#مهمانیازسوےبهشت•°•🌱🌹•°•
شهیدمدافعحرم حامد جوانی
زندگینامهشهیدبزرگوار👇🏻
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌹🌱🌹🌱
🌹🌱
#مهمانیازسوےبهشت
🌹مدافعحرمشهیدوالامقام
#شهیدحامـدجوانی
🌱حامد جوانی یکی از جوانان دهه هفتادی در ۲۸ آبان سال ۱۳۶۹ در تبریز دیده به هستی گشود.😍
👦🏻حامد فرزند تهتغاری خانواده بود و فقط یک برادر بزرگ تر از خود داشت.
حامد فرزندی خوش خنده بود عزیز خانواده،هیچ کس تاب نداشت یک لحظه اشک و گریه حامد را ببیند.
حامد علاقه زیاد به لباس سبز سپاه داشت وهمین شوق پر کشیدن با لباس سبز باعث شد او در سال ۸۸ وارد سپاه شود.
برای اولین بار که حامد میخواست به سوریه برود پاییز سال ۹۳ بود
به یاد دارم حامد سراسیمه وارد خانه شدوبا ذوق و شوق گفت خبر خوبی براتون دارم. همه با شنید این حرف سرپا گوش شدیم ببنیم خبر خوب حامد چیه؟
حامد شروع کرد به حرف زدن وگفت یادتونه که همیشه میگفتم ای کاش ۱۴۰۰ سال پیش به دنیا میومدم تا میتونستمدر رکاب امام حسینع بجنگم
و از خانواده امام حسین دفاع کنم
حالا این فرصت برایم پیش اومده😍
میخوام برم سوریه واز خواهر امام حسین خانم زینب کبری دفاع کنم.
ما با رفتم حامد هیچ مخالفتی نکردیم بلکه به وجود پسرم افتخار هم کردیم
چون آرزوی هر خانواده شیعه ومسلمان این که از دین اسلام وخاندان اهل بیت دفاع کند.
بهمن ماه ۹۳ بود حامد برای اولین بار
راهی سوریه شد
هنگامی که از دلتنگی او می پرسیدم
حامد میگفت من اینجا حس خیلی خوبی دارم انگار تازه متولد شدم و خودم را شناخته ام واز خدا میخواهم جهادم را قبول کند شما هم دعا کنید.
اما حامد درروز های پایانی اسفند ماه ماموریتش تمام شد و ۲۵ اسفند ۹۳
به خانه برگشت و نوروز ۹۴را پیش ما بود.
🤩ما از برگشتنش خیلی خوشحال شدیم چون از قبل قرار گذاشته بودیم که۶ فروردین مراسم عقد حامد را برگزار کنیم و استرس داشتیم که نکند حامد به مراسم نرسد...»
🕊اما حامدی که برگشته بود دیگر آن حامد قبلی نبود؛« حامد خیلی بیتاب بود؛ اصلا نمیتوانست اینجا دوام بیاورد،😔 مدام میگفت باید بروم و درست فردای روز بازگشتش هم من را کنار کشید و گفت : بابا من ازدواج نمیکنم.😳 شرایطش را ندارم. گفتم حامد ما با خانواده دختر صحبت کردیم ،
قرار گذاشتیم، حالا چطور بهم بزنیم؟😔
گفت: من میدانم که این بار که بروم سوریه ، شهید میشوم ؛
دیگر برنمیگردم. به خاطر همین نمیخواهم ازدواج کنم، من مدت زیادی زنده نیستم.»🕊
✨۲۱ فروردین حامد برای بار دوم رخت دفاع از حرم پوشید.
مادر حامد میگوید :« با خوشحالی آمد و گفت مادر میخواهم یک قولی از شما بگیرم🤝.
من دوباره میروم سوریه، اما میدانم این بار شهید میشوم،😍
قول بده وقتی خبر شهادتم را شنیدی گریه نکنی☺️
گریه تو دشمن را شاد میکند..
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
#ادامهمطلب👇🏻👇🏻👇🏻
🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌹🌱🌹🌱
🌹🌱
#مهمانیازسوےبهشت
#ادامـــہ👇👇
✨پدر حامد میگوید:
من از دوستان حامد شنیدم که در منطقه لاذقیه یک روستای شیعهنشین در محاصره تکفیریها بوده و اوضاعش آنقدر وخیم بوده که حتی خود نظامیهای سوری برای آزادی آنجا پیشقدم نمیشدند😳
اما حامد و چند نفر ازدوستانش داوطلبانه برای دفاع ازمردم مظلوم ومسلمان آنجا به آن روستا میروند.💪🏻
خوشبختانه چون حامد متخصص توپ وموشک بود، توانسته بودند ضربههای مهلکی به تکفیریها بزنند و آنها را تا اندازه ای عقب برانند.
اما آنها حامد را شناسایی کرده بودند😔
و بالاخره ۲۳ اردیبهشت او را از چهارطرف غافلگیر کرده و زده بودند. حامد از همان روز به کما رفت.»
اوبرای آخرینبار ۳روز قبل از مجروحیت با خانواده خود صحبت کرد.
و گفته بود ماموریت مهمی دارم و امکان تماس برایم وجود ندارد.
🌸حامد یک بار به پدرش گفته بود دوست دارم مثل حضرت عباس از خواهرش دفاع کنم.
حامد بالأخره به آرزوی نقاشی هایش رسید او خودش را این طور نقاشی میکرد یک رزمنده بود بدون دست...
🌻حالا این جوان دستانش را داده چشمانش را داده و همچو حضرت عباس از عمه سادات دفاع کرده.
مردم سوریه اورا به نام حامد نمیشناختن بلکه اورا شهید ابوالفضلی
میشناسند.
هرکس حال حامد را میپرسید به ان ها میگفتم برو مقتل حضرت عباس رو بخون😔😭
حامد در کما بود و در سوریه تجهیزات پزشکی نبود اورا به تهران بیمارستان بقیه الله منتقل کردند
۲۰ روز دیگر هم در این بیمارستان در کما بود اما مهمان های ویژه ای داشت
#شهیدحاجقاسمسلیمانی خودش به ملاقات حامد رفت تا چشمش به حامد افتاد شروع کردن به گریه کردن گفتم سردار شما چرا گریه میکنید؟
حاج قاسم گفت من برای حامد اشک نمیریزم چون او راه خودش رو انتخاب کرده بود و موفق هم شد من برای خودم گریه میکنم از حامد وامثال حامد عقب افتادم این ها روسفید شدند ومن همچنان در آرزوی شهادت😔😭..
حاج قاسم گفت حامد آچار فرانسه من بود هر کاری که از دستش برمیومد در منطقه عملیاتی انجام میداد.
حامد پس از ۴۲ روز ماندن در کما
بال هایش را اماده پرواز کرد و
در ۳ تیر ۱۳۹۴ بدون دست و چشم پرواز کرد و به آرزوی دیرینه خودرسید.🕊📿
#شهادتمبارڪایتویکههمچوعباس
شدی...🕊
شفاعت ما یادت نره برادر😔
🎁شادی روح مهمون امروزمون صلواتی هدیه بفرمایید به همراه فاتحه
#پایان...
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱
#مهمانیازسوےبهشت🌱
"سردار همدانی هدیه رهبری را به دست خانواده حامد رساند"
دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیهالله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص.👌🏻
روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید:« ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی ، به ملاقات او آمدند.🌱
سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند
و گفتند:« این چفیه راحضرت آقا📿 فرستادهاند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستادهاند برای حامد،☺️
اما فرموده اند: ما میدانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد،😔
این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد.»
و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمهجا با پدر شهید مدافع حرمیاست که افتخارش شهادت پسرش است.🕊
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#مهمانےازسوےبهشت
شهیدمدافعحرم💚
سـجادطاهرینیا🌹
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
محبان الزّهرا(س)
#مهمانےازسوےبهشت شهیدمدافعحرم💚 سـجادطاهرینیا🌹 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•
🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌹🌱🌹🌱
🌹🌱
#مهمانےازسوےبهشت
شهیدوالامقام👇
#شهیدمدافعحرمسجادطاهرینیا♥️
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🌻شهید سجاد طاهری نیا از اهالی خطه سرسبز گیلان و شهر رشت در تاریخ ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۴ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.😍
📿سجاد از دوران کودکی با پدرش به مسجد صاحب الزمان (عج) میرفت و بهخاطر ادبش هنگام برخورد با دیگران پیش اهالی مسجد خیلی محبوب بود.☺️
او از همان دوران کودکی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج درآمد.💪🏻
و اغلب اوقات خود را به فعالیت در مسجد و بسیج می گذراند📿
👨🏻🏫آقا سجاد تا مقطع دیپلم در رشتهی ساختمان ادامه تحصیل داد
👮🏻♂و در سال ۸۴ وقتی که ۱۸ سال داشت به نیروی زمینی سپاه پاسدران ملحق شد و بعد از چندماه با قبول شدن در آزمون «یگان ویژه صابرین» به عضویت این نیرو درآمد.
👨👩👧👦 آقاسجاد ازدواج کرده و ثمره این ازدواج ۲ فرزند است یکی فاطمه رقیه خانم👧🏻و محمد حسین 👦🏻که ۲۰ روز از تولد او میگذشت خبر شهادت پدرش را آورده اند و تنها دیدار او با پدرش در روز مراسم تشییع شهید رقم خورد😭
🌱سجاد بیشتر عمرش را در راه جهاد و خدمت به اهالی مسجد صاحبالزمان (عج) و بسیجیان پایگاههای مقاومت صرف کرد.
