eitaa logo
این عماریون
383 دنبال‌کننده
228.3هزار عکس
61.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴تا 200 سال پیش استفاده از جنس خارجی در ایران حرام بود. 🔰 25 اردیبهشت مصادف با سالروز لغو به‌واسطه فشار ناشی از فتوای میرزای شیرازی مرجع وقت شیعیان جهان است. فتوایی که موجب قیامی علیه بیگانگان بود و به یکی از نمادهای و بیگانه ستیزی ملت ایران تبدیل شد. 🔰تعصب استفاده از کالای ایرانی و تن ندادن به قرن ها سنت تخلف ناپذیر ملت ایران و حکام ایرانی بوده. تا صد سال پیش ما ایرانیها مردمی بودیم که را می دانستیم! ما حتی در برابر قند و شکر و گوجه می ایستادیم! 🔰نقل است که برای پس گرفتن تبریز از عثمانی به سلاح گرم (توپ و تفنگ) نیاز داشت، اما حاضر نشد آنرا از اروپایی ها بخرد. سرانجام اروپایی ها مجبور شدند برای دفع خطر بزرگتر (یعنی تضعیف ) ساخت توپ و تفنگ و باروت را به ایرانیها یاد دهند و کارخانه های آنرا در ایران بسازند! 🔰وقتی هدایایی از ظروف گرانبهای چینی برای فروش به اعیان و تجار ایران می آورند، آنها را میشکند و دستور میدهد ظروف مسی ایرانی بیاورند، به زمین میزند و نمیشکند! و میگوید: سلاح مردم این است! ما با ساخته دست خودمان خرسندیم که فقیر و وابسته نشویم! 🔰روند واردات به ایران، با قرارداد و از روسیه آغاز شد و روسها به انواع شگردها کالای خود را به بازار ایران قالب کردند. از فروختن قند و شکر حتی ارزانتر از قیمت تولید آن تا نابودی کارخانه های تولید قند داخلی و.. 🔰مردم ایران تا سالها به قند، شکر، سیب زمینی، گوجه فرنگی، توت فرنگی چون از روسیه و اروپا (بطورکلی بلاد کفر) وارد میشدند، با سوءظن و حتی دشمنی می نگریستند و در برابر خوردن آن (تا وقتی در ایران کشت شد) مقاومت میکردند. پیشتاز مقابله با واردات کالای خارجی ها به ایران بودند. آیت الله آقانجفی اصفهانی برای مقابله با جنس خارجی، کارخانه نساجی با نام «شرکت اسلامیه» تاسیس کرد. آیت الله علاوه بر ، مصرف قند و کالاهای روسی را نیز حرام اعلام کرد تا مانع استعمار و شود. 🔰اما از زمان ناصرالدین شاه قاجار، طبقه تجاری جدیدی در ایران شکل میگیرد به نام . طبقه ای که بعدا با سیاستهای مختلف مثل سیاست تخته قاپوکردن عشایر در دوره و سیاست اصلاحات ارضی در دوره ، چاقتر و چاقتر شد. طبقه ای که بیشترین ستم را به تولید و کار و اشتغال و اقتصاد ایران زده و همچنان می تازد و به جای حمایت از تولید ملی به دنبال احیای «وزارت بازرگانی» ( بخوانید ) است. 🔰امروز است که پیشتاز و پرچمدار حمایت از ست. ایشان با فتاوایی درباره حرمت واردات کالای خارجی که مشابه داخلی دارد، تلاش برای فرهنگ سازی در این جهت با نامگذاری چندین سال بنام کالای ایرانی و تولید ملی، ابلاغ سیاست های با تاکید بر منع واردات کالاهای مشابه تولید داخل و تذکر همیشگی به مردم و مسئولان در برابر این سیل ویرانگر دویست ساله ایستاده اند. 🔰و تاریخ گواهی خواهد داد درست وقتی مدعیان دل شان برای غنج می زد، و درست وقتی مدعیان وطن پرستی بجای مغزهایشان، ساده لوحانه به کیف و کفش خویش می نازیدند، مردی از سلاله پیامبر اکرم(ص) مردانه پای ایران ایستاد و برای اعتلای اقتصاد و پیشرفت این آب و خاک، خود را به آب و آتش زد. ✅چه خوب است ۲۵ اردیبهشت به عنوان نماد مقابله ایرانیان با وابستگی اقتصادی به بیگانگان، به روز ملی حمایت از نامگذاری شود. این عماریون
🌀شیخ فضل‌الله نوری- بخش دوم 🔸️طناب دار به وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی‌جانش برفراز دار باقی ماند. دسته شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف می‌زدند و می‌کردند و چه بی‌احترامی هایی كه به جنازه شیخ نكردند. 🔸️ شنیدم که بعضی ها می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه. 🔹️در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و گُرپی به زمین افتاد! جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه. همه می‌خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد. 🔸️هر که هرچه در دست داشت می‌زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی‌رسید، می انداختند. یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین، مرد تنومند و چهارشانه‌ای بود، وارد حیاط شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بی‌حیا هنوز نرسیده، جلوی همه دگمه‌های شلوارش را بازکرد و روبروی این همه چشم شرُ شُر به سر و صورت آقا ... . 🔹️سپس مردی با لباس وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصا را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا می‌کرد به ترکی فحش نثار آقا می کرد. این شخص شارژدافر سفارت بود؛ او هم رفت!