eitaa logo
این عماریون
336 دنبال‌کننده
219.1هزار عکس
58.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
📣کشکول (171_99):👇 ✧ چهار ذکر ارزشمند آرامش بخش ✧ 💟امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد؟ ❶ در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ】⇦سوره آل عمران، آيه ۱۷۱ ❷و در شگفتم برای کسی‌که اندوهگین است، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ】⇦سوره انبيا، آيه ۸۷ ❸و در شگفتم برای کسی‌که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد】⇦سوره غافر، آیه ۴۴ ❹و در شگفتم برای کسی‌که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ 】 📓 من لا یحضره‌الفقیه، ج۴ ┈┈••✾✨•✾••┈┈• ♦️ *قالیباف: کسی که واگن خود را به لوکوموتیو دیگران ببندد باید منتظر بنشیند تا با آنچه در اختیارش نیست شادی کند یا عزا بگیرد/ بی تفاوتی نسبت به گرانی و رها کردن بازار به پاستور و بهارستان و باب همایون ارتباط دارد نه به جورجیا و میشیگان... 🔺 رئیس مجلس در نطق پیش از دستور: ما نظامِ فاسدِ حاکم بر آمریکا را ، مقصرِ اصلیِ تصمیمات غلط آنها می‌دانیم و تنها خون‌بهای آنها را اخراجِ سربازانِ آمریکایی از منطقه می دانیم ولی ، از کوچکی و زبونیِ صادر کننده‌ی فرمان آن جنایت بزرگ هم شادمان می شویم . 🔺این تصمیماتِ ماست که مستقل از این رفتن‌ها و آمدن‌ها، پایه‌های اصلیِ اقتصادِ ما را می‌سازد و قدرتِ ما را در این عرصه مشخص می‌کند. ♦️تصمیمات ما در حوزۀ مسکن ، بورس ، ترخیص کالاهای اساسی از گمرک ، سیاست‌های پولی و بانکی ، نظام بودجه ریزی، اختصاصِ ارز ترجیحی، سوداگری‌ها در بازار ارز، طلا و خودرو، بی تفاوتی نسبت به گرانی و رها کردن بازار و بی توجهی به تولید ملی، به پاستور و بهارستان و باب همایون و میرداماد ارتباط دارد نه به جورجیا و میشیگان و آریزونا... ✳️ غربت و مظلومیت حزب‌الله حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است. قسمت حزب‌الله از تمدنِ شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمی‌رود. اینجا مهبط عقل است و حزب‌الله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی روبه‌روست که هزاروچهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه‌رو هستند. سیدمرتضی آوینی,ماهنامه سوره دوره دوم، شماره ۴، تیرماه ۱۳۶۹ 🌹طنز جبهه!😜(19)👇 🌿... یکی از بچه ها درخط مقدم برای اولین بارش بود که مجروح می‌شد😰 و زیاد بی‌تابی می‌کرد😵 یکی از برادران امدادگر باتفاق👥 فریبرز خودشان را رساندند بالای سر مجروح و امدادگر شروع کرد به بستن زخم های برادر مجروح 👌 و فریبز هم برای اینکه به آن برادر مجروح روحیه بدهد باخونسردی گفت:👇 🌿... چیه، چه خبره؟!😵 تو که چیزیت نشده بابا! 😎تو الان باید به بچه‌های دیگرهم روحیه بدهی، آن وقت داری ناله وگریه می‌کنی؟!😰 😋تو فقط یک ترکش نقلی خوردی!💫 ببین بغل دستیت, شهید شده وهیچی هم نمیگه!! 😄 این را که گفت بی‌اختیار مجروح برگشت و چشمم افتاد به بنده خدایی که بغل دستش شهید شده بود!😰 بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نداشتد کلی خندید😄 و سپس با خودش گفت👈 عجب عتیقه‌ ایی هستی آقا فریبرز...😜😊😍 🌿... آتیش توپخانه عراق در منطقه بی سابقه بود😇 و به حدی زیاد شده که در عقبه منطقه😖 همہ اتوبوس🚌ها سرو تہ🔁ڪردند و داشتند بہ سرعت منطقہ رو ترڪ😎🌚 مےڪردنند ، من و فریبرز هم با یه ماشین بودیم و همین که این صحنه را دیدیم😂 دور زده و پشت سر بقیه خودروها قرارگرفتیم😄 آتیش🔥هر لحظہ سنگین تر مےشد.😖 🌿... راننده اول وقتی دژبانے😎 رسید در حالے ڪہ جلوی او را گرفتہ بود🚫و طناب⛓را در دست داشت گفت:🗣« اخوی ڪجا❓ گفت : « شهید دارم😔» دژبان راه رو باز ڪرد و رو بہ دومـ2⃣ـے گفت:🗣 «شما ڪجا برادر» او هم بلافاصلہ گفت « مجروح دارم🤕💉» و دوباره دژبان راھ🛣رو باز ڪرد✅ و سرانجام رو بہ سومـ3⃣ـے ڪہ ما بودیم و فوق العاده هم دست پاچہ ڪرده بودیم گفت: « شما دیگہ ڪجا😑😐» و فریبرز ڪہ دیگہ نمےدونست تو اون موقعیت چے بگہ🎩😣 و فقط براے اینڪہ چیزے گفتہ باشہ👈 با عجلہ گفت : مفقود الاثر دارم!😄 واین جمله تاریخی فریبرز برای خودش و دیگران سالها موجب خنده و شادی دیگران شده بود😝😁😳
بسیج و (2) 👽سرهنگ عبدالرشيد عبدالباطن: ⭐در بهار سال 1975 میلادی (اوایل دهه‌ 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌ التحصیل شده است و پس از برگشت به عراق و عضویت در حزب بعث عراق, با شروع جنگ و تجاوز بعثی‌ها به ایران ماموریت می‌یابد به عنوان استخبارات👈 اسرای ایرانی خط مقدم جبهه‌ها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند...😰 💢این جنایتکار جنگی که در پرونده‌اش کشتار و اعدام‌های فجیح شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده می‌شود در 22 سپتامبر 1985 و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند با شلیک تیر خلاص برسرشان به شهادت می‌رساند.این اسیران همگی دست‌هایشان بسته بود و قربانی وحشی گیری این جنایتکار جنگی شده‌اند. 💢 او می‌گوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید می‌پاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح می‌کند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را به‌شکل فجیعی به شهادت رسانده است...😈 💢 سرهنگ عبدالرشید تایید می‌کند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است...😍 💢در گزارش مربوط به عمليات بدر آمده است: 👈 30 نفر از اسراي رسته پياده يكي از يگان هاي بسيج عمل كننده در اين عمليات كه هيچ كدام رتبه فرماندهي نداشتند پس از انتقال به بصره در سالني به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با كلت كمري خود، يكي از اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت مي رساند...😭 💢 گزارش ديگري به پيوست اين گزارش و مربوط به عمليات هاي خيبر و درگيري هاي شرق بصره، حكايت از جنايات جنون آميز ديگري ازصداميان است و آن مربوط به كشتار اسراي زخمي عمليات هاي سال 63 و 65 رزمندگان اسلام در محورهاي جنوبي جنگ بوده است...در اين گزارش آمده است👇 💢 تيرهاي خلاص به اسراي مجروح ايراني توسط يگان هاي رزمي عراق شليك مي شده و اندك مجروحين منتقل شده به بصره در شرايطي كه احتياج به مراقبت هاي ويژه پزشكي داشته اند به حال خود رها شده و سپس در قسمت بار كاميون هاي نظامي جان داده اند... اين گزارش آنگاه دردناك تر مي شود كه در حين انتقال اسراي مجروح ايراني به داخل خاك عراق و از بصره به بغداد، پيكرهاي پاك اسيران شهيدي كه در حال خون ريزي ناشي از مجروحيت بودند در بيابان هاي حد فاصل بصره – بغداد حتي بدون خاك سپاري رها شده اند...😰 💢 در پايان اين گزارش قسمت سوم جنايات عليه اسراي ايراني ابعاد وحشيانه تر پيدا مي كند. 😳این دشمن بعثي در ادامه شكنجه اسراي ايراني در اردوگاه هاي شمال عراق و پس از اعدام، آنان را با لباس هاي اكراد عراق😇 پوشانده و در گورهاي دسته جمعي به همراه پيشمرگان كرد عراق و با هويت كردي دفن كرده اند. 💢این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به ‌خاطر جنایات جنگی بی‌شمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگون‌ بخت قادسیه نائل شده است. عبدالرشید می‌گوید: 👈 به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به‌ ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیما داشتند. خیل عظیمی از اسیران ایرانی را کشته‌ام. 💢این جنایتکار جنگی در جریان بازجویی‌های خود اعتراف می‌کند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجه‌های شدید می‌داده است به‌ طور مثال وی👈 در خصوص یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، می‌گوید: 👈 زمانی که این اسیر را بازجویی می‌کردم به‌ علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع، محل قطع‌شده را با فندک می‌سوزاندم تا این‌که تمام انگشتانش را بریدم اما مقاومت حیرت‌آور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد... منبع: کتاب👈"عبور از تونل وحشت" 🌹وای به حال ما که در قیامت و در محضر خدا, ائمه معصومین (ع), شهدا و... چگونه میخواهیم جوابگوی خون شما,(شهدا) باشیم😰 و تو عزیز دل👈 که جانت را اینچنین با اخلاص در اوج گمنامی و مظلومانه در غربت اسارت, هدیه دادی به "الله" و خودت خواستی که گمنام شوی و وای بر من و امثال من که دویدیم برای شهرت نامدار شدن!😳 حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام تو در دل تمام انسان‌ها موحد و خداپرست همانند خورشید فروزان تا قیامت می درخشد 👈 اگرچه بی نام و نشان وحتی بی مزاری...🌷اما مظلوم و غریبم👈 "تمام اجرها در گمنامی و بی نشانی ست, همچون غربت و غریبی خانم حضرت زهرا(س)"😭
📆 ۱۹ دی‌ماه سالروز شهادت و جمعی از دلاورمردان نیروی‌ زمینی‌ سپاه گرامیباد. 🕊ای شقایق‌های آتش گرفتہ دل خونین ما شقایقی است کہ داغ شهادت شما را در خود دارد ... 💥 نماز احمد👈 اگر به نماز‌های شهید احمد کاظمی ‌نگاه می‌کردیم، می‌دیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود. هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمی‌خواند. کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند. چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود... راوی: 💥برای رضای خدا:👇 📣در یکی از عملیات های که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. مدیر موشکی نیرو👈حاجی زاده  به من گفت، من موشک ها را آماده کرده ام، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زن بود... شهید احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی سپاه, از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله... بعد از چند لحظه حاج احمد کاظمی گفت: مقدم👈موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! 😉گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار... گفت:👇 “مقدم نزن اینها این قدر نمی ارزند.” 💥 خیلی بعید است شما فرمانده ای را وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟👈 چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن سردار دشمن, "عمربن عبدود" را در چنگ احزاب تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی بر وی غالب شده باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد... راوی: 💥وقتی شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد: 👈 نجف آباد اصفهان که بودیم یه پیرزن سراغ حاج احمد رومی گرفت. وقتی حاجی برا سر کشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو رفت... یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسر پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسر پیرزن آزاد شده بود... 💥اهمیت به بیت المال خیلی کم پیش می‌آمد که بچه‌هایش را همراه خود بیاورد. آن‌ روز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت... جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی‌دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد 😍 وقتی بچه‌اش رابا موز دید چهره‌اش برافروخته شد، طوریکه تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او موز بدهید. گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ نخورده یه موز که به او بیشتر نداده‌ایم تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان میروی و جای آن یک کیلو موز میخری و می‌گذاری جای آن... برشی از زندگی سرلشگر شهید احمد کاظمی, فرمانده نیروی زمینی سپاه
🌷چند واحد👈 (3) بمناسبت فرا رسیدن دهه فجر سال 99 و سرآغاز چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایران👌 🚩اولویت خدمت بایدبرای و باشد👌 📣 تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. " و بی ‌بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند." ما باید تمام تلاش مان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.... ما برای در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد... صحیفه امام، ج 21 ،ص 86 📣همه‌ی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با و و بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه‏‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‏ دهد... صحیفه نور،ج 20، ص129 📣خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روآوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیش تری برخوردار بشوند... صحیفه نور، ج20، ص 129 📣کاری بکنید که اسلام از ما گله مند نباشد، قرآن کریم از ما گله مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می گفتید که ما مروج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم. چرا خودتان یک کاری دارید می کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. خیلی مواظب باشید، این مسند خطرناک است، این عمامه خطرناک است، این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید، حفظ کنید خودتان را، این مال ما، همه همین طور، فرق ندارد... صحیفه نور؛ ج ۱۱؛ ص ۱۵۷ 📣کشور باید از مغزهای پوسیده‌ی عاشق آمریکا تصفیه بشود... (صحیفه امام, جلد۱۰, ص۳۹۲) 📣ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم.... لکن از شرّ تربیت‏ یافتگان غرب و شرق به این‏ زودیها نجات نخواهیم یافت! اینان برپادارندگان سلطۀ ابرقدرت‌ها هستند... (صحیفۀ امام، ج۱۵، ص٤٤٦)
🌷چند واحد👈 (4) 🚩 امام ؛ خطاب به رژیم ستم شاهی: من اکنون قلب خود را برای سر نیزه های مامورین شما حاضر کرده ام ، ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم کرد . من احتیاج به کمک مالی ندارم . من با شاه ، با یک قلم و چند صفحه کاغذ مبارزه می کنم ؛ و اگر یک وقت محتاج به کمکی باشم ، ملت من به من کمک خواهد کرد. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ ، ارزشی قائل نیستم . خمینی را اگر دار بزنند ، تفاهم نخواهد کرد . اگر خمینی هم با شما سازش کند ، ملت اسلام با شما سازش نمی کند . 📚 کلمات قصار - پندها و حکمت ها - موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص ۲۲۸ 📣بیدار باشید و هوشیار که بازیگران سیاسی و سیاست مداران حرفه ای غرب و شرق زده و دستهای مرموز جنایتکاران پشت پرده لبه تیز سلاح خیانت و جنایت کارشان از هر سو و بیشتر از هر گروه متوجه به شما عزیزان است... صحیفه امام خمینی(ره) ج21 ص432 💢 به مجلس و دولت و دست‌ اندرکاران توصیه می‌نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان وبا فداکاری های آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید. امام خمینی (ره)👈 ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ 💥به نام خداوندی که روح الله را از نوفل لوشاتو به تهران آورد... امامی داشتیم که دم خدا را دید. و سیلی زد به صورت کدخدای دنیای سلطنت طلب ها و لیبرال ها و ملی گراهای مثلا مذهبی (که البته با جاسوسی برای صدام ملی گرا بودنشان پنبه خورد وبا مخالفت باحکم الهی قصاص، مذهبی بودنشان پشم شد) 💥 دیروز امام ما پوزهٔ غرب و شرق را به خاک مالید وقدرت کوخ نشینان و مستضعفین جهان را به رخ دنیا کشید... اما امروز مثلا خط امامی ها با شکم پُر تفسیر خواب می کنند که امام مخالف مرگ بر امریکا بود و باید دم کدخدای دهکدهٔ جهانی را ببینیم‼️ 💓امام ما امام پابرهنه ها بود و مستضعفین را ولی نعمت انقلاب می دانست امام ما چشم فتنه را کور کرد و خلع نمود 👈 ساده لوحی ملبس را امام ما فرمود دست و بازوی بسیجی ها را می بوسم و هرگز دست نداد با فتنه گری و عکس یادگاری نگرفت با هیچ براندازی👌 و تا زنده بود پای هیچ فتنه گری را به بیتش باز نکرد...  امام ما امام خط شکن های بازی دراز و طلائیه بود...  امام ما امام آن کارگر روستا زاده بود. نه امام عافیت طلب ها و اشرافی ها👌 خمینی را باید در صحیفه ی نور جستجو کرد. قابل توجه آقایان و خانم ها👈 (اصولگرا, اصلاح طلب, اعتدالیون, چپ و راست,انقلابی های خسته و ...) 💥 با برند کلاه بر ندارید از سر امت... و طی طریق در خط امام را... باید را در جست و باید را از شهدای مظلوم مدافع حرم آموخت ... 💥 مسئولین جدید و قدیم‼️ امام ما را خرج خستگی و پاپس کشیدنتان از نکنید ... ... که .... ... چون 👈 پسر زهرا (س) است ... ... ‼️
🌷چند واحد👈 (3) بمناسبت فرا رسیدن دهه فجر سال 99 و سرآغاز چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایران👌 🚩اولویت خدمت بایدبرای و باشد👌 📣 تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. " و بی ‌بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند." ما باید تمام تلاش مان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.... ما برای در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد... صحیفه امام، ج 21 ،ص 86 📣همه‌ی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با و و بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه‏‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‏ دهد... صحیفه نور،ج 20، ص129 📣خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روآوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیش تری برخوردار بشوند... صحیفه نور، ج20، ص 129 📣کاری بکنید که اسلام از ما گله مند نباشد، قرآن کریم از ما گله مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می گفتید که ما مروج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم. چرا خودتان یک کاری دارید می کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. خیلی مواظب باشید، این مسند خطرناک است، این عمامه خطرناک است، این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید، حفظ کنید خودتان را، این مال ما، همه همین طور، فرق ندارد... صحیفه نور؛ ج ۱۱؛ ص ۱۵۷ 📣کشور باید از مغزهای پوسیده‌ی عاشق آمریکا تصفیه بشود... (صحیفه امام, جلد۱۰, ص۳۹۲) 📣ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم.... لکن از شرّ تربیت‏ یافتگان غرب و شرق به این‏ زودیها نجات نخواهیم یافت! اینان برپادارندگان سلطۀ ابرقدرت‌ها هستند... (صحیفۀ امام، ج۱۵، ص٤٤٦)
🌷چند واحد👈 (5) سلام علیکم ⛔️ خيال نكنيد امام سال ۵۷ همان امام سال۶۸ بود/ امام روزبه‌روز جلوتر میرفت و خودش را کاملتر میکرد. ✍رهبرمعظم انقلاب: شما خیال نکنید که امامِ سال ۶۸ که به جوار الهی رفت، همان امامِ سال ۵۷ بود که وارد ایران شد.نخیر، امام خیلی جلو رفته بود، خیلی پیشرفت کرده بود، خیلی بالا رفته بود... خدا شاهد است که بعد از هر ماه رمضان، گاهی که خدمت امام میرسیدم، برایم محسوس بود که در این ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز کرده و از مادّه دورتر شده است.روزبه‌روز جلوتر میرفت؛ و خودش را کاملتر میکرد. انسان مؤمن، این است, «من ساوی یوماه فهو مغبون». اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان کلاه رفته است. مغبون، 👈 یعنی فریب خورده، سرکلاه‌رفته. و کسی که فردایش از امروزش بدتر باشد، 👈«فهو ملعون»؛ یعنی طرد شده است. ۶۹/۱۱/۲٩ 🚩تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند👌 💕خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار همواره از خاندان نبوت وولایت به ذریۀ طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است. اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربان کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود... 📣 از شهادت باکی نیست که اولیای ما همه یا شهید شدند یا مسموم شدند یا مقتول. اولیای ما بعضی از آنها در حبس و بعضی از آنها در تبعید به سر می بردند. برای اسلام هر چه بدهیم که دادیم و جانهای ما لایق نیست... 🌼خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند. 🙏خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن. خداوندا. کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند. و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. (چرا که) همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود... منبع: کتاب حضور، ش 18، ص 67 📣جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال می‌کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده‌ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خود گذشتگی و صلابت بی فایده است!... 🚩ما انقلابمان رادر جنگ به جهان صادر نموده ایم... مامظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم... ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم...ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم... ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم باید روی پای خودمان بایستیم... ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب راشکستیم... 📣ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم...مادر جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان باور کردیم... ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد... از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت... صحیفه امام خمینی, ج 21
💥زینب سلام الله علیها کیست!؟ ☑️حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر فرمودند: «خواهرم زینب! مرا در نماز شبت دعا كن». ☑️حضرت سجاد (ع) فرمودند: «عمه جانم زینب در طول زندگی اش نماز شبش را ترک نکرد؛ حتی شب یازدهم مُحرّم»... بهترین توصیفی که من درباره حضرت زینب (س) دیده ام فرمایش حضرت امام سجاد (ع): تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده ای فهم نیاموخته هستی. 📚عوالم العلوم ؛ ج 11 , ص 955 👇 💢قسمتی از جنایات هولناک داعش: 💥نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند ⭕ِِ... داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب (س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است ⭕️...فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رجز می خواند و می گفت که حضرت عباس(ع) کجایی که ما حضرت زینب را از قبر بیرون خواهیم کشید⭕️... داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگر گوشه شان بخورند ⭕️... داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید ⭕... در همین دیاله، کودکی را از سینه مادرش گرفتند، او را مثل گوسفند روی آتش سرخ کردند، لای پلو گذاشتند، برای مادرفرستادند. این جنایت وحشتناک در تاریخ بشریت نایاب است، پدیده کوچکی نیست، بلای کوچکی نیست... ⭕ قسمتی از سخنرانی ️سردار عبدالفتاح اهوازیان در مراسم جشن پیروزی جبهه مقاومت در مهدیه ورامین... 💥عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟... دلت می‌آید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم  قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداری‌ام  بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواسته‌ام به شما سربزند. 🍂حلما تنها فرزندم که 17 روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود ودوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را صدا می‌کردم و به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند... راوی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی ⭐خــــــــــواهـرای غــــــــواص👈گردان حضرت "زینب" 👇 💥وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب (س) بروی. شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب (س) متعلق به خواهران است. به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد. اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد... هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب (س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در دزفول مستقر است. شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید، من را به گردان علی‌اصغر (ع) علی‌اکبر (ع) گردان امام حسین (ع) بفرستید, این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌ الاجرا بود.شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟اصلا این‌ها چرا غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن.” هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد. راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: 👤 حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟ شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: “والله چی بگم، استغفرالله از دست این" خواهرای غواص" راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند. اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده وفهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!   🚩راوی : سردار علی فضلی
🌹انتشار به مناسبت میلاد باسعادت امام حسین (ع) و روز پاسدار :👇 💗 شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار  سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خون خواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از سوی انسانهائی به نام کومله و دمکرات بسیار سخت است...😇 بعداز مجروحیت و اسارت سعید دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد👈 آقای رمضانی می گوید:👇 ⭐حدود یك سال و چندی كه در دست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی درحفظ اینها نیست، به همین خاطر👈 "پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عمل شان شادمانی می‌كردند" 😭 بعد از 18 روز قرار شد مارا به سبک دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فرار كرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود. دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات و بالطبع حكم هم مشخص، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم😣 🌟حكم ما كه اعدام مان قسطی بود به صورت كشیدن ناخن‌ها،بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی!😔 توسط هویه برقی و آتش سیگاربه سینه وپشت مابودو  تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می‌شد كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است 😰 مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا می‌كرد با این تفاوت كه قربانی‌ها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بود. پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم. 🌟دستور داده شد قربانی‌ها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچه‌های بسیج و ارتش ودو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر می‌زدند و آنها شادی و هلهله می‌كردند. بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه می‌خواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. شهید سعید وکیلی 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل كوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری می‌بردند. پس از دادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دو دستش را از بازو بریدند😇 و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد.این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان به خاطر این بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. 🌟پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند.😞 سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی می‌گذرد تا پوست‌ های نو جانشین سوخته‌ شده و آن وقت همان پوست‌های تازه را می‌كندند كه درد و سوزندگی‌اش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع می‌شود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه با همان جراحات داخل دیگ آب نمك می‌اندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وكیلی با استقامتی وصف‌ناپذیر تحمل كرد و لب به سخن نگشود😭 🌟او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می‌كرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری می‌كرد. روزهای آخر بود و او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا می پسندی اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس 🙏خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند... , راوی برادر 💢ڪاری ڪن 👈 اے_شهید‌: بعضے وقتـــ ها نمیـدانم در گـرد و غبـار گنـاه این دنیـا چه ڪنم. مـرا جدا ڪن از زمیـن. 🙏دستمـ را بگیـر... میخواهمـ در دنیاے تو آرامـ بگیرم ... 👌
🌹 12 اردیبهشت روز بزرگداشت معلم و روز شهادت استاد شهید مرتض مطهری گرامی باد👇 ✅ وای به روزی که بگردی و یک وجدان پیدا نکنی 🔸شهید مطهری: وای به روزی که بگردی و یک وجدان پیدا نکنی، نه یک عقلی که بگوید خدا، نه یک عقلی که بگوید عدالت، عقل و زبان کار درستی نمی‌کنند برای آدم. وای به حال آن روزی که روحی که روح خدا در آن باشد، وجدانی که در آن وجدان عدالت باشد پیدا نشود... 💥 استاد مطهری طی نامه ای به فرزندش نوشت, حتی الامکان روزی یک حزب قرآن بخوان و ثوابش رو تقدیم کن به روح پیامبر اکرم(ص) چون موجب برکت عمر و موفقیت میشه... 💥 شدت اهتمام شهید مطهری به دائم الوضو بودن 👈 همسر استاد: شهید مطهری به دائم الوضو بودن سخت مقید بودند. یادم نمی‌آید دیده باشم که ایشان چیزی را بدون وضو خورده باشند. گاهی شدت تقید ایشان به دوام وضو برای من شگفت‌ انگیز بود. مثلا وقتی در دهه 1340 در کوچه دردار ساکن بودیم گاهی در تابستان‌ها با بچه ها روی پشت بام می‌خوابیدیم. چند بار دیدم که ایشان نیمه شب برخاستند تا از پارچ آبی که در آنجا بود بخورند. اما قبل از خوردن آب، از پشت بام به حیاط آمدند و از آب حوض وضو گرفتند و سپس به پشت بام برگشته و از آب درون پارچ خوردند و دوباره خوابیدند... 💥 خواب دیده بود که خواب است و یکی آمده دارد تکان تکانش می دهد و بیدارش می کند. پرسید تو کی هستی؟ گفت من عثمان بن حنیف هستم. استاندار علی(ع) گفت با من چه کار داری؟گفت من را امام علی(ع) فرستاده، به تو بگویم نماز شب بخوانی. یک دفعه از خواب بیدار شد. رفیق هم حجره اش، شیخ مرتضی داشت تکان تکانش می داد. می گفت "پاشو، پاشو نماز شب بخونیم"... 🔻برگرفته از گفتگوی اختصاصی با بنیاد شهید مطهری 🚩تک جمله ای از امام حسین(ع) از پرسیدند، شما سخنی را که با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی برای ما نقل بکن. ببینید انتخاب حسین از سخنان پیغمبر چگونه است؛ از همین‌جا شما می‌توانید مقدار شخصیت او را به دست آورید. حسین «علیه السلام» گفت آنچه که من از پیغمبر شنیده‌ام این است: «ان الله تعالی یُحِبُ مَعالِی الامور و‌‌ اَشرافها وَ یَکرهُ سفسافها» خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می‌دارد، از چیزهای پست بدش می‌آید. رفعت و عظمت را ببینید که وقتی می‌خواهد سخنی از پیغمبر نقل کند، این‌چنین سخنی را انتخاب می‌کند. در واقع دارد [شخصيت] خودش را نشان می‌دهد.... کتاب حماسه حسینی، علامه شهید مطهری, ج۱، ص ۱۴۹... 💠 امام صادق علیه السلام در روزهای بد معیشتی مردم چه کار میـکرد⁉️ 🔶 امام صادق(ع) که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ ... عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است... فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه می‌کند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده می‌کردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات می‌کنم 🌹مجموعه آثار شهید مطهری. ج18 📣جامعه ای که در آن عدالت نباشد معنویت در آن جامعه ساقط می شود "شهید مطهری" 💔 روز معلم بر تمامی معلمان ایرانی مبارک باد👌معلمان شهیدم روزتون مبارک👐 راستی 👈چگونه می شود از مجاورت تخته سیاه به ملکوت گل سرخ پر کشید... (شادي روح شهدای معلم صلوات)
🔴 بمناسبت هفته عفاف و حجاب 🇮🇷 🚩سربلند و باوقار؛ 🌷این هفته از ۱۵ تیر تا ۲۱ تیر هفته عفاف و حجاب است که به مناسبت ۲۱ تیر روز ملی عفاف و حجاب می‌باشد. در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ هجری شمسی رژیم وابسته رضاخانی بیش از ۲ هزار متحصن در مسجد گوهرشاد را که در اعتراض به قانون کشف حجاب تجمع کرده بودند به خاک وخون کشید و آنان در گور‌های دسته جمعی به خاک سپرد...😰 🔺 بخش خلوت پارک بی حجاب فیلم بگیر .. یه دفعه دوستت که مثلا چادریه میاد میگه چرا بی حجابی! میدم روت بریزن ، میدم کنند! 🔺..همزمان دوربین رو بگیر پایین هی تند تند تکونش بده..! کات.. 🔺زیرنویس انگلیسیش کن.. بله فیلم شما آماده است... حالا بفرستش جشنواره فیلم 60 ثانیه ای مسیح پولی نژاد!😎 شباهت عجیبب دجال با ماهواره 👇 👿رابرت مرداک : در سال ۲۰۲۰ کلمه مادر را در ایران بی معنا خواهم کرد 👈 این سخنرانی خواب را از چشمان تان خواهد گرفت 😇 در مقاله رابرت مرداک آمده است که برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم و در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت می کند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. قصد این مجموعه رسانه ای ان است که تا سال ۲۰۲۰ واژه ای به نام مادر و حیا را در ایران بدون مفهوم کند... وی در این سخنرانی به بار معنایی کلمات و تاثیر آن بر زندگی افراد ، باورهای انسان ، نقشه های دشمنان برای جامعه مسلمان ایران سخنانی متفاوت و جدید را بیان کرده که شنیدن آن خالی از لطف نیست. 💩 غول رسانه ای دنیا برنامه ای را با هدف از بین بردن حیا و خانواده در ایران در پیش گرفته و در خصوص جامعه ایران گفته است: هزینه کردن پول در حوزه سیاست و مذهب برای نابودی ایرانی ها کاملا غلط است چرا که ۷۰ درصد ایرانی ها غیر قابل پیش بینی هستند. 👭 در مقاله رابرت مرداک امده است که برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم و در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت می کند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. 😸 برداشت غربی ها از زن ایرانی، بانوی خانه دار سنتی است که ایران را اداره می کند و اگر می خواهید در ایران به نتیجه برسید مادر را به لجن بکشید... 😹 به گفته عزیزی فارسی وان یکی از رسانه های انهاست که در ان فیلمی به نام ویکتوریا پخش شد که ۷۷ درصد مخاطب زن ایرانی پیدا می کند (زن خانه دار سنیت) و در این فیلم مفهوم خیانت نهادینه شده است… یکی از دلایل پخش سریال های ترکیه ای(مجانی) برای زنان ایرانی در شبکه های ماهواره ای:👇 نزدیک بودن فرهنگ ایران و ترکیه و شبهات پوشش اکثر زنان ترک به زنان ایرانی باعث آن می شود تا این فیلم ها این موضوع را به ذهن القا می کند که می توان محجبه بود و مذهبی بود و پوشش اسلامی داشت و خیانت کرد… 💥 در احادیث شیعه و سنی خبر داده اند که قبل از ظهور حضرت پدیده ای خواهد امد به نام دجال که موجودی است تک چشم که سوار بر مرکبی است که با ان در ممالک سیر می کند و هرکس ان را ببیند شیفته ان شده و از ان تبعیت کرده و پوشش و گویش خود را شبیه آن می کند و هرکس دجالی باشد پرچم ان را بر سر در خانه خود خواهد زد وهر کس پرچم آن را بر سر در خانه خود بزند از سربازان حضرت ولی عصر (عج) نخواهد بود... 💥 علما در خصوص دجال را به چهار بخش تقسیم کرده و مهم ترین این تفسیر ها را این گونه بیان کرد :موجودی تک چشم موجودی مانند رسانه است که از تمامی ممالک عبور می کند ( مانند امواج که از مرز ها عبور کده و هیچ مرزی نمی شناسد ) و هر کس دجال را ببیند شیفته ان می شود (جذابیت های ماهواره ) و هرکس ان را ببیند ازآن تبعیت می کند (پوشش ، تیپ های و خط ریش بعضی جوانها – خط ریش هایی که در ماهواره ترویج می شود که بعضی از انها در فرهنگ شیطان پرستی نشانه رابطه با مادر می باشد و جوانان ما ندانسته از ان تبعیت می کنند و …) و هرکس دجالی باشد پرچم آن را بر سر در خانه(دیش ماهواره) خواهد زد … و هرکس با آن باشد امام زمانی نخواهد بود… 💥ارادتمتد ناصر کاوه 🔴وصیت تکان دهنده ی یک شهید مادرم زمانی که خبر شهادتم را می شنوی گریه نکن.... زمان تشیع وتدفین گریه نکن.... زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن... فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت راوقتی جامعه ی ما را بی غیرتی وبی حجابی گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است... برشی از وصیت نامه ی شهید سعید زقاقی
*🏴 | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است* ‌‌ ▪️رهبر انقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب سیّدالشّهدا علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش آدم بزرگ با عطش بچّه‌ی کوچک، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست. من وقتی در ذهن خودم ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمه‌های حسین بن علی علیه السلام در حدود عصر عاشورا بود، که این بچّه‌ی شش ماهه به شهادت رسید؛ آن هیجان را، آن نگرانی را، آن ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیش آمده بود، واقعاً برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمی‌آورم. 📥 مجموعه روایت کربلا شهادت حضرت علی اصغر (ع): یکی از فرزندان امام حسین (ع) در روز عاشورا کودک شیرخوار ایشان علی اصغر (ع) بود که از شدت تشنگى بى تاب‌ گشته بود. امام (ع)، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده ‌است. نمی‌بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که‌ فرمود: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»، در حال گفت‌وگو بود که تیرى از کمان حرمله ‌آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین (ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید...😭😰 💥 خاطره نزار قطری از عنایت حضرت علی‌ اصغر(ع): 👈 چند سال پیش در کشور کویت مداحی می‌کردم که یکی از جوان‌ها پیش من آمد و گفت خیلی وقت است که ازدواج کردم ولی بچه‌دار نمی‌شوم، من هم تازه با همایش شیرخوارگان حسینی آشنا شده بودم و فهمیده بودم چه کارهایی انجام می‌دهند... به آن جوان گفتم یک مجلس روضه برای حضرت علی اصغر(ع) بگیر و بانوان را دعوت کن و همسرت هم پذیرایی این مراسم را بر عهده بگیرد، او هم همین کار را انجام داد، حتی یک ظرف شیرینی برای من فرستاد...😇 تقریباً‌ یک سال و اندی از این ماجرا گذشت و این بار برای مداحی جشن ولادت پیامبر اکرم(ص) راهی کویت شدم، داشتم به شادی مولودی می‌‌خواندم که یک دفعه چشمم به آن جوان افتاد که لبخند می‌زد و پسری در بغل داشت.🌷وی با اشاره به اینکه شعار همایش شیر خوارگان حسینی «یا مسیح حسین یا علی اصغر ادرکنی» است، ادامه داد: در هواپیما فکر می‌کردم چه شباهتی میان حضرت عیسی(ع) و حضرت علی اصغر(ع) است، زیرا حضرت علی اصغر(ع) در میان ما عرب‌ها به عنوان عبدالله رضیع معروف است...💕 این مداح اهل بیت  گفت: قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا، وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا»، واقعاً حضرت علی اصغر(ع) مسیح است،‌ همان گونه که حضرت عیسی مسیح(ع) مرده را زنده می‌کند،‌ حضرت علی اصغر(ع) هم، به زوج‌های نابارور فرزند عطا می‌کند و حاجت حاجتمندان را می‌دهد... به گزارش مشرق... 💥 على اصغر، یعنى درخشان ترین چهره کربلا، بزرگ‌ترین سند مظلومیت قیام امام حسین(ع) و معتبرترین ‌زاویه شهادت... چشم تاریخ، هیچ وزنه‌‌اى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده‌ است...على اصغر را باب الحوائج می‌‌دانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.😭 طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند آن که بر مرگ زند خنده، على اصغر توست 🌹باباعلی اصغرم ❣️....سخنی باعلی اصغر عزیزم:علی جان تو اوج شیرین زبانی تو دارم میرم ماموریت برام سخته ولی چاره ای نیست؛ مواظب مادرت باش و همیشه به او خدمت کن وهیچ وقت به اوبی احترامی نکن؛ از اینکه  فرزند  شهید هستی هیچ وقت ناراحت نشو چون من با خدا معامله کردم وخدا با شما و خدا همیشه با شماست وچه همراه بهتر و خوبی جز خدا؛ دوست داشتم وقتی که بابا،بابا می گفتی من پیشت بودم،ولی چاره ای نیست. من و دوستام رفتیم تا تو و امثال تو در آرامش زندگی کنید... ❣️"دوست دارم، نفسم، اصغرم"❣️   منبع: سایت تبیان  قسمتی از وصیت نامه شهیدمدافع حرم مهدی علیدوست به فرزندش
✨﷽✨ 🔰 در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید مجید در حال برگشت از کرمانشاه به سوی مقر لشکر ۱۷ [در آن مقطع لشکر ۱۷ در حال تدارکات برای عملیاتی در غرب بود] حوالی غروب در جاده سردشت, دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهک‌های ضدانقلاب قرار گرفت وبعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند. ضدانقلاب قصد داشت سر ایشان را غنیمت ببرد اما با مقاومت ایشان که تا حوالی صبح طول می‌کشد، دشمن ناکام می‌ماند و با آگاهی نیروهای خودی، پیکر مطهر او و برادرش به سردشت منتقل می‌شود. ✍خوابی که شهید قاسم سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین دیدن: 🍀هیجان‌زده پرسیدم «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن. عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم. 📣همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو كه سید نبودی!... اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" 🌷 شهید مهدی زین الدین: ما باید حسین‌وار بجنگیم. حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه. حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی. 💥 اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عج) فراهم گردد به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین (ع) است. 💥 در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد. 💥معلوم نیست که فردا چه کسی شهید بشه چه کسی بمونه، ولی شما خواهید دید، ما آینده در مرزهای دیگر خواهیم جنگید... ✨مهدی جان امروز شاهدیم که مرزهای انقلاب در کجاست.... 🌺هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند. ‍📣همسر شهید:🌻 ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم.چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده. 💥ظرف شستن: ظرف های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یک قابلمه.رفتم سر ظرف شویی، گفت: انتخاب کن، یا تو بشور من آب بکشم، یا من می شورم توآب بکش گفتم: مگه چقدر ظرف هست؟.گفت: هر چی هست, انتخاب  کن. 📣 ماجرای٢٠٠روز 👈 روزه قضاى آقا مهدی! 🌷از سردشت می رفتیم سمت باختران، من و شهیدان زین الدین و محمد اشتری. آقا مهدی خودش پشت فرمان نشسته بود. از هر دری می گفتیم. بین صحبت ها آقا مهدی گفت: قریب دویست روزه به خدا بدهکارم! ما اول حرفش را جدی نگرفتیم. برایمان قابل باور نبود. آقا مهدی و این حرفا! وقتی این را دید، گفت: جدی می گویم، دویست تا روزه بدهکارم. بعد توضیح داد: شش سال تمام چون دائم در مأموريت بودم و نشد که ده روز یک جا بمانم، روزه هایم ماند! 🌷درست پنج روز بعد به لقای دوست شتافت. در آن زمان لشگر ۱۷ در مهاباد مستقر بود. من این حرف توی ذهنم مانده بود که بعداً با برادر بزرگوار اسماعیل صادقی (مسئول ستاد لشکر) در میان گذاشتم. آن روز برادر صادقی تمامی بچه های لشکر را جمع کرده بود. چند هزار نفری می شدیم؛ یک دریا بسیجی متلاطم. خبر را که دادند، صدای ضجه و زاری، همه میدان را پر کرد. دستهای سوگوار بود که بر سر و سینه فرود آمد. دیگر کسی حال خود را نمی فهمید. 🌷اسماعیل، گفتت عزیزان! آقا مهدی به جوار محبوبش شتافت اما آن گونه که به یکی از دوستان گفت نزدیک به دویست روزه ی قضا بر ذمه دارد. اگر کسی مایل است این دین او را ادا کند، بسم الله! در همین جا اعلام آمادگی کند. یکباره تمام میدان به جنبش درآمد و فریاد «ما آماده ایم» در دلم گفتم: عجب معامله ای، چند هزار روزه در مقابل دویست تا!
🌹طنز جبهه😜👇 (بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج😳) 💕یک جبهه بود و یک عموحسن:(1)👇 💥اگر دیروز به جبهه سفر می کردی، در کافة صلواتی ها، آشپزخانه ها، دفتر فرماندهی و در خط مقدم به پیرمردان باصفایی برمی خوردی که با شوخ طبعی و نشاط و سرزندگی خود، نه تنها غنچه لبخند را بر لبان رزمندگان جوان می نشاندند، بلکه چون خادمی فداکار حتی از شستن لباس های زیر بچه ها هم امتناع نمی کردند. پس از هر عملیات، سیمای این پیرمردان که در سوگ شهیدانی پروانه وار گرد آنان می چرخیدند، دیدنی بود و آنان چون پدری فرزند از دست داده، گوشه ای می خزیدند و صدا می زدند، علی! حسین! محمود! ...🌷 💥اما امان از روزی که بچه ها در سوگ پیر مرد باصفایی می نشستند. حسن امیری را از بس دوستش داشتند «عمو 💖 حسن» صدا می زدند. عموحسن، یکی از آنانی بود که وقتی لباس زیبای شهادت بر تن کرد، همه بچه ها گریستند. او که دیروز با کارها و سخنان خود غنچه لبخند شهیدان را شکوفا می کرد، هنوز هم یاد و خاطراتش لبخند را بر لبان رزمندگان می نشاند ... 💥تو جبهه همه می شناختنش، آخه یه جبهه بود و یه عمو حسن؛ فرمانده مقتدر آشپزخانه تبلیغات و مسئول تیم روحیه. واقعاً خواستنی بود و تواضع تا دلت بخواد تو بند و بساطش پیدا می شد. کافی بود بهش سلام می دادی، به دستت امان نمی داد و یه ماچ رو دستت نقش می بست. اگرم کسی برای تلافی دستشو می بوسید، می نشست و گریه می کرد که چرا دست منو بوسیدی!؟ 😳 می گفت: «شما بسیجی هستید، اما شما چی می دونید من کی ام، گذاشته ام چی بوده، شما پاکید.»👈 می گن عاقبت خیاط تو کوزه می افته، یه بار بچه ها با هم نقشه ریختند، چند نفری جوراب هاشو درآوردند و پاهاشو به ماچ بستند. اگر می دیدیش... 💥غذاهاش خیلی توفیر داشت. ماشاءالله عمو حسن مبتکر هم بود. یه بار یه غذا بهمون داد خوردیم. پرسید: خوشمزه بود؟ گفتیم: خیلی. گفت: آب پنیر بود! هرچی از غذاها اضافه می اومد، دور نمی ریخت، همه رو تو یخچال نگه می داشت تا آخر هفته همشو با هم می ریخت تو دیگ و گرم می کرد، می داد بخوریم؛😞 بادنجان، کباب گوشت، قیمه، یک تکه خیار و ... یه آش شله قلم کار به تمام معنا با نام:👇 «گزارش هفتگی عمو حسن!» 💥با اسراف دشمن خونی بود و این وسط بچه ها باید قربانی می شدند. صبح تا شب دویده بودیم. اومدیم سر سفره. غذا حاضری بود. عمو حسن یه گونی نون خشک رو آب زده بود، گذاشت جلومون. اعتراض که کردیم، گوشش بدهکار نبود، می گفت: «می گین اینها رو چی کار کنم. بریزمشون دور. بخورید، مریض نمی شید، زمونه قحطی یادتون نمیآد؟» کم که نمی آورد، هیچی، یه چیزی هم بدهکارمون می کرد و همه نون خشکه ها رو به خوردمون می داد!😜 💥آشپزخانه، مقر شخصی خودش بود. به کسی اجازه دخالت تو حوزه مسئولیتش نمی داد. تا می رفتیم ظرف بشوریم. دستمون رو می بوسید و می گفت: «از آشپزخانه برید بیرون!» همه رو بیرون می انداخت و خودش تنهایی همه ظرف ها رو می شست👌 💥شوخی هاش هم منحصر به فرد بود. تازه از مرخصی اومده بود، همین که چشمش به من افتاد، با ایماء و اشاره گفت: برم جلو. دستمو باز کرد و یه مشت پر پسته و شکلات ریخت توش، بعدشم سرشو نزدیک گوشم آورد و به طوری که کسی نشنوه، گفت: یه طوری بخور که کسی نفهمه. منم با حفظ تریپ اطلاعاتی، چپ و راستمو ورانداز کردم و یواشکی رفتم به سمت آسایشگاه. تمام فکر و ذهنم این بود که لو نرم. وارد آسایشگاه که شدم، یک دفعه دیدم هر کسی یه گوشه ای داره چیزی می خوره. به همه همین رو گفته بود!😄 💥افتخاراتش هم شنیدنی بود. بچه ها را تو آشپزخانه دور خودش جمع کرده بود و داشت از شجاعتش می گفت: «جاتون خالی، نبودین ببینین که رو تپه کانی مانگا یه تیپ عراقی بود. همشون رو تارومار کردم، یه دونشون هم زنده نموند. یکی از بچه ها گفت: عمو جون شاید پیت رو برعکس کردی، ناکارش کردی!😉 گفت: ما رو اینطوری نگاه نکن، یه هو کنم، همه در میرن...👌
💠امام خمینی : ما این بزرگان را برای شکست آمریکا در منطقه دست می دهیم... 💠مقام معظم رهبری: این چهره پارسا و پرهیزكار [آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب] در بهترین بخش از عمر پربركتش بی‌اعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاكمیت الله صرف كرد و به یاد خدا دلخوش بود كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب». چهره معظّم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوب‌ترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.۱۳۶۰/۰۹/۲۰ 💠 شهید آیت اللّه دستغیب: «مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند٬ شما را گروه گروه نکنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند.» 💥 نواری از شهید آیت الله دستغیب، شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم. من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای کنم که در این معامله سرت کلاه برود!... من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم... آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟!..ِ. 💗 خواب قبل از شهادت آیت‌الله دستغیب 💥نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست... دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا "لاحول و لا قوة الا بالله" می‌گفت..ِ حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد... اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم... آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد... آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم... از این شگفت‌تر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار می‌کند من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم... 💥هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟... آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم.... یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خواب‌هایی که شب پیش از روز هفتم شهادت شان دیده شده بود که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر  درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است... وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری نمودند و از من کیسه‌‌ای جهت جا دادن آن خواستند... فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است... راوی: همسر و فرزند شهید دستغیب , جلوه بارز یقین
🌷۱۱ تیر؛ سالروز شهادت آیت‌‌الله صدوقی از انقلابی‌ترین علمای ایران ☀️یازدهم تیر مصادف با سالروز شهادت آیت‌‌الله محمد صدوقی سومین شهید محراب به دست منافقین کوردل است. ☀️امام خمینی (ره) در پی شهادت آیت‌الله صدوقی پیامی صادر کردند که در بخشی از آن آمده است: شهید صدوقى عزیز- رضوان اللَّه علیه- شهید بزرگى که در تمام صحنه‏‌هاى انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود، و وقت عزیزش صرف در راه پیروزى اسلام و رفع مشکلات انقلاب مى‌‏شد، و براى خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمى‌‏شناخت. هر جا زلزله مى‌شد شهید صدوقى براى ترمیم خرابی‌ها آن قدر که توان داشت حاضر؛ هر جا که سیل مى‏‌آمد او بود که در صف مقدم براى دستگیرى خلق خدا حاضر بود. در جبهه‏‌ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشى کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند.اینجانب دوستى عزیز که بیش از سى سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم، و اسلام خدمتگزارى متعهد را، و ایران فقیهى فداکار، و استان یزد سرپرستى دانشمند را از دست داد؛ و در ازاى آن به هدف نهایى که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیةاللَّه‌الاعظم- روحى فداه- و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض مى‏‌کنم و از خداوند تعالى براى آن شهید عظیم رحمت و مغفرت، و براى ملت بزرگ بویژه یزد متعهد صبر و اجر، و براى خاندان محترم این بزرگوار خصوصاً فرزند برومند عزیزش صبر جمیل و اجر جزیل، خواهانم. از خداوند متعال پیروزى اسلام و سرنگونى کفر را خواستارم... ☀️رهبر معظم انقلاب: سال ۵۷ بعد از آنکه از تبعید خلاص شدیم؛ من از طریق یزد آمدم تا یک سری به آقای صدوقی بزنم، یزد که رسیدم، اوضاع یزد را یک جور دیگر دیدم، دیدم آنجا یک کشور دیگری است؛ کشوری که حاکم و فرمانروایش آقای صدوقی است و تمام امور مردم را ایشان اداره می‌کند. البته آنجا هنوز شهربانی، استانداری، فرمانداری و طاغوتی بود، اما وجود آن‌ها در جنب وجود آقای صدوقی یک وجود بی‌معنی بود، آن‌ها کاری نداشتند، شهر به دست آقای صدوقی می‌گشت... 🌷من آقای صدوقی [شهيد محراب آيت الله صدوقى] را یک شخصیتی یافتم که در بین روحانیون انصافاً کم‌ نظیر بود؛ یک فرد عجیبی بود. یک‌ وقتی، ایشان تازه از بیمارستان ترخیص شده و چشمشان را هم عمل کرده بودند، بیماری قلب هم داشتند؛ و به خاطر این بیماری، ده، بیست روز در بیمارستان زیر نظر دکتر بودند. 🌷وقتی مرخص شدند، به من گفتند: من می‌ خواهم بروم جبهه! من از ایشان خواهش کردم که جبهه نروند. دیدم اصرار دارند بروند. گفتم: پس جنوب نروید، جنوب گرم است؛ بروید غرب. ایشان گفت: حالا ببینیم. بعد هم بدون اینکه اهمیتی به گرمی هوا بدهند، باچشم عمل کرده‌ ى ناراحت، رفته بودند جنوب. ☀️منبع: پایگاه اطلاع ‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای ☀️شهید صدوقی مبارزه را از دوران رضاخان آغاز کرد؛ عصری که شاه عزم خود را برای نابودی حوزه علمیه قم جزم کرده بود. با ورود امام خمینی رحمه‌الله به صحنه، مبارزات شهید صدوقی نیز شدت بیشتری یافت. در بهمن ماه سال ۱۳۳۰ همزمان با رحلت آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانی، با درخواست مردم و توصیه امام رحمه‌الله، به یزد رفت و دامنه مبارزاتش را گسترش داد. این امر باعث ‏شد تا مردم یزد و شهر‌های مجاور به صحنه مبارزه علیه حکومت پهلوی کشانده شوند و در وقایع پانزده خرداد و مبارزه با مظاهر فساد و تمدن منحط غربی، کشف حجاب، تبدیل تاریخ شمسی به شاهنشاهی، جشن‌های هنر حضوری موثر داشته باشند. شهید صدوقی هر از چند گاهی به تبعیدیان سر می‏‌زد و از آن‌ها دلجویی می‏ نمود. ☀️پس از پیروزی انقلاب، به فرمان حضرت امام، ایشان به امامت جمعه یزد منصوب شد. وی به اقدامات فرهنگی و عمرانی فراوانی دست زد که می‏‌توان به تعمیر ۱۸ مسجد، تاسیس و تعمیر ۱۹ مدرسه علوم دینی، تاسیس سازمان‌های خیریه و بنیاد صدوق قم به مساحت ۲۲۰ هزار مترمربع اشاره کرد. با شروع جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی، توجه خاص وی به امر دفاع از حدود کشور معطوف شد. او با حضور در خط مقدم جبهه به دیدار رزمندگان اسلام می‌رفت و همواره آنان را به دفاع تشویق می‌کرد. ترغیب مردم به کمک‌های مالی، اعزام نیروی انسانی و فرستادن تجهیزات مورد نیاز جبهه همگی حاکی از اهمیت دفاع مقدس در نظر وی بود. آیت‌الله صدوقی در هیچ شرایطی اجازه نداد مسئله جنگ و دفاع، تحت‌الشعاع مسائل دیگر قرار گیرد و همواره به لزوم دفاع و پُر بودن جبهه‌ها از نیرو تاکید می‌کرد. ☀️دشمنان به شدت از شهید صدوقی به علت تاثیرگذاری فراوان در انقلاب، خشمگین بودند و چندین بار نیز به جان وی سوءقصد کردند. ☀️منافقین سرانجام در رمضان سال ۱۳۶۰ (ه. ش)، آیت‌الله محمد صدوقی را بعد از اقامه نماز جمعه به شهادت رساندند... 🌹۱۱ تیر سالروز شهادت آیت الله صدوقی چهارمین شهید محراب به دست منافقین🌹
