eitaa logo
این عماریون
336 دنبال‌کننده
219.1هزار عکس
58.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🎈سلام دوستان👈مهمون امروزمون داداش علیرضا کریمی هستم🥰✋معروف به مسافـــر کربــلا...🏴 *شهید علیرضا کریمی*🌹 تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲ محل تولد: اصفهان / سیچان محل شهادت: فکه 🌹از کودکی نذر حضرت ابوالفضل(ع) بودم👈 علیرضا چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم. فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان. معاینه اش کرد و گفت:«کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نماند!» پدرش سفره حضرت ابوالفضل (ع) را نذر کرد. آقا شفایش داد💚 در عملیات محرم🏴 در اثر اصابت گلوله خمپاره💥 سر و دست و پای او مجروح می‌شود*🥀اما دوباره به جبهه بازگشت🍂 *مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او می‌دهند*🏴 در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می‌گوید: *ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم*🕊️🌷در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: *به امید دیدار در کربلا.*💛 22 فروردین 1362 عملیات والفجر ۱ منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب *هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای دشمن قرار می‌گیرد*🥀در جواب فرمانده اش که می‌خواهد او را به عقب بیاورد می‌گوید، *شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند*🍂علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده🥀و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند🗻 *ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد می‌شود*🖤 او فقط ۱۶ ساله بود که شهید شد🍃 *۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد🏴 طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می‌شوند🏴 پیکرش پیدا شد.🌷و شب تاسوعای حسینی🏴 به شهرش بازگشت*🕊️🕋 منبع 📚مسافر کربلا
🌹 شهیدی که "برات کربلا" میدهد:👇 🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️بسم الله ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمی خواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه می کردند: این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد. ای خدا ما را کربلایی کن... هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 👈علیرضا کریمی 🎈اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود پیکر مطهرش به میهن باز می گردد!... این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا می خواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم... حسابی عقده دلم را خالی کردم. با خودم می گفتم : اینها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین(ع) بودند... ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم: گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و.... با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(ع) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد.  روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم...😇 آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!. نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین! گفتم: باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم... 🌹از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم. 🌹در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود. پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇 به امید دیدار در کربلا... برادر شما علیرضا_کریمی✋علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞 منبع 📚مسافر کربلا
*🏴 | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است* ‌‌ ▪️رهبر انقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب سیّدالشّهدا علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش آدم بزرگ با عطش بچّه‌ی کوچک، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست. من وقتی در ذهن خودم ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمه‌های حسین بن علی علیه السلام در حدود عصر عاشورا بود، که این بچّه‌ی شش ماهه به شهادت رسید؛ آن هیجان را، آن نگرانی را، آن ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیش آمده بود، واقعاً برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمی‌آورم. 📥 مجموعه روایت کربلا شهادت حضرت علی اصغر (ع): یکی از فرزندان امام حسین (ع) در روز عاشورا کودک شیرخوار ایشان علی اصغر (ع) بود که از شدت تشنگى بى تاب‌ گشته بود. امام (ع)، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده ‌است. نمی‌بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که‌ فرمود: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»، در حال گفت‌وگو بود که تیرى از کمان حرمله ‌آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین (ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید...😭😰 💥 خاطره نزار قطری از عنایت حضرت علی‌ اصغر(ع): 👈 چند سال پیش در کشور کویت مداحی می‌کردم که یکی از جوان‌ها پیش من آمد و گفت خیلی وقت است که ازدواج کردم ولی بچه‌دار نمی‌شوم، من هم تازه با همایش شیرخوارگان حسینی آشنا شده بودم و فهمیده بودم چه کارهایی انجام می‌دهند... به آن جوان گفتم یک مجلس روضه برای حضرت علی اصغر(ع) بگیر و بانوان را دعوت کن و همسرت هم پذیرایی این مراسم را بر عهده بگیرد، او هم همین کار را انجام داد، حتی یک ظرف شیرینی برای من فرستاد...😇 تقریباً‌ یک سال و اندی از این ماجرا گذشت و این بار برای مداحی جشن ولادت پیامبر اکرم(ص) راهی کویت شدم، داشتم به شادی مولودی می‌‌خواندم که یک دفعه چشمم به آن جوان افتاد که لبخند می‌زد و پسری در بغل داشت.🌷وی با اشاره به اینکه شعار همایش شیر خوارگان حسینی «یا مسیح حسین یا علی اصغر ادرکنی» است، ادامه داد: در هواپیما فکر می‌کردم چه شباهتی میان حضرت عیسی(ع) و حضرت علی اصغر(ع) است، زیرا حضرت علی اصغر(ع) در میان ما عرب‌ها به عنوان عبدالله رضیع معروف است...💕 این مداح اهل بیت  گفت: قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا، وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا»، واقعاً حضرت علی اصغر(ع) مسیح است،‌ همان گونه که حضرت عیسی مسیح(ع) مرده را زنده می‌کند،‌ حضرت علی اصغر(ع) هم، به زوج‌های نابارور فرزند عطا می‌کند و حاجت حاجتمندان را می‌دهد... به گزارش مشرق... 💥 على اصغر، یعنى درخشان ترین چهره کربلا، بزرگ‌ترین سند مظلومیت قیام امام حسین(ع) و معتبرترین ‌زاویه شهادت... چشم تاریخ، هیچ وزنه‌‌اى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده‌ است...على اصغر را باب الحوائج می‌‌دانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.😭 طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند آن که بر مرگ زند خنده، على اصغر توست 🌹باباعلی اصغرم ❣️....سخنی باعلی اصغر عزیزم:علی جان تو اوج شیرین زبانی تو دارم میرم ماموریت برام سخته ولی چاره ای نیست؛ مواظب مادرت باش و همیشه به او خدمت کن وهیچ وقت به اوبی احترامی نکن؛ از اینکه  فرزند  شهید هستی هیچ وقت ناراحت نشو چون من با خدا معامله کردم وخدا با شما و خدا همیشه با شماست وچه همراه بهتر و خوبی جز خدا؛ دوست داشتم وقتی که بابا،بابا می گفتی من پیشت بودم،ولی چاره ای نیست. من و دوستام رفتیم تا تو و امثال تو در آرامش زندگی کنید... ❣️"دوست دارم، نفسم، اصغرم"❣️   منبع: سایت تبیان  قسمتی از وصیت نامه شهیدمدافع حرم مهدی علیدوست به فرزندش
🌷سلام : به مناسبت فرارسیدن اعیاد شعبانیه و میلاد پرچمداران کربلا، با خاطراتی از ، تألیف ، در خدمت شما دوستان عزیز هستیم.(2)