🌸 آقا سجاد از آن دسته انسانهایی بود که گمنام زندگی کرد، گمنام عاشق شد و گمنام شهید شد.😍
این شهید ولایی نوجوانی و جوانیاش با مسجد صاحب الزمان (عج) رشت و پایگاه مقاومت آن مسجد عجین شده بود، در نتیجه مزد این همه سال خدمت مخلصانه و جهادیاش را گرفت😍
💐سرلوحہ زندگی سجاد احترام به پدر و مادر وبزرگترها بود.
💣وقتی که درگیری ها در عراق و سوریه شدت گرفت
آقا سجاد طاهری نیا تصمیم گرفت به سوریه برود و از حرم اهل بیت و اسلام ناب محمدی که در معرض خطر تعرض تروریست های تکفیری قرار گرفته اند دفاع کند و برای اعزام به سوریه تلاش های فراوانی داشت.
🥀آقا سجاد طاهری نیا در ۱۴ مهرسال ۹۴ به سوریه اعزام شد و بعد از مجاهدتهای بسیار در راه خدا در روز یکم آبان ماه ۹۴ مصادف با #تاسوعایحسینی در استان حلب سوریه در درگیری با تروریستهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
"آسمان فرصت پرواز بلندےست
ولےقصهایناست چہ اندازه کبوترباشی"
شهادتمبارڪبرادر🕊
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#مهمانےازسوےبهشت•°🌱🌹•°
#قسمتیازوصیتنامہ💌
#شهیدمدافعحرمسجادطاهرینیا
«محمد حسین» عزیز! شما را ندیدم😔
اما میدانم که شما هم مثل خواهرت هدیهی حضرت «رقیه» به من هستید ☺️.
به پدر بزرگ و مادربزرگتان احترام کنید. با این که خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد،😔
چون من صدای کمک خواستن بچه های شیعیان را می شنویدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آن ها جواب ندهم .
#شادیروحشهیدسجادطاهرینیا
#صلواتیهدیهبفرمایید🎁
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌹🌱🌹🌱
🌹🌱
#مهمانےازسوےبهشت🕊
شهیدوالامقام
#شهیدمدافعحرمحسنغفارے💚
👦🏻حسن غفاری در ۲۵ شهریور سال ۶۱ در شهر ری در یک خانواده صمیمی متولد شد.😍
☺️حسن پسری مهربان ودوست داشتنی و خوش برخورد بود.
حسن با علاقه قلبی که به لباس پاسداری داشت شغل پاسداری را انتخاب کرد👮🏻♂
💍او در روزهای سرد زمستان سال ۸۵ پیوند آسمانی اش را با خانم فاطمه امینی بست و حاصل این ازدواج زیبا مهلا خانم هفت ساله و علی کوچولو دو ساله است.👦🏻
خانم امینی برای مخاطبان فرهیخته
گذری مختصر از خصوصیات اخلاقی شهید و روزهای زیبای زندگی اش
با شهید می گوید.☺️
✨حسن فردی بسیار رقیق القلب و با یک روحیه شاداب و فردی اجتماعی بود. در کارش بسیار جدی و پشت کار بسیاری داشت. در همه کارهایش توکل را سرلوحه کارش قرار میداد و توسل با اهل بیت🤲🏻 حتما در آن کار موفق میشد.👌🏻
🤩علاقه بسیار زیادی به مقام معظم رهبری داشتند و می گفتند باید در تمامی مسائل ببینیم آقا چه میگویند نه افراط داشته باشیم و نه تفریط، گوشمان باید به صحبت های آقا باشد. هیچ وقت صدای بلندش را نشنیدم، نماز شبش، زیارت عاشورا و نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نشد.
💐پدر و مادر برایشان بسیار قابل احترام بود. هر کس به اندازهای خوبی میکرد، حتما آن خوبی را چندین برابر جبران میکرد.
💍در آغاز فصل عاشقی زندگی شهید هر کسی چیزی میگفت؛ یکی میگفت دویست سکه، و دیگری میگفت کم است. در آخر حسن صبرش سرآمد و به پدرم گفت: حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم چند دقیقه صحبت کنم،
وقتی باهم صحبت کردیم اوگفت: کالا که نمیخواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم،
یک پیشنهاد میدهم نظرت باهفت سفر عشق: قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیہ؟😍
و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی.
🚗از این پیشنهاد حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم.
☺️روزهای عید نوروز که می شد بچه ها را خیلی سریع آماده میکردم چون اولین نفری بودیم که به دیدار پدر و مادر حسن میرفتیم با یک دسته گل💐 بسیار زیبا هدیه حسن برای مادرش.
