ کرد و سلاله ای ازفرزندان رسول خدا به آسمان پرکشید. برتن و شال سبز برگردن داشت مثل اینکه رویین تن بود اما چه شد که برفراز ارتفاعات مشرف به ترکشی ریز اجازه ورود به نازنینش راه پیدانمود و او را که مهیای رفتن بود با خود برد و با درخاک آرام گرفت. درروز برای دیده بوسی با تو قرارمان کجاباشد. سید..سید..سید... 🍃🍀 🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 🥀🌹 18 فروردین 66 ✍️✍️✍️ راوی : محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط وضع خط خیلی آشفته است دشمن داره میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه من و و جلوی وانت سوار شدیم و وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط. غوغایی بود از زمین و آسمان گلوله میریخت اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد من و کنار ماشین بودیم با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم. گفتم پاهام قطع شد!!! دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست دستم هم شکست کمرم هم بالا نمیومد اون هم آسیب دید چشم هام رو باز کردم دیدم در کنارم به صورت افتاده هرچی صداش کردم جواب نداد با کمک و هادی من رو داخل یک سوله بردند داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها. یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت . من رو سوار ماشین کردند پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم سید مدام بالای سرم بود رسیدیم پست امداد خط ریختند دور من میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا ما کاری نمیتونیم بکنیم رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش کنند اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده با اصرار من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند. توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط. دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت. سید داشت در غم از دست دادن بی تابی میکرد اون شب من به شدت مجروح شدم و یه راست رفت بهشت... خوش به حالش فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 🥀🌹 18 فروردین 66 ✍️✍️✍️ راوی : محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط وضع خط خیلی آشفته است دشمن داره میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه من و و جلوی وانت سوار شدیم و وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط. غوغایی بود از زمین و آسمان گلوله میریخت اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد من و کنار ماشین بودیم با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم. گفتم پاهام قطع شد!!! دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست دستم هم شکست کمرم هم بالا نمیومد اون هم آسیب دید چشم هام رو باز کردم دیدم در کنارم به صورت افتاده هرچی صداش کردم جواب نداد با کمک و هادی من رو داخل یک سوله بردند داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها. یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت . من رو سوار ماشین کردند پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم سید مدام بالای سرم بود رسیدیم پست امداد خط ریختند دور من میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا ما کاری نمیتونیم بکنیم رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش کنند اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده با اصرار من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند. توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط. دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت. سید داشت در غم از دست دادن بی تابی میکرد اون شب من به شدت مجروح شدم و یه راست رفت بهشت... خوش به حالش فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
سه تا در یک قاب از سمت چپ: فرمانده ستاد لشگر فاطمیون معاون عملیات لشگر10سیدالشهداء(ع) جانشین تیپ کربلا و فرمانده گردان تخریب لشگر10 @alvaresinchannel
18 فروردین 66 ✍️✍️✍️ راوی : محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط وضع خط خیلی آشفته است دشمن داره میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه من و و جلوی وانت سوار شدیم و وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط. غوغایی بود از زمین و آسمان گلوله میریخت اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد من و کنار ماشین بودیم با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم. گفتم پاهام قطع شد!!! دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست دستم هم شکست کمرم هم بالا نمیومد اون هم آسیب دید چشم هام رو باز کردم دیدم در کنارم به صورت افتاده هرچی صداش کردم جواب نداد با کمک و هادی من رو داخل یک سوله بردند داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها. یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت . من رو سوار ماشین کردند پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم سید مدام بالای سرم بود رسیدیم پست امداد خط ریختند دور من میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا ما کاری نمیتونیم بکنیم رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش کنند اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده با اصرار من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند. توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط. دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت. سید داشت در غم از دست دادن بی تابی میکرد اون شب من به شدت مجروح شدم و یه راست رفت بهشت... خوش به حالش فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
سه غواص شهید از سمت راست شهادت 5 مرداد 1367 پاسگاه زید شهادت 18 دیماه 65 شلمچه فرمانده گردان تخریب لشگر10 شهادت 15 تیرماه 66 ماووت تبث تصویر —-رودخانه کارون ، روستای ام النوشه-زمستان 1364 @alvaresinchannel
✍️✍️✍️ راوی : یکی ازاعیاد و اشرف اعیاد است ازقدیم هم رسم و سنت بود که و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله سعی میکردند سیادت خود را با استفاده از اعم از ، ، و.....آشکارسازند. اما امروزه این سنت میرود مثل باقی سنتهای فراموش شده به ورطه فراموشی سپرده شود. ازجمله کسانیکه سعی میکردند این افتخار را ظاهرکنند بودند و درعملیاتهای مختلف و مخصوصا با به کمر و یا دورگردن و یا به سر مثل ستاره میدرخشیدند. فرمانده ما ازجمله اونها بود که هم خودش مقید بود و هم دیگران را تشویق میکرد که حتما علامتی که نشانه باشد همراه داشته باشند. فرمانده همیشه یا برتن میکرد و یا به سرمیگذاشت و یا به گردن می انداخت ، و وقتی قراربود خودش را برای دیگرانی که اورا نمی شناختند معرفی کند میگفت بنده حقیر سراپا تقصیر سید محمد زینال الحسینی هستم . وقتی هم که مهیای پرواز به سوی آسمانها شد احرام سبز پوشید و ترکش دشمن احرام سبزش را درید و درقلب او نفوذ کرد و سلاله ای ازفرزندان رسول خدا به آسمان پرکشید. برتن و شال سبز برگردن داشت مثل اینکه رویین تن بود اما چه شد که برفراز ارتفاعات مشرف به ترکشی ریز اجازه ورود به نازنینش راه پیدانمود و او را که مهیای رفتن بود با خود برد و با درخاک آرام گرفت. درروز برای دیده بوسی با تو قرارمان کجاباشد. سید..سید..سید... 🍃🍀 🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @alvaresinchannel
فرمانده گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام در جمع پاسداران محافظ بیت امام خمینی(ره) در جماران @alvaresinchannel