🔴 بمناسبت 🇮🇷 🚩سربلند و باوقار؛ 🌷این هفته از ۱۵ تیر تا ۲۱ تیر هفته عفاف و حجاب است که به مناسبت ۲۱ تیر روز ملی عفاف و حجاب می‌باشد. در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ هجری شمسی رژیم وابسته رضاخانی بیش از ۲ هزار متحصن در مسجد گوهرشاد را که در اعتراض به قانون کشف حجاب تجمع کرده بودند به خاک وخون کشید و آنان در گور‌های دسته جمعی به خاک سپرد...😰 شباهت عجیبب دجال با ماهواره 👇 👿رابرت مرداک : در سال ۲۰۲۰ کلمه مادر را در ایران بی معنا خواهم کرد 👈 این سخنرانی خواب را از چشمان تان خواهد گرفت 😇 در مقاله رابرت مرداک آمده است که برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم و در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت می کند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. قصد این مجموعه رسانه ای ان است که تا سال ۲۰۲۰ واژه ای به نام مادر و حیا را در ایران بدون مفهوم کند... وی در این سخنرانی به بار معنایی کلمات و تاثیر آن بر زندگی افراد ، باورهای انسان ، نقشه های دشمنان برای جامعه مسلمان ایران سخنانی متفاوت و جدید را بیان کرده که شنیدن آن خالی از لطف نیست. 💩 غول رسانه ای دنیا برنامه ای را با هدف از بین بردن حیا و خانواده در ایران در پیش گرفته و در خصوص جامعه ایران گفته است: هزینه کردن پول در حوزه سیاست و مذهب برای نابودی ایرانی ها کاملا غلط است چرا که ۷۰ درصد ایرانی ها غیر قابل پیش بینی هستند. 👭 در مقاله رابرت مرداک امده است که برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم و در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت می کند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. 😸 برداشت غربی ها از زن ایرانی، بانوی خانه دار سنتی است که ایران را اداره می کند و اگر می خواهید در ایران به نتیجه برسید مادر را به لجن بکشید... 😹 به گفته عزیزی فارسی وان یکی از رسانه های انهاست که در ان فیلمی به نام ویکتوریا پخش شد که ۷۷ درصد مخاطب زن ایرانی پیدا می کند (زن خانه دار سنیت) و در این فیلم مفهوم خیانت نهادینه شده است… یکی از دلایل پخش سریال های ترکیه ای(مجانی) برای زنان ایرانی در شبکه های ماهواره ای:👇 نزدیک بودن فرهنگ ایران و ترکیه و شبهات پوشش اکثر زنان ترک به زنان ایرانی باعث آن می شود تا این فیلم ها این موضوع را به ذهن القا می کند که می توان محجبه بود و مذهبی بود و پوشش اسلامی داشت و خیانت کرد… 💥 در احادیث شیعه و سنی خبر داده اند که قبل از ظهور حضرت پدیده ای خواهد امد به نام دجال که موجودی است تک چشم که سوار بر مرکبی است که با ان در ممالک سیر می کند و هرکس ان را ببیند شیفته ان شده و از ان تبعیت کرده و پوشش و گویش خود را شبیه آن می کند و هرکس دجالی باشد پرچم ان را بر سر در خانه خود خواهد زد وهر کس پرچم آن را بر سر در خانه خود بزند از سربازان حضرت ولی عصر (عج) نخواهد بود... 💥 علما در خصوص دجال را به چهار بخش تقسیم کرده و مهم ترین این تفسیر ها را این گونه بیان کرد :موجودی تک چشم موجودی مانند رسانه است که از تمامی ممالک عبور می کند ( مانند امواج که از مرز ها عبور کده و هیچ مرزی نمی شناسد ) و هر کس دجال را ببیند شیفته ان می شود (جذابیت های ماهواره ) و هرکس ان را ببیند ازآن تبعیت می کند (پوشش ، تیپ های و خط ریش بعضی جوانها – خط ریش هایی که در ماهواره ترویج می شود که بعضی از انها در فرهنگ شیطان پرستی نشانه رابطه با مادر می باشد و جوانان ما ندانسته از ان تبعیت می کنند و …) و هرکس دجالی باشد پرچم آن را بر سر در خانه(دیش ماهواره) خواهد زد … و هرکس با آن باشد امام زمانی نخواهد بود… 💥ارادتمتد ناصر کاوه 🔴وصیت تکان دهنده ی یک شهید مادرم زمانی که خبر شهادتم را می شنوی گریه نکن.... زمان تشیع وتدفین گریه نکن.... زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن... فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت راوقتی جامعه ی ما را بی غیرتی وبی حجابی گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است... برشی از وصیت نامه ی شهید سعید زقاقی
به یاد شهدای مظلوم و گمنام بسیج هفته بسیج گرامیباد اعترافات یک جلاد بعثی سرهنگ عبدالرشيد عبدالباطن: ⭐در بهار سال 1975 میلادی (اوایل دهه‌ 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌ التحصیل شده است و پس از برگشت به عراق و عضویت در حزب بعث عراق, با شروع جنگ و تجاوز بعثی‌ها به ایران ماموریت می‌یابد به عنوان استخبارات👈 اسرای ایرانی خط مقدم جبهه‌ها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند...😰 💢این جنایتکار جنگی که در پرونده‌اش کشتار و اعدام‌های فجیح شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده می‌شود در 22 سپتامبر 1985 و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند با شلیک تیر خلاص برسرشان به شهادت می‌رساند.این اسیران همگی دست‌هایشان بسته بود و قربانی وحشی گیری این جنایتکار جنگی شده‌اند. 💢 او می‌گوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید می‌پاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح می‌کند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را به‌شکل فجیعی به شهادت رسانده است...😈 💢 سرهنگ عبدالرشید تایید می‌کند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است... 💢در گزارش مربوط به عمليات بدر آمده است: 👈 30 نفر از اسراي رسته پياده يكي از يگان هاي بسيج عمل كننده در اين عمليات كه هيچ كدام رتبه فرماندهي نداشتند پس از انتقال به بصره در سالني به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با كلت كمري خود، يكي از اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت مي رساند...😭 💢 گزارش ديگري به پيوست اين گزارش و مربوط به عمليات هاي خيبر و درگيري هاي شرق بصره، حكايت از جنايات جنون آميز ديگري ازصداميان است و آن مربوط به كشتار اسراي زخمي عمليات هاي سال 63 و 65 رزمندگان اسلام در محورهاي جنوبي جنگ بوده است...در اين گزارش آمده است👇 💢 تيرهاي خلاص به اسراي مجروح ايراني توسط يگان هاي رزمي عراق شليك مي شده و اندك مجروحين منتقل شده به بصره در شرايطي كه احتياج به مراقبت هاي ويژه پزشكي داشته اند به حال خود رها شده و سپس در قسمت بار كاميون هاي نظامي جان داده اند... اين گزارش آنگاه دردناك تر مي شود كه در حين انتقال اسراي مجروح ايراني به داخل خاك عراق و از بصره به بغداد، پيكرهاي پاك اسيران شهيدي كه در حال خون ريزي ناشي از مجروحيت بودند در بيابان هاي حد فاصل بصره – بغداد حتي بدون خاك سپاري رها شده اند...😰 💢 در پايان اين گزارش قسمت سوم جنايات عليه اسراي ايراني ابعاد وحشيانه تر پيدا مي كند. 😳این دشمن بعثي در ادامه شكنجه اسراي ايراني در اردوگاه هاي شمال عراق و پس از اعدام، آنان را با لباس هاي اكراد عراق😇 پوشانده و در گورهاي دسته جمعي به همراه پيشمرگان كرد عراق و با هويت كردي دفن كرده اند. 💢این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به ‌خاطر جنایات جنگی بی‌شمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگون‌ بخت قادسیه نائل شده است. عبدالرشید می‌گوید: 👈 به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به‌ ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیما داشتند. خیل عظیمی از اسیران ایرانی را کشته‌ام. 💢این جنایتکار جنگی در جریان بازجویی‌های خود اعتراف می‌کند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجه‌های شدید می‌داده است به‌ طور مثال وی👈 در خصوص یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، می‌گوید: 👈 زمانی که این اسیر را بازجویی می‌کردم به‌ علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع، محل قطع‌شده را با فندک می‌سوزاندم تا این‌که تمام انگشتانش را بریدم اما مقاومت حیرت‌آور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد... منبع: کتاب👈"عبور از تونل وحشت" 🌹وای به حال ما که در قیامت و در محضر خدا, ائمه معصومین (ع), شهدا و... چگونه میخواهیم جوابگوی خون شما,(شهدا) باشیم😰 و تو عزیز دل👈 که جانت را اینچنین با اخلاص در اوج گمنامی و مظلومانه در غربت اسارت, هدیه دادی به "الله" و خودت خواستی که گمنام شوی و وای بر من و امثال من که دویدیم برای شهرت نامدار شدن!😳 حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام تو در دل تمام انسان‌ها موحد و خداپرست همانند خورشید فروزان تا قیامت می درخشد 👈 اگرچه بی نام و نشان وحتی بی مزاری...🌷اما مظلوم و غریبم👈 "تمام اجرها در گمنامی و بی نشانی ست, همچون غربت و غریبی خانم حضرت زهرا(س)" https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
🌷چند واحد👈 (۳) بمناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، با افکار و آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدا بیشتر آسنا شویم :👇 🔻ناهار امام یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز دیگران هم از آن استفاده می‌کردند ، آیت‌اللّه خمینی بر سر سفره ای که به غیر از ایشان همسر ، پسر ، عروس و نوه هایشان بودند، نشسته و بعد از بر زبان آوردن نام خدا مقدار کمی غذا خوردند. مدت ناهار خوردن ایشان دقیقاً هفت دقیقه و چهل ثانیه بود و بعد بلافاصله به اتاق کارشان رفتند... 🔻من دو سال پیش یک بار موفق شدم ناهار خوردن «پاپ» را هم به چشم ببینم ، مجموعه غذاهایی که برای ایشان تدارک دیده بودند بر روی میزی به طول دوازده متر و به عرض دو و نیم متر چیده شده بود. هیچ نوع غذای ایتالیایی نبود که بر روی این میز نباشد و آن وقت حضرت پاپ بر سر این میز به تنهایی ناهار خود را میل کردند ، مدت ناهار خوردن ایشان یک ساعت و پنجاه دقیقه بود و بعد باقی غذای ایشان، آن طور که من فهمیدم، به کلی معدوم شد. روزنامه فرانسوی - اطلاعات هفتگی - شماره ۱۹۲۴ ┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄ ┄ 🌺خاطراتی با امام🌺 🌷«ارنست کارديناله»، کشيش مسيحي و وزير آموزش و پرورش دولت انقلابي ساندنيست‏هاي نيکاراگوئه، شرح دیدار خود با بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و پاپ، رهبر کاتولیک‎های جهان را این‎گونه بیان می‎دارد: «بعد از انقلاب نيکاراگوئه، به شدت تحت محاصره اقتصادي بوديم و نيشکر - که مهم‏ترين منبع درآمد ارزي کشور ما بود - از ما خريداري نمي‎شد. وضعيت بسيار بغرنج و مبهمي داشتيم. در سفري به ايران، خدمت رهبر انقلاب اسلامي رسيدم. از کوچه‏هاي پرپيچ و خم جماران گذشتم.  🌷خانه رهبر انقلاب را در نهايت سادگي يافتم. مردي که شرق و غرب را به لرزه انداخته بود، پيرمردي است با لباس ساده در اتاقي كوچك. تنها حرفي که ايشان گفتند، اين بود: «ما در کنار مبارزان عليه ستمکاران هستيم». اين سخن قوت قلبي بود که با هيچ‎چيز قابل‎قياس نيست. در ادامه سفر به مقر پاپ، رهبر کاتوليک‏هاي جهان رفتم. آن کاخ تو در تو و آن مقر باشکوه، آن لباس‏هاي گران‎قيمت و فاخر و رفتار تند و برخورد تلخ پاپ که گفت: «اگر مي‎خواهي کمکي از جانب کليسا به شما بشود، نبايد به سياست، کاري داشته باشيد و همچنين با آمريکا درنيفتيد.» من گفتم: « رهبر من قاعدتا بايد شما باشيد، اما نيستيد. رهبر من امام خميني است که به آن سادگي زندگي مي‎کند و واقعا راه حضرت مسيح (علیه‎السلام) را مي‎رود و با آمريکا دشمن است. اگر حضرت مسيح (علیه‎السلام) حالا بود، رفتار امام خميني [قدس‎سره‏] را داشت.» این تصویری نقش‎بسته در دل و جان یک غیرمسلمان است که حقیقت دین خویش را در حضرت امام متجلی می‎بیند 🌺امام خمینی(ره):👈 مسئولان وظیفه دارند با پابرهنه‌ها😰 همنشین شوند 💥 همه‌ی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با فقرا ومستمندان و پابرهنه ‏ها بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه‏‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‏دهد... صحیفه نور،ج ۲۰،ص ۱۲۹ _انقلاب👈 دختر بچه کرد، که عاشق امام خمینی بود 🌷ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است... همه ناخن‌هايش را كشيده بودند... موهای سر او را تراشیده و او را روستا به روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام خمینی قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. ناهید در آن زمان هفده سال داشت. كار زيادي از او نخواسته بودند. به او گفتند فقط به خميني توهين كن تا آزادت كنيم؛ همين!... اما همين چيز كوچك براي او خيلي بزرگ بود. آنقدر بزرگ كه حاضر شد به خاطرش ماه‌ها اسارت بكشد، با سر تراشيده در روستاها چرخانده شود. ناخن‌هايش را بكشند و بعد از كلي شكنجه‌هاي ديگر زنده به گورش كنند. براي دختر هفده ساله‌اي کرد كه به بعدها "سميه كردستان" معروف شد، تحمل همه اينها آسانتر بود از توهين به امام و رهبرش...به امام و مقتدایش توهين نكرد و سرانجام كوموله در حالی که هنوز زنده بود, در کمال بی رحمی زنده به گورش كردند... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه برشی از زندگی شهیده, ناهید فاتحی کرجو ✳️ امام خمینی (ره) : من پاپ نیستم❗ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹۱- من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم.
🌷چند واحد👈 (۵) 💢به هیچ کس امید نبندید الّا خدا امام خمینی (ره): به شما می‌گویم که از هیچ‌کس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خدای تبارک و تعالی و اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می‌دهم که آسیبی این مملکت نبیند... صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۱۴۹ 🌷راس امور، تهذیب نفس است👇 تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذيب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمی تواند دیگران را تصحیح کند، هرچه هم بگوید فایده ندارد... 🌷تهذیب بر تعلیم مقدم است. تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزکیهم. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد يعلمهم الكتاب والحكمة. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با ترکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون می آید همین موجوداتی می شود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود... 🌷گرایش به دنیا دون شان روحانیت است. من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست... 🌷عدم انطباق گفتار و انطباق گفتار این طبقه ای که می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوال شان با اعمال شان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود. 💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند. 💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما 💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای  را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس 💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند📜  اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفتهو متفڪر. شب ازش پرسیدم :وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی، جریان چی بود⁉️بهم گفت: خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی .از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم. ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم 🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت... 🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ  انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم.گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی
‍ 🚩۶ اسفند سالگرد شهید حمید باکری 💥آدم عاقل به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هردوی مان بود.من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید ۲۰ دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم.حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت: پیاده شو فاطمه! با ماشین راه بیا! می گفتم: «من که از بسیج حقوق نمی گیرم، فکر کن روزی یک تومن به من حقوق میدی. این یک تومن رو بذار به حساب کرایه ماشین. می گفت:ما نباید باعث بشیم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی ده کسی به او تهمت بزنه. ما هم ناسلامتی آدم عاقلیم دیگه، نیستیم؟ 💥هیچ کاره دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را می‌شود کرد، می‌خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می‌گفت:من فقط یک بسیجی‌ام یکبار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت:بچه‌ها رفتند، گرفتند، آمدند. گفتم:پس تو آنجا چه کاره‌ای؟ گفت:من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه‌ها هستم که راه شان را عوضی نروند. من داخل هیچ کدام از اینها نیستم 💥من عروسک نمی خواهم!؟ 🌹همسر حمید در حال جمع کردن لباسها بود.حمید متوجه او شد. پرسید: ین لباسها مال توست؟ کدام لباس ها را می گفت؟! این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود. آره همه اش مال منه چطوره؟ 🌹....تو که از همه ی اینها استفاده نمی کنی؟ _نه! خب هر لباس جای خودش به درد می خورد! همیشه که یک جور نمی شود لباس پوشید. تنوع هم لازمه! به نظر من یکی دو دست کافیه. خودتو با اینها مشغول نکن. آنها را بده به زلزله زده ها. من می خواهم یک همفکر، یک دوست، یک مبارز همراه من باشد، نه خدای نکرده یک عروسک 💥عاشقانه 🌹ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ، نمازای دو نفره مون بود، ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ، ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی. کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ. ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ. چقدر ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ. ﻛﻪ ﺩونفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ. منطقه که میرفت. تحمل خونه بدون حمید💕 واسم سخت بود. وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟ این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است. میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ. ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمی گشت. واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ💕 ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎعت, ولی من سالهاست که گلی گم کرده ام می جویم او را. ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست، ﻛﻪ خیلی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ. ﻣﻴﮕﻢ "💕 ...عشق...💕" عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است. که هر جا لذتی باشد درون درد مدفون است... 🌹ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ. ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون  خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن؟!... ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ و... خیلی ﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ!... تو تقسیم کار خونه ست... ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ... ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی می کرد... ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. این در حالی بود که قبل ازدواج...💕 ﺗﻮ خونه بهم میگفتن. ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ... می گفتم ﺁﺷﭙﺰ می گیرم...می گفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ... می گفتم ﻛﻠﻔﺖ می گیرم... ﻫﺮ ﻛﺎﺭی می گفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ...ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم...💕ﻧﻤﻴ ﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ... حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم...❤ 💥مرد حماسه‌ساز: در عملیات خیبر، عراق که زخم خورده بود، باآتش تهیه بسیار شدیدی که میتوان گفت در یک دقیقه، به چهل هزار گلوله توپ و خمپاره می‌رسید، به پل و اطراف پل که حمید و نیروهایش آنجا مستقر بودند، شلیک می‌کرد. حمید در غروب خونین 6 اسفند ۱۳۶۲ خوشحالی زائدالوصفی داشت. همرزمانش را در آغوش می‌کشید و نغمه سوزناک کربلا یا کربلا را زمزمه می‌کرد. او در آن روز، بادگیری صورتی به تن داشت. پس از این بچه‌ها را جمع کرد و این طور سخن گفت: «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان شاءالله انجام دهیم، نامش شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.» 🌟 ناگهان گلوله خمپاره‌ای به حمید اصابت کرد و افتاد و پس از چندی به دیدار معبود شتافت. هیچ کس رمق نداشت. همه غمگین و افسرده بودند و به پیکر پاک و مطهر و سرد شده فرمانده شهیدشان، که به آرامی روی پل خفته بود، چشم دوخته بودند. هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دادند. حمید باکری که در جزیره، حماسه‌ها آفریده بود و باید گفت که او و دیگر یارانش برای فداکاری و ایثار آفریده شده بودند و برای فداکاری می‌زیستند، به لقاءالله پیوست. 🌷راوی: همسر شهید حمید باکری
۵‌اردببهشت سالگرد شهادت، محمد رضا تورجی زاده 🌷 💥روضه حضرت زهرا(س):👇 🌟 خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند .حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد. حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی‌ زاده را پیدا کن.. شهید تورجی‌ زاده فرمانده گردان یا زهرا بودند و مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی را پیدا کردند. حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت... صدا را روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقی‌ها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود:        در بین آن دیوار و در       زهــرا صدا می زد پدر       دنبال حیـدر می دوید      از پهلویش خون می چکید      زهرای من، زهرای من... 🌷محمد ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد: یک بار به سنگر فرماندهی رفتم . محمد به احترام من از جا بلند شد. گفتم: «یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز برم .» به دلایلی مخالفت کرد . اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم : باشه شکایت شما را می برم پیش مادرم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پا برهنه به دنبالم دوید‌ دستم را گرفت و گفت : این چه حرفی بود که زدی؟! بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر میخواهی بنویس. تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است. گفتم: به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و... اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم! 🌹یک سال بعد در عملیات کربلای ۱۰ گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد. خیلی عجیب بود ، سه ترکش به او اصابت کرده بود. یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر. یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم. او از شهادت خود این گونه گفته بود : من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا "زهرا" باشم . مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا "زهرا (س)" به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید. راوی: محمود اسدی از لشکر امام حسین راز سه شنبه شبــهـای شهید تورجــی زاده! 🌟محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا میرم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمـــان (عج) بر می گرد. بهم گفت: یکبــــار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم 🌟آیت الله میردامادی نقل می‌کنه ،  بعد از شهادت، خوابش را دیدم. ازش پرسیدن این همه از حضرت زهرا گفتی و خوندی، آخرش چه ثمری برات داشت!؟ جواب داد، همین که تو آغوش امام زمان (عج)، جان دادم برام کافیه. راوی: علی مسجدیان 🌷بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات ‌های محمد را پخش می‌ کردند، بیشتر مناجات‌ ها و مداحی ‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم.... خوشحال بود و با نشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره ‌اش خیلی نورانی‌ تر شده بود؛ یاد مداحی‌ های او افتادم. پرسیدم: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمد در حالی که می‌ خندید گفت: من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.راوی مادر شهید 💥 سر قبر تورجی‌زاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو. من هم دستم را روی قبر شهید تورجی‌ زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر. اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم، پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم..راوی: همسر شهید مدافع حرم مسلم خیزاب 🌷تندتر از امام و ولایت فقیه نروید که پای‌تان خرد می شود... از امام هم عقب نمانید، که منحرف می شوید ... ✨﷽✨ 🌟زیارت عاشورا🌟
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇  "طیبه واعظی" ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است. 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل
توی همون عملیات آقا غلام رجبی, رضا جمشیدی,سعید صفاری, علی فخارنیا, حمید میرزامحمدی, حمید صادقی, سه برادر مظفر و... شهید شدند و چند نفری هم زخمی شدند... 🚩تمام این‌ها رو گفتم که در خاتمه بگم دست آقا غلام و بقیه بچه ها رو گرفت و برد... همش دست خود این آقا بود... روضه حضرت مسلم... ایام مسلمیه... اونم گردان مسلم, چیزی کم نداره..! خود آقا شهادت بچه ها را امضا کرد... الآن که این مطالب رو می نویسم یاد یه صحبت آقا غلام افتادم که همیشه می گفت بعضی اوقات هر طوری شده یه "روضه " رو بخونید.. "روضه مسلم و طفلانش" رو شرکت کن که دراجابت دعا رد خور نداره. : 🔻زوایایی از «عملیات مرصاد» سردار «ناصر شعبانی» ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ متأسفانه یک گروه ایرانی، درحالی که ما با ارتش بعث عراق می‌جنگیدیم و آن هم شهر‌های ما را بمباران می‌کرد و بمب‌های شیمیایی بر سر رزمندگان ما می‌ریخت، با صدام همکاری کردند؛ این در حالی است که در تاریخ ۲۴۰۰ ساله ایران، همچین چیزی وجود ندارد که یک عده ایرانی بروند و با دشمن ایران همراه شوند؛ اما منافقین این کار را کردند؛ مثلا در بازجویی از اسیران ایرانی همکاری می‌کردند یا این که اسناد این مملکت را از کشور خارج می‌کردند. سال ۱۳۶۷ در پنجم مرداد، ما در عملیات «مرصاد»، حمله منافقین که سه روز قبل از آن آغاز شده بود را با شکست مواجه کردیم و خیلی از آن‌ها کشته شدند و عده‌ای به داخل خاک عراق فرار کردند و برخی هم دستگیر شدند. ۱۴۰ خودرو را از منافقین غنیمت گرفته بودیم که دو خودرو حامل اسناد و مدارک آن‌ها بود؛ در میان آن مدارک، دو نوار وجود داشت که در آن دو خلبان عراقی به دو نفر از منافقین به نام «ابریشم چی» و «حاتمی» گفته بودند که شما هرجا گیر کردید، مختصات بدهید تا ما آن جا را بمباران کنیم. 🍂 🔻 محسن رفیق دوست وزیر وقت سپاه خلاف کسانی که می‌گویند چون ضعیف شده بودیم قطعنامه را پذیرفتیم باید بگویم بعد از پذیرش قطعنامه، منافقین در عملیات مرصاد به خاک کشور تجاوز کردند و صدام نیز با ۱۵ لشکر گارد حمله کرد که هر دو با بدترین وضع شکست خوردند. عملیات مرصاد پرونده منافقین را برای همیشه از نظر نظامی جمع کرد و صدام هم متوجه شد که ایران تضعیف نشده، بلکه قدرتمند است. (روزنامه جمهوری اسلامی، چهار شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰) " زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم ، در بهترین شرایط عِدّه و عُدّه بودیم." ( هفته نامه مثلث. ۳مهر ۱۳۹۰ ص۵۱)
انقلابیون آنلاین : (۱) :👇 ⭕️ ۵ مرداد ۱۳۶۷؛ گرامی باد روز شکست ذلت بار منافقین در عملیات غرورآفرین مرصاد بعد از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر پایان جنگ ایران و رژیم بعث عراق؛ در روز سوم مرداد ۱۳۶۷ منافقین کوردل که پایان جنگ تحمیلی را در تضاد با منافع خود در عراق می‌پنداشتند به قصد تهران حرکت کردند، اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی نمودند. ▫️آن روز هیچ کس از جنگ خسته نبود... 🖇إِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرصادِ  به یقین پروردگارتودر کمینگاه (ستمگران) است... [آیه ۱۴ سوره مبارکه فجر] :👇 💥ولایتی بودن فقط به سینه زنی و گریه کردن نیست، مراحلی پیش می‌آید که برای اثبات آن باید از دار و ندارت بگذری، حتی از جانت... 💥 روز اعزام بود. شهید غلامعلی رجبی توی حیاط نشسته بود و دختر سه ساله‌اش را بغل گرفته بود. یکی از بچه‌ها پرسید 👈آقا غلام، جبهه بری تکلیف دخترت چی میشه؟ 😰 محکم جواب داد 👈دختر من که از رقیه (س)👈 امام حسین(ع) عزیزتر که نیست!💕 🌷قسمتی از وصیت‌نامه شهید غلامعلی رجبی: «به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم» 🌷اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر،مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأت ها فراموش نکنید! 🌷در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه حضرت ابا عبدالله(ع) خوانده شود و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است.🌷 بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.🌷اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضه‌ها شرکت کنم.🌷وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر و مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیئت فراموش نکنید.🌷در مجلس ختم و غیره، فقط و فقط روضه حضرت اباعبدالله (ع) خوانده شود. روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئت‌ها مأنوس بوده‌ام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیأت‌ها و روضه‌ها شرکت کنم.🌷مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شب‌ها و صبح‌ها از اربابم می‌خواهم اجازه دهد من به هیأت بیایم و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین (ع) کلید پیروزی است.🌷در هیئت یاد من باشید؛ قول شفاعت می‌دهم. 🌷و در خاتمه از دوستان و آشنایان همگی خداحافظی نموده و حلالیت می‌طلبم و بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین‌(ع) است، اگر گاهی در هیئت‌ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.به امید دیدار در قیامت غلامعلی جندقی (رجبی) – اندیمشک 67/5/4 (۳) 💥شب قبل از اعزام، ایام مسلمیه بود.. ما همه شاه عبدالعظیم بودیم... برادر آقا غلام روضه جانسوز را خواند... آخر مداحی یه جمع کوچکی بودیم.. صحبت از جنگ شد و منم که مرخصی آمده بودم گفتم وضع جبهه ها خیلی بحرانی است و احتمالا ما پس فردا عازم جبهه خواهیم شد.. شهید رضا جمشیدی و شهید سعید صفاری گفتند ما هم میاییم... آقا غلام هم گفت من هم هرجوری شده میام با شما... 💥پس‌فردای همون روز آنقدر وضع جبهه بحرانی بود که همه رو با هواپیما اعزام کردند دزفول و از اونجا هم رفتیم دزفول از آنجا هم رفتیم دوکوهه... فردا صبحش من رفتم کارگزینی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و تمام بچه ها رو برای گردان عمار, معرفی نامه گرفتم... و ناهار هم در گردان عمار خوردیم... بعداز ظهر، من داخل زمین صبحگاه برادر قاسم کارگر مسئول گردان مسلم رو دیدم... چون از قدیم با هم در گردان حمزه بودیم به من گفت گردان ما و حمزه امشب میرن برای عملیات، اسلام آباد غرب برای مقابله با منافقین (عملیات مرصاد) اگر میخواهی بیایی سریع کارتو درست کن و بیا... منم سریع رفتم گردان عمار و به بچه ها گفتم بریم گردان مسلم؛ همه گفتن باشه!... دوباره من رفتم کارگزینی، کارها رو درست کردم و همه رفتیم گردان مسلم... 💥 خلاصه شبانه راه افتادیم رفتیم سه راهی اسلام آباد غرب و فردا شبشم دوتا گردان ما (مسلم) و حمزه زدیم به خط... همون شب گردان مسلم با حدود ۷۰ شهید و کلی زخمی و با کمک گردان حمزه, جلوی پیشروی منافقین رو گرفتیم...