🌱یک سال آخر عمرش همیشه از شهادت و رفتن صحبت میکرد، مستند و فیلم هایی که از شهدا تلوزیون پخش میشد را پیگیر بود و از من هم میخواست که ببینم. اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با شهدا و دوستان شهیدش زندگی میکرد.به من می گفت : فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد.
من عاشق شهادت هستم، به هر چیزی که در زندگی میخواستم رسیدهم.
اما نمی توانم نسبت به صدای مظلومان شیعهای که احتیاج به یاری وکمک دارند بی اعتنا باشم. نمی توانم ببینم عدهای شیعه زیرشکنجه تیر و تفنگ هستند و من اینجا آرام زندگی کنم.
من وقتی لباس پاسداری را پوشیدم، خودم را آماده شهادت کردم، حیف نیست به مرگ طبیعی بمیرم...😔😭
😔اما من در برابر تمامی حرف های حسن فقط سکوت می کردم. سکوت پشت سکوت، می ترسیدم نکند حتی کلمه ای حرف بزنم و در تصمیم حسن تزلزلی ایجاد کنم. و یا اینکه او را از رفتن پشیمان کنم. و اگر حسن به آرزویش نرسد یک عمر خودم را ملامت کنم که من مانع شهادتش شدم.😔
در تنهایی هایم گاهی گریه میکردم،
و نگران بچههایم بودم امایقین داشتم و دارم اگر شهید هم شد حسن من زنده است و نزد خداوند عند ربهم یرزقون است.
#ادامـہپست👇👇
#ادامـہپست👇👇
#مهمانےازسوےبهشت🕊
دو روز مانده بود به ماه رمضان ۹۴
همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما،
گفتم: حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم میخرم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود آورد خانه وگفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچههایم.
رفتم سریع قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید، رد شدیم و گفتم: حالا نوبت شماست،از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و همسفر زندگی ام را به خداوند سپردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست.🤲🏻📿
🌻همیشه میگفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل #آقااباعبدالله شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم "قائدنا خامنهای"☺️
و از طرفی میگفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچهها صورت من را ببینند.😔
همان شد که حسن میخواست، با زبان روزه،😔و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود.😭
حسن شش روز بعد از اعزام شهید شد، پنجم رمضان سال ۹۴، در این مدت دو مرتبه تماس گرفت، دفعه اول سلام و احوالپرسی کرد، اما مرتبه دوم، خانه خواهرش افطاری بودیم، بدجور دلم هوایش را کرده بود و منتظر تماسش بودم، مدام تلفنم را نگاه می کردم،که تماس گرفت، خیلی خوشحال بود، فقط می گفت : خانم برایم دعا کن، دعا کن به آرزویم برسم، و دو روز بعد به آرزوی چندین و چند ساله اش، به شهادت رسید.🕊🥀
🕊🌱حسن آقا یک تیر سال ۹۴، به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت میکند و هر سه آسمانی میشوند.🕊
جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود، و در وصیتنامه هم ذکر کرده بودند، اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه ۲۶ بهشت زهرا شد، دقیقا همان جایی که خودش میخواست.
"بہپایانآمدایندفتر
حکایتهمچنانباقیست"
🎁هدیہبہ روح بلند
شهیدمدافعحرمحسن غفاری
و سردارقلبهاصلوات📿
#اللهمعجللولیڪالفرجــ 💚
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#مهمانےازسوےبهشت🕊🌻🌱
🌱توفرودگاهدور بر حاجیشلوغبود
باهمهروبوسیواحوالپرسیمیکرد
نگرانشدم!😱
قبلازاینکهبرسیمپایهواپیما
همراهشدیم
تویاتوبوسهردوازیکمیلهگرفتیم.⛓
✍دستشرافشاردادمگفتمحاجی
مواظب باش یہ وقتیکیخدایینکردهیِچاقوییدارهیِ
اتقاقیبراتونمیوفته!😔😱
گفت:"اینمردمخیلیعزیزهستن"☺️
بعدبالحنشوخیگفتتوکهازشهادت
نمیترسیدی!🙃
قیافهحقبِجانبگرفتموگفتم:😌
حاجیمننگفتمکهازشهادتنمیترسم
صدتامثلمنفدایشمابشه):❤🔐😘
شماالانامیدبچهیتیمهاهستید
شماالانامیدبچههایمظلوم
عراقو...هستید
خندیدگفت:
"نه!..گاهیشهادتتاثیرشاز
موندنبیشتره"🌱🖐
📚کتابسلیمانیعزیز
#شادےروحسرداردلهاصلوات📿
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه