صبح #جمعه ها با هم به #بهشت #زهرا🌷 می رفتیم ، تعداد زیادی از #شهدا را می شناخت و از# پیری #نگران بود. می گفت: «اگر پیر و ناتوان شوم دیگر حاضر به اعزام من نمی شوند.»😭
🍃🌷🍃
او در نظر من #شهید بود، حتی وقتی با هم زندگی می کردیم دوست نداشتم به مرگ طبیعی بمیره،احساس می کردم در #حق ایشان #جفا می شود. بارها از #خدا خواسته بودم که اگر می خواهی او را از ما بگیری، با #شهادت از دنیا ببر.😭😭
🍃🌷🍃
هربار از #سوریه می آمد، چمدانش در گوشه اتاق کوچکش باز بود و ما به آن دست نمی زدیم. دوست داشتم در فرصت کمی که آمده، خوشحال باشد و راضی به #سوریه برگردد.😭😭
🍃🌷🍃
ایشان #توجه و #احترام زیادی برای #پدر و #مادر به ویژه #مادرشان #قائل بود زیرا #فرزند #آخر خانواده بود و رابطه #عاطفی و #قلبی زیادی بین آنها وجود داشت. #والدین ایشان #سالخورده بودند.
🍃🌷🍃
پدرشان سال 1382#در سن 86 سالگی و مادر، سال 1394# در سن 90 سالگی از دنیا رفتند. شاید خواست #خدا بود که #شهید انصاری 9# روز بعد از #فوت مادر #عازم #سوریه شود.😭
🍃🌷🍃
#مادر شون 8 سال زمین گیر بود و فرزندان از ایشان #مراقبت می کردند، #شهید انصاری #خریدها و #کارهای #درمانی #مادر را انجام می دادند.
🍃🌷🍃