#حدیثگرافے•°•📿🕊🌱•°
💠اماممحمدباقرعليهالسلام
فرمود:👇
خداوند نرم رفتار است و نرمى را دوست دارد ☺️
و بر مدارا و نرمى پاداشى عطا
میكند كه بر سخت گيرى ودرشتى چنين پاداشى نمى دهد.🚫
📚 کتابجهادبانفس
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#یابنالحسن•°•💛🌱🌸•°•
تاڪیبہپسپردهنهان
چهرهماهت❗️
عمرےستڪہمنمنتظرم
برسرراهت...♥️
#امام_زمان
#اللهمعجللولیـڪالفرج🌱
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#ڪلامشهید•°•📝🖇💛•°•
شھیدمحمدرضاالوانی
میگفت↯
اگہمیخواے"پرواز"ڪنی؛🕊
بایددلبڪنیازدنیاوتعلقاتش...🙃
یعنیجورینشہڪہواسہ
دنیاتبڪنی🤒
یادلتوابستہاشبشہ🙄
-درسجدهیِآخرِنمازهایش
ایندعارامیخواند↯
#اللّھمأخرِجْحُبالدُّنیامِنقُلوبِنا..(:🌻
خدایاحبدنیاروازدلمونبندازیمبیرون!
#شادیروحشهیدعزیزصلوات
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
هدایت شده از سنگر تبیین
💢 دیدار رئیس جمهور سوریه با رهبر معظم انقلاب
🆔 @Sangar_Tabien
#تامل
یکی از چیزایی که باعث میشه آدم بره سمت گناه؛ وقت گذرونی توی فضای مجازیه❌
〽️فکر کنم واسه خودتم پیش اومده که واسه دیدن یه چیز ساده رفتی تلگرام و....، چند ساعت بعد از خوندن پیام های فلان کانال اومدی بیرون
💠سعی کن فقط در حد ضروریات از فضای مجازی استفاده کنی
#ترک_گناه
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌸🍃🌸🍃
#داستان بسیار آموزنده 👌
" #ایاز_و_سلطان_محمود"
می گویند سلطان محمود غلامی به نام ایاز داشت که خیلی برایش احترام قائل بود و در بسیاری از امور مهم نظر او را هم می پرسید و این کار سلطان به مذاق درباریان و خصوصا وزیران او خوش نمی آمد و دنبال فرصتی می گشتند تا از سلطان گلایه کنند تااینکه روزی که همه وزیران و درباریان با سلطان به شکار رفته بودند وزیر اعظم به نمایندگی از بقیه پیش سلطان محمود رفت و گفت چرا شما ایاز را با وزیران خود در یک مرتبه قرار می دهید و از او در امور بسیار مهم مشورت می طلبید و اسرار حکومتی را به او می گویید؟
سلطان گفت: آیا واقعا می خواهید دلیلش را بدانید؟ و وزیر جواب داد: بله .
سلطان محمود هم گفت پس تماشا کن .
سپس ایاز را صدا زد و گفت شمشیرت را بردار و برو شاخه های آن درخت را که با اینجا فاصله دارد ببر و تا صدایت نکرده ام سرت را هم بر نگردان ایاز اطاعت کرد .
سپس سلطان رو به وزیر اولش کرد و گفت:
آیا آن کاروان را می بینی که دارد از جاده عبور می کند برو و از آنها بپرس که از کجا می آیند و به کجا می روند؟. وزیر رفت و برگشت و گفت: کاروان از مرو می آید و عازم ری است . سلطان محمود گفت: آیا پرسیدی چند روز است که از مرو راه افتاده اند؟. وزیر گفت: نه .
سلطان به وزیر دومش گفت: برو بپرس. وزیر دوم رفت و پس از بازگشت گفت: یک هفته است که از مرو حرکت کرده اند . سلطان محمود گفت: آیا پرسیدی بارشان چیست؟. وزیر گفت: نه. سلطان به وزیر سوم گفت: برو بپرس. وزیر سوم رفت و پس از بازگشت گفت: پارچه و ادویه جات هندی به ری می برند .
سلطان محمود گفت:
آیا پرسیدی چند نفرند و ... به همین ترتیب سلطان محمود کلیه وزیران به نزد کاروان فرستاد تا از کاروان اطلاعات جمع کند سپس گفت:
حال ایاز را صدا بزنید تا بیاید، ایاز که بی خبر از همه جا مشغول بریدن درخت و شاخه هایش بود آمد .
سلطان رو به ایاز کرد و گفت: آیا آن کاروان را می بینی که دارد از جاده عبور می کند؟، برو و از آنها بپرس که از کجا می آیند و به کجا می روند.
ایاز رفت و برگشت و گفت کاروان از مرو می آید و عازم ری است . سلطان محمود گفت:
آیا پرسیدی چند روز است که از مرو راه افتاده اند ؟
ایاز گفت :
آری پرسیدم یک هفته است که حرکت کرده اند .
سلطان گفت:
آیا پرسیدی بارشان چه بود ؟
ایاز گفت : آری پرسیدم پارچه و ادویه جات هندی به ری می برند و بدین ترتیب ایاز جواب تمام سؤالات سلطان محمود را بدون اینکه دوباره نزد کاروان برود جواب داد و در پایان سلطان محمود به وزیرانش گفت:
حال فهمیدید چرا ایاز را دوست می دارم ؟
چه بسیارند افرادی که فکر می کنند وظایف خود را بدرستی انجام می دهند ولی نمی دانند چرا هیچگاه دیده نمی شوند؟!
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه