🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#دعوای_دو_شهید
✍✍✍ راوی: #جعفر_طهماسبی
توی #مقر_شهید_پوررازقی در جاده اهواز به خرمشهر بودیم
چند روزی با عملیات #کربلای_8 فاصله داشتیم.
#تازه_شهید_نصرت_خواه مسوول تدارکات گردان شده بود
توی چادر استراحت میکردم که شنیدم بیرون صدای بگو مگوی دو نفر میاد.
از چادر بیرون اومدم.
دیدم جلوی #چادر_تدارکات . #شهید_کهندل و #شهید_نصرت_خواه دارند دعوا میکنند.
نصرت خواه رگهاش گردنش بیرون زده بود
صداش میلرزید
میخواست به فارسی سلیس و تند جواب کهندل رو بده... فارسی خوب بلد نبود...نمیتونست.
ترکی و فارسی رو قاطی میکرد.
خنده ام گرفته بود
هر دوشون رو آروم کردم و پرسیدم حالا بگید چی شده که شما دو تا هم رزم صداتون رو برای هم بلند کردید.
#شهید_نصرت_خواه گفت: ایشون (شهید کهندل) اومده تدارکات و از من جنسی خواست و من بهش ندادم و به من توهین کرد.
گفتم: حالا بهت چی گفته اینقدر آشفته شدی.
گفت : به من میگه مفت خور..
من هم به خنده بهش گفتم... برادر #نصرت_خواه... مگه تو مفت خوری..
گفت : نه
گفتم منظورش تو نبودی.... یه نفر بود
خلاصه دعوای بین #دو_شهید حل شد
#شهید_نصرت_خواه 18 فروردین 67 از شلمچه پرکشید و #شهید_سید_عبدالله_کهندل هم شهریور ماه همون سال ازجبهه سردشت به معراج رفت.
روح هر دوشون شاد باشه
دارن توی بهشت به ما میخندند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#دعوای_دو_شهید
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
توی #مقر_شهید_پوررازقی در جاده اهواز به خرمشهر بودیم
چند روزی با عملیات #کربلای_8 فاصله داشتیم.
#تازه_شهید_نصرت_خواه مسوول تدارکات گردان شده بود
توی چادر استراحت میکردم که شنیدم بیرون صدای بگو مگوی دو نفر میاد.
از چادر بیرون اومدم.
دیدم جلوی #چادر_تدارکات . #شهید_کهندل و #شهید_نصرت_خواه دارند دعوا میکنند.
نصرت خواه رگهاش گردنش بیرون زده بود
صداش میلرزید
میخواست به فارسی سلیس و تند جواب کهندل رو بده... فارسی خوب بلد نبود...نمیتونست.
ترکی و فارسی رو قاطی میکرد.
خنده ام گرفته بود
هر دوشون رو آروم کردم و پرسیدم حالا بگید چی شده که شما دو تا هم رزم صداتون رو برای هم بلند کردید.
#شهید_نصرت_خواه گفت: ایشون (شهید کهندل) اومده تدارکات و از من جنسی خواست و من بهش ندادم و به من توهین کرد.
گفتم: حالا بهت چی گفته اینقدر آشفته شدی.
گفت : به من میگه مفت خور..
من هم به خنده بهش گفتم... برادر #نصرت_خواه... مگه تو مفت خوری..
گفت : نه
گفتم منظورش تو نبودی.... یه نفر بود
خلاصه دعوای بین #دو_شهید حل شد
#شهید_نصرت_خواه 18 فروردین 67 از شلمچه پرکشید و #شهید_سید_عبدالله_کهندل هم شهریور ماه همون سال ازجبهه سردشت به معراج رفت.
روح هر دوشون شاد باشه
دارن توی بهشت به ما میخندند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#دعوای_دو_شهید
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
توی #مقر_شهید_پوررازقی(تخریب لشگر10) در جاده اهواز به خرمشهر بودیم
اوایل فروردین ماه شال 1366 بود و چند روزی با عملیات #کربلای_8 فاصله داشتیم.
#تازه_شهید_نصرت_خواه مسوول تدارکات گردان شده بود
توی چادر استراحت میکردم که شنیدم بیرون صدای بگو مگوی دو نفر میاد.
از چادر بیرون اومدم.
دیدم جلوی #چادر_تدارکات . #شهید_کهندل و #شهید_نصرت_خواه دارند دعوا میکنند.
نصرت خواه رگهاش گردنش بیرون زده بود
صداش میلرزید
میخواست به فارسی سلیس و تند جواب کهندل رو بده... فارسی خوب بلد نبود...نمیتونست.
ترکی و فارسی رو قاطی میکرد.
خنده ام گرفته بود
هر دوشون رو آروم کردم و پرسیدم حالا بگید چی شده که شما دو تا هم رزم صداتون رو برای هم بلند کردید.
#شهید_نصرت_خواه گفت: ایشون (شهید کهندل) اومده تدارکات و از من جنسی خواست و من بهش ندادم و به من توهین کرد.
گفتم: حالا بهت چی گفته اینقدر آشفته شدی.
گفت : به من میگه مفت خور..
من هم به خنده بهش گفتم... برادر #نصرت_خواه... مگه تو مفت خوری..
گفت : نه
گفتم منظورش تو نبودی.... بیر نفر دیگه بود
خلاصه دعوای بین #دو_شهید حل شد
#شهید_نصرت_خواه 18 فروردین 67 از شلمچه پرکشید و #شهید_سید_عبدالله_کهندل هم شهریور ماه همون سال ازجبهه سردشت به معراج رفت.
روح هر دوشون شاد باشه
دارن توی بهشت به ما میخندند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
روزهای آخر سال 65
به روایت
#جعفر_طهماسبی
سال 65 در حالی تموم میشد که عملیات سنگینی مثل #کربلای_5 و چند روز به پایان سال عملیات #تکمیلی_کربلای_5 رو پشت سر گذاشته بودیم و بچه ها از دیماه مرخصی نرفته بودند...
موقعیت استقرار #گردان_تخریب_در_مقر_شهید_پوررازقی در جاده اهواز خرمشهر و در سه راهی صاحب الزمان (ع) بود.
جشن #ولادت_امیرالمومنین علیه السلام که مصادف شده بود با روزهای پایانی اسفند 65 انرژی مضاعفی به بچه ها داده بود. دو سه تیم از بچه های تخریب به اطلاعات عملیات مامور بودند و مشغول شناسایی در غرب #کانال_ماهی در شلمچه بودند و هنوز ٱماده باش صددرصد بود...
سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع #تحویل_سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
شهید رسول فیروزبخت و بچه های تدارکات هم مشغول درست کردن شربت بودند.
وقت تحویل سال غوغایی بود هرکسی چیزی از خدا میخواست و خیلی ها دعاشون بود که به شهدا برسند .
من هم با بغضی که در گلو داشتم دعای تحویل سال رو میخوندم و همه زمزمه میکردند. چون روز بود و فضای حسینیه روشن بود میشد سیلاب اشک که روی صورت بچه ها جاری شده رو دید ... #شهید_مهدی_ضیایی کنارم بود و از شدت گریه داشت غش میکرد. #حمید_دادو ، #کاظم_بیگدلی، #مجتبی_دقیقی ، #حمید_محمدی ، #علی_اصغر_صادقیان ، #نصرت_خواه ، #رسول_فیروزبخت و خیلی های دیگه سال آخرشون بود.
🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel