⚔ کیسان ابوعمره که بود؟
✍ اگر چه برخی تصور می کنند تنها مصداق کیسان، همان کیسان ابوعمره است که از نزدیکان مختار بود. اما احتمالات دیگری نیز در این باره مطرح است که عباتنداز
1⃣ غلام امام علی (علیه السلام) که در جنگ صفین در رکاب ایشان در (سال ۳۷ق) به شهادت رسید(1)
2⃣ در روایتی حضرت علی (علیه السلام)، مختار را کیسان نامید. پدر مختار، او را پس از تولد نزد حضرت علی (علیه السلام) برد. آن حضرت دست بر سر نوزاد کشید و فرمود: کَیس (یعنی زیرک) و از همان زمان او کیسان نام گرفت(2) بنابراین کیسان لقب خود مختار است.
3⃣ برخی از منابع، کیسان را لقب ابوعمره سائب بن مالک اسعدی (درگذشته ۶۷ق.) دانستهاند.(3) البته به نظر می رسید منظور سائب بن مالک اشعری باشد که ایشان نیز از یاران نزدیک مختار بوده و جد اشعریون قم است.
4⃣ بیشتر از سه وجه دیگر مطرح است همان کیسان ابوعمره است(4)درباره نسب، محل و سال تولد و دوران زندگی وی قبل از قیام مختار اطلاع چندانی در دسترس نیست؛ جز اینکه در برخی منابع آمده است که وی از موالی (بردگان آزادشده) بنو عُرَینه، از طوایف قبیلۀ عرب بَجیله، بود(5)پس از قیام مختار در سال ۶۶ق و به حکومت رسیدن وی بر شهر کوفه، مختار، کیسان را که بسیار به او اعتماد داشت- به سرپرستی شُرطه (پلیس و شهربانی) و به قولی به ریاست نگهبانان (حَرَس) خود گماشت(6)
🔹مختار به او دستور داد هزار کارگر فراهم آورد تا با کلنگ خانههای اشراف و کسانی را که به جنگ امام حسین(ع) رفته بودند، خراب کند. کیسان که آنان را خوب میشناخت، در کوفه به جستجو پرداخت و به هرکدام از آنان که دست مییافت او را میکشت، خانههایشان را ویران میکرد و اموال آنان را به یکی از ایرانیانی که در خدمت مختار بودند میبخشید(7) وحشت از وی چنان شد که مردم کوفه به نام او مثل میزدند و هرگاه کسی دچار فقر میشد، میگفتند ابوعمره به خانۀ او آمده است(8)
📚 منابع:
1. ابن مزاحم، نصر، وقعة صِفّین، قاهره، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ۱۳۸۲ق، ص۲۴۹؛ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، ج۵، ص۱۹
2. مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج۳، ص۲۷۷
3.صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص ۳۷
4.نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، تهران، چاپ محمدجواد مشکور، ۱۳۶۱ش، ص۲۳؛ کَشّی، محمد بن عمر، اختیار معرفةالرجال المعروف برجال الکشی (برگزیدۀ محمدبن حسن طوسی)، مشهد، چاپ حسن مصطفوی، ۱۳۴۸ش ص۱۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۷
5.بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الأشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶، ج۶، ص۳۹۵؛
6 .دینوری، احمد بن داود، الأخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، ص۲۸۹؛
7. همان، ص292
8.کشی، رجال، ص۱۲۸
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
#چادرانہ
_میدونی چادر یعنی چی؟🧐
+آره میدونم چطور؟🤔
_خب بگو یعنی چی🤨
+خب چادر پوشش دیگه حجاب برتر و ارثیه حضرت زهرا چیز دیگه ای نیست🤷♂
_خب آره ایناهم هست دیگه؟🤔
+همین دیگه از این یک تیکه پارچه چه انتظاری داری؟😐
_نه همین نیست، چادر که سرت میکنی شبیه فرشته ها میشی، فرشته های زمینی👼
چادر که به سر میکنی با دیگری فرق میکنی
حجاب تاج بندگی 👑
چادر که به سر میکنی میشی کسی که به وصیت شهدا عمل کرد❤️
میدونی چرا خیلی ها چادر به سر نمیکنن؟🧐
_خب خوششون میاد خودشون و به نمایش بزارن🙄
+نه نه نه!!!❌
اشتباه نکن همه رو یه جور نبین اون خانم شاید ندونه چادر یعنی چی شاید عاشق نباشه خیلی ها هستن چادری نیستن با حجاب نیستن اما قصدشون هم این نیست که خودشونو به دیگری نشون بدن این وظیفه ماست✅
_چه وظیفه ای؟ ماباید چیکار کنیم؟🧐
+تو حق نداری با کسی که حجاب درستی نداره با بدی و تندی حرف بزنی😊
تو حق نداری خودتو با اون مقایسه کنی چون شاید اون از تو خیلی پاک تر باشه🙂
باید جوری با این افراد برخورد کنی
که متوجه بشن چادر محدودیت نمیاره، چادر افسردگی و گوشه گیری نمیاره ❌
باید جوری عاشق چادرت باشی🌸
که متوجه بشن چادر عشق میخواد نه اراده😌
باید جوری از چادرت دفاع کنی که انگار دارن پشت سر عزیز ترین فرد برای تو حرف میزنن✨
تو وظیفه ات اینه که کسی رو از دین و حجاب زده نکنی❗️
اگه میخوای راهنمایی کنی اول خودت عاشق چادرت باش💗
اول خودت الگو نمونه باش🍭
بعد میبینی که این علاقه تو خودش بقیه رو درست کرده🥰
🍃🌸
#تلنگر
تو مترو یا اتوبوس نشستے روے صندلے ...👇
🧕👱🏻♂یه خانم یا آقایے میاد روبه روے شما مے ایسته، شما بلند میشے و جاتو میدے بهش😊
🌸از این ڪار میتونے اهدافِ مختلفے داشته باشے. حالا یا مبارزه با هوای_نفس 👊یا خدمت به خلقُالله☺️و خادمے عبادالله😉
🍀خانم یا آقایے ڪه جاتو دادے بهش
از این لطفِ شما احساس شرمندگے میڪنن.😔
شرمنده میشن وقتے میبینن شما ایستادے و اون جاے شما نشسته. خودشو به شما مدیون میدونه و هے تشڪر میڪنه 🥰
❌ #رفقا_حواسمون_هست? 🤨
خیییلے وقته #شهدا جاشونو دادن ڪه ما بشینیم😞
نههه . . .
راستے جاشونو ندادن ما بشینیم !!!‼
جونشونو دادن تا ما بایستیم 😔💐
🤔اونوقت ما چیڪار میڪنیم؟
مگه خدا نگفته
🌟«ولا تحسبن الذین قتلوا فے سبیل الله امواتا بل أَحْيَاءٌ»🌟
☝️یعنے: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مُرده مپندار بلكه زنده اند.🌍
#ببخشید_ای_شهید 😔
ڪه بجاے راهت
«من راحتے را انتخاب ڪردم»😣
#یـادشهـدابـاصلـوات
‼️ #تلنگر
قبر تنگ و تاریک
خانه همیشگی توست...
مخصوص خودت،
فقط برای تو...
پنجره ندارد،
درش هم با ورود تو
تا قیامت بسته میشه...
اجازه نداری غیر از چند متر پارچه
چیز دیگری با خودت، آنجا ببری...
🔻 وقتی به آن خانه نقل مکان کردی
😳کسی به دیدنت نمیآید...
😱کسی برایت ایمیل نمیفرستد
😲گروههای اجتماعی از لیستشان حذفت میکنند...
😵مطالبت لایک نمیخوره...
🔻تنها یک چیز به دردت میخورد...
🌼نمازهایت....
🌸صدقاتت....
🌺اعمال نیکت....
👌 حال با خودت فکر کن
💡برای رفتن آماده هـســـتی؟
『☔️⃟ ⃟🍭』
#تلنگرانه|🔥
زمانہ؏ـجیبۍاست !
جمله:↫🌿﴿اینــمَکـانمجهزبھدوربین مداربستہاست﴾📷↬
بیشتࢪاثرمیگذاردتٓا ...↯
" اَلَمـیَعْلَمـبِاَنَﷲیَریٰ "💕
+آیانمیدانـۍکھ #خدا تورامیبیند؟👀
#خدایابآاینکہمیتونستۍمُچمۅبگیࢪےدستمۅگࢪفتـــي🌱
#آیقربونتبندهنوازیت♥️'
#میمدال💛✨
@shakoori12
[💛✨]
#روایتانـہ
میگفت: سر پُست بود، تنها، ساعت ۲ تا ۴ صبح، وقت نگهبانی، سر خاکریز.🕊🌿
رفتم پست رو ازش تحویل بگیرم دیدم تیر خورده تو پیشونیش افتاده کف سنگر.⛓♥
خیلی دلم سوخت؛ تنها بود شهید شد، کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره.
از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش. شب خوابشو دیدم! گفتم خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی. گفت: فقط بهت بگم تیر که خوردم، قبل از اینکه بخورم کف سنگر، افتادم تو دامن امام حسین علیهالسلام!
#حاج_حسین_یکتا🖤✨
#شهیـدانـہ♥🖇
@shakoori12
#ٺݪݩگڔاݩہ💥☄
🔸 #میترسم_از_خودم ...😓
•زمانی ڪه عڪس شهدا رو بہ دیوار اتاقم چسبوندم ،
ولی بہ دیوار دلم نہ !😱
🔹 #میترسم_از_خودم ...😓
•زمانی ڪه اتیڪت خادم الشهدا و ... رو بہ سینہ م میچسبونم ،
اما " خادم پدر و مادر " خودم نیستم !😨
🔸 #میترسم_از_خودم ...😖
•زمانی ڪه اسمم توی لیست تمام اردو های جهادی هست! ،
ولی توی خونہ🏠 خودمون هیچ ڪاری انجام نمیدم !
🔹 #میترسم_از_خودم ...😧
•زمانی ڪه برای مادرای شهدا اشڪ میریزم.😢
اما " حرمت مادر " خودم رو حفظ نمیڪنم !😰
🔸 #میترسم_از_خودم ...↓
•زمانی ڪه فقط رفتن شهدا رو میبینم ،👀
ولی " شهیدانہ زیستنشون " رو نہ !❌
🔺شهدا شرمندهایم😓 ڪه مدام شرمنده ایم
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
*بسم رب الشهدا و الصدیقین*
#برگه_امتحان 📑
+سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
+این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...
+به نظرنتون کارخوبیه؟
+کیا موافقن؟؟؟
+کیامخالف؟؟؟؟
_همه دانشجویان مخالف بودن
به جز یک نفر!
_بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
_بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن
_بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته
+تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
_همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.
+ولی استاد جواب نمیداد...
_یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟
_ شما مسئول برگه های ما بودی؟
+استاد روی تخته ی کلاس نوشت:
من مسئول برگه های شما هستم..
+استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟
_همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟
_گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم
_درس خوندیم...
_هزینه دادیم
_زمان صرف کردیم...
+هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...
+استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه
_یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
+استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
_صدای دانشجویان بلند شد.
+استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
_دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
+برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه
+بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
_+چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنها کسی که موافق بود ....
فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود...
*ما_ملت_امام_شهادتـیم*
*شهــدای_گمنـام*
ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟🤨
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖﺑﺪﻫﯽ؟😐
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ،ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ.😊
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ.😉🙊♥️
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ:ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟🤨
ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ.ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ:ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟🧐
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ.😅💞
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ مي كنند.🕊