#ادامـہپست👇👇
#مهمانےازسوےبهشت🕊
دو روز مانده بود به ماه رمضان ۹۴
همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما،
گفتم: حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم میخرم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود آورد خانه وگفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچههایم.
رفتم سریع قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید، رد شدیم و گفتم: حالا نوبت شماست،از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و همسفر زندگی ام را به خداوند سپردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست.🤲🏻📿
🌻همیشه میگفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل #آقااباعبدالله شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم "قائدنا خامنهای"☺️
و از طرفی میگفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچهها صورت من را ببینند.😔
همان شد که حسن میخواست، با زبان روزه،😔و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود.😭
حسن شش روز بعد از اعزام شهید شد، پنجم رمضان سال ۹۴، در این مدت دو مرتبه تماس گرفت، دفعه اول سلام و احوالپرسی کرد، اما مرتبه دوم، خانه خواهرش افطاری بودیم، بدجور دلم هوایش را کرده بود و منتظر تماسش بودم، مدام تلفنم را نگاه می کردم،که تماس گرفت، خیلی خوشحال بود، فقط می گفت : خانم برایم دعا کن، دعا کن به آرزویم برسم، و دو روز بعد به آرزوی چندین و چند ساله اش، به شهادت رسید.🕊🥀
🕊🌱حسن آقا یک تیر سال ۹۴، به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت میکند و هر سه آسمانی میشوند.🕊
جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود، و در وصیتنامه هم ذکر کرده بودند، اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه ۲۶ بهشت زهرا شد، دقیقا همان جایی که خودش میخواست.
"بہپایانآمدایندفتر
حکایتهمچنانباقیست"
🎁هدیہبہ روح بلند
شهیدمدافعحرمحسن غفاری
و سردارقلبهاصلوات📿
#اللهمعجللولیڪالفرجــ 💚
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه