eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
896 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
700 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 یکی از که ما در درسینه زنی هامون میدادیم و اوستای اجرای اون بود این شور بود که. به سرم آمده. درنظرم آمده. . خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند. توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند. حسینیه الوارثین یک داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود. واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد. فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای به هیات های خودشون در برسند. قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا تهران بود . عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا. درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود. امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم. اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست. .دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی . پشت همون پیرهن نوشته. .. . دلتنگ اون روزها: 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 این تصویر نادر یکی از است شاید تا حالا از این تصویرها ندیده باشید اما رزمنده های دفاع مقدس بارها این رو تجربه کرده اند وقتی به ایستگاه راه آهن میرسیدی ، با برگه مرخصی میتونستی بلیط بگیری دو نوع بلیط داشتیم. اونایی که جلوتر بودند و زودتر میرسیدند و مسافر کم بود توی کوپه های 6 نفره با صندلی های کشویی جا میگرفتند و اون های دیگه بلیط ایستاده بهشون میرسید. بله بلیط ایستاده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! البته این روش بیشتر برای اون هایی بود که میخواستند از جبهه با قطار به شهرهاشون برند یعنی اینکه از اهواز تا تهران 16 ساعت و یا از اندیمشک 14 ساعت میبایستی روی پا می بودی معمولا قطارها عصرها حرکت میکردند تا عمده اوقات حضور بچه های رزمنده در قطارها در شب سپری شود. دوسه ساعت از حرکت قطار هوا تاریک میشد و بچه ها در قطاری که از جبهه برمیگشت سور و سات رو برقرار میکردند. صندلی های کشویی رو میکشیدند و کف صندلی ها چفیه پهن میکردند. اون هایی که برای شام شب در قطار کنسرو خاویار بادمجان و یا کنسرو ماهی با نون آورده بودند روی چفیه ها میچیدند و مشغول شام میشدند و اون هایی که وضعشون بهتر بود نون و همبرگرهای سفت قطار رو که به شوخی بهش لنگه کفش میگفتند نوش جان میکردند. و اون هایی هم که داخل راهروها جاشون بود ایستاده و یا نشسته همبرگر لای نون میگذاشتند و غریبانه با ولع میخوردند. قبل از خواب اون هایی که توی کوپه ها بودند به بیرونی ها تذکر میدادند که یه جوری بخوابید که شب اگر خواستیم برای قضای حاجت بریم لگدتون نکنیم. .....................موقع خوابیدن وسط راهروهای قطار همه درازکش میشدند. حالا سختی های زمستون و تابستون رو هم بهش اضافه کنید. بچه ها با خنده به هم میگفتند : جای مادرامون خالیه.... ببیند دردونه هاشون به چه روزی افتاده اند. زمستون ها تا میرسیدیم تهرون با اون سیستم گرمایش قطارهای زمان جنگ اکثر بچه ها که عمده شون نوجوان و جوان بودند سرما میخوردند. و اون چند روزه مرخصی میبایستی اهل خونه بهشون آش و شلغم میدادند. یادش بخیر با همه سختی هاش شیرین بود یاد ندارم و یاد نداریم کسی گله کرده باشد. رفتن بس ماجرا دارد دیدار جانانه رنج و بلا دارد. جامانده از شهدا @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 یکی از که ما در درسینه زنی هامون میدادیم و اوستای اجرای اون بود این شور بود که. به سرم آمده. درنظرم آمده. . خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند. توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند. حسینیه الوارثین یک داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود. واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد. فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای به هیات های خودشون در برسند. قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا تهران بود . عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا. درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود. امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم. اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست. .دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی . پشت همون پیرهن نوشته. .. . دلتنگ اون روزها: 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 یکی از که ما در درسینه زنی هامون میدادیم و اوستای اجرای اون بود این شور بود که. به سرم آمده. درنظرم آمده. . خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند. توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند. حسینیه الوارثین یک داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود. واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد. فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای به هیات های خودشون در برسند. قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا تهران بود . عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا. درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود. امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم. اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست. .دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی . پشت همون پیرهن نوشته. .. . دلتنگ اون روزها: 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel