دوتاازدخترای کوچمون که پنجم ابتدایی بودن باموهای بلندبدون روسری تیشرت آستین کوتاه یکیشون باشلوارک داشتن دوچرخه سواری میکردن
صداشون کردم اومدن سمتم اسم یکیشونومیدونستم از اون یکی اسمشوپرسیدم صباوالنا
باهاشون یکم خوش وبش کردم
ازشون پرسیدم ازاینکه دخترین راضی هستین ؟
گفتن یعنی چی؟
گفتم یعنی اینکه دوس داشتین گنجشک بودین یاپسر یاخرگوش یاهرچی که دوس دارین؟
هردوتاشون گفتن نه ازدختربودنمون راضی هستیم
خداروشکرکردم
گفتم شماکه خودتونم ازدختربودنتون راضی هستین چرالباس مناسب نپوشیدین؟
گفتن مثلاچی؟
گفتم شماکه به سن تکلیف رسیدین نبایدموهاتون بدنتون روکسی ببینه اونم الکی حیف نیس
کلی براشون توضیح دادم که خداماخانم هاوشمادخترهاروخیلی دوس داره
دوس نداره هرکی به هرجامون نگاکنه
بعدچن دقیقه حرف زدن یکیشون یه حرفی زدکه تعجب کردم بهم گفت خاله چقدآدم آرامش میگیره وقتی داری حرف میزنی
تعجب کردم دخترتو سن یازده سالگی آرامش نداره!
میگفتن ماروبی حجاب دیدن تموم شده
گفتم اشکال نداره ازاین به بعدلباس مناسب یه دخترمتین وخانوم روبپوشین
بالاخره قبول کردن که دیگه خوب لباس بپوشن وروسری سرکنن
راستی اونیکه اسمش صبابودمیگف من نیم تنه دارم بیرون میپوشم
اگه قرارباشه لباس بلندتربپوشم بایداینوبندازم دور دیگه خریدم بایدبپوشمش
گفتم نه بیرون نندازش بیرون هم نپوش گف پس چیکنم
گفتم میتونی توخونه پیش پدرت ومادرت بپوشی
اینطوری لباست هم حروم نمیشه
خداکنه دفعه بعدی که دیدمشون باپوشش مناسب ببینم خدایاکمکشون کن
انشاءالله خداوامام زمان راضی باشه
#خاطره_ارسالی_اعضا
#امربمعروف_و_نهیازمنکر
#جواب_تذکر_تشکر_است
♦✿ @amershavim ✿♦