❣️﷽❣️
🌴🌹#حوادت_فاطمیه 🌹🌴
قسمت4️⃣
18 ـ #سقيفه و #مردم_مدينه
مدينه از دو طايفه بزرگ #اَوْس و #خَزْرَج تشكيل شده است، اين دو طايفه #قبل از #اسلام، همواره در #حال جنگ بودند، امّا به #بركت_اسلام، صلح و آرامش به ميان آنها برگشته است.
اكنون، بزرگان اين دو طايفه در كنار هم جمع شده اند تا براى آينده اين شهر تصميم بگيرند.
#سعد، بزرگ قبيله #خزرج چنين سخن مى گويد: "اى مردم مدينه! شما بايد قدر خود را بدانيد، شما بوديد كه پيامبر را يارى كرديد و اگر شما نبوديد، اسلام به اين شكوه و عظمت نمى رسيد، اكنون پيامبر به ديدار خدا شتافته است و بعد از #او_حكومت و #خلافت، #حقّ شما مى باشد".28
مردم يك صدا فرياد مى زنند: "اى سعد! چه زيبا و خوب سخن گفتى، ما فقط به سخن تو عمل مى كنيم، تو بايد #خليفه #مسلمانان باشى".
مردم، حسابى به شور افتاده اند! نگاه كن! چگونه دور سعد مى چرخند و فرياد مى زنند: "اى سعد! تو مايه اميد ما هستى، مرگ بر دشمن تو!".29
19 ـ رفتن #عُمَر و #ابوبكر به سقيفه
#خبر سقيفه به #عُمَر مى رسد، او نزد ابوبكر مى رود، دست او را مى گيرد و به او مى گويد: "#فتنه اى بزرگ در سقيفه روشن شده است، ما بايد خود را به آنجا برسانيم".30
20 ـ سخنرانى ابوبكر
#ابوبكر رو به مردم مى كند و مى گويد: "اى مردم مدينه! شما بوديد كه دين خدا را يارى كرديد، ما هيچ كس را به اندازه شما دوست نداريم، شما براداران ما هستيد. مگر نمى دانيد كه ما #اوّلين كسانى بوديم كه به #پيامبر_ايمان آورديم. ما از #نزديكان_پيامبر هستيم. بياييد #خلافت ما را قبول كنيد، ما قول مى دهيم كه هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهيم".31
مردم مدينه با سخنان ابوبكر به فكر فرو مى روند!
21 ـ #سخنرانى_عُمَر
همه مردم ساكت مى شوند و او شروع به سخن مى كند، سخن او كوتاه و مختصر است: "اى مردم، بياييد با كسى كه از همه ما #پيرتر است #بيعت كنيم".32
به راستى منظور #عُمَر كيست؟ آيا #سنّ زياد، مى تواند #ملاك_انتخاب_خليفه باشد؟ آخر چرا بايد آنان به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت باشند؟
22 ـ #بيعت_عُمَر_با_ابوبكر
ناگهان عُمَر از جا برمى خيزد...
او چنين مى گويد: "اى ابوبكر، من هرگز بر تو سبقت نمى گيرم، تو بهترين ما هستى، دستت را بده تا با تو بيعت كنم".33
عُمَر دست ابوبكر را مى گيرد و مى گويد: "اى مردم! با ابوبكر بيعت كنيد".34
بعد از آن كسانى كه در سقيفه هستند، گروه گروه با ابوبكر بيعت مى كنند.
23 ـ #هدف_اصلى_انصار
#سعد (رئيس قبيله خزرج) با مردم سخن مى گويد، امّا ديگر كسى به سخن او #گوش_نمى كند، او مى خواهد #راز_مهمى را بيان كند، اما #مهاجران_مانع مى شوند كه سخن او به گوش مردم برسد، آنان هياهو مى كنند. سعد به مهاجران چنين مى گويد: "به خدا قسم من #خلافت را 'نمى خواستم، فقط زمانى كه فهميدم شما مى خواهيد #حق_على(عليه السلام) را #غصب_كنيد به ميدان آمدم تا شما به خلافت دست پيدا نكنيد. اكنون بدانيد كه من هرگز با شما #بيعت_نخواهم كرد".35
مهاجران از هر طرف هجوم مى آورند و سعد، بزرگ طايفه خزرج در زير دست و پا قرار مى گيرد...
آرى، انصار خبر داشتند كه مهاجران از سال ها قبل، براى خلافت برنامه ريزى كرده اند. #انصار كه در #دلِ_فرهنگ #قبيله_گرى_عرب زندگى كرده بودند به يك باور رسيده بودند. باور آنان اين بود: فقط يك چيز مى تواند #برنامه هاى #مهاجران را به هم بريزد.
#اقدام_انصار، چيزى يك پيش دستى گرفتن از مهاجران نبود، اگر انصار به خلافت مى رسيدند، خلافت را به #على(عليه السلام)#واگذار مى كردند. آرى، آنان مى خواستند با اين كار خود، #مانع_نقشه_شوم_مهاجران بشوند و بعد از #آرام_شدن_اوضاع، #خلافت را به #اهلش واگذار كنند.
#انصار بين #گزينه_بد و #گزينه_بدتر گرفتار آمده بودند، براى همين #گزينه_بد را انتخاب كردند تا از ظلم و ستم به #خاندان_پيامبر جلوگيرى كنند.
#ادامه_دارد.....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731