eitaa logo
🔷️ کانال امین سلم آبادی 🔷️
387 دنبال‌کننده
6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
87 فایل
آقاجان❤️...یاصاحب الزمان ❤️ تازمانی که‌ رسیدن به تو امکان دارد 🥰 زندگی درد قشنگی است که جریان دارد 🥲 از همه جا و همه چی ان شاءالله مطالب قابل استفاده برای شما عزیزان ارتباط با ما _ انتقاد و پیشنهاد 👇👇 @AMIN_SALMABADI خیلی مخلصیم..یاعلی❤️👋
مشاهده در ایتا
دانلود
1.31M
حالا که سیدمظلوم «حاج آقا رئیسی» شده ما چی کار بکنیم؟ ما چه تکلیفی داریم ؟ [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
💠 💠 💎 جایگاه والای مؤمن 🔻أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام❤️: المؤمنُ على أيِّ حالٍ ماتَ، في أيِّ ساعَةٍ قُبِضَ، فهُو شَهيدٌ. 🌷مـؤمـن در هر حالى كه بميرد و در هر لحظه و ساعتى كه جانش گرفته شود، است. 📚 بحارالأنوار، ج۶٨، ص١۴٠، ح٨٢ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌹 بیاد محمد رمضانی لالیمی ( : ۴ ۱۳۶۵ _ ام الرصاص_ چهار)🇮🇷 . ▫️فرزند شهید : در آخرین اعزام، مادربزرگم به او گفت: تو وظیفه‌ات را انجام دادی. با این پای زخمی، کجا می‌روی؟ گفت: این‌جا نشستن و «یا حسین، یا حسین» گفتن، دردی را دوا نمی‌کند. باید به داد اسلام رسید. مادربزرگم گفت: تو فرزند کوچک داری. گفت: فرزندانم را خدا به من داد، خودش هم آن‌ها را حفظ می‌کند.» [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
⭕️یک روز به من گفت: «اگر شدم، این دو را بده تا حقی از ، به گردن من نماند.»... . یک دست لباس بادگیر و یک دست لباس سبز سپاه درخانه داشت. من خیلی این دو دست لباسش را دوست داشتم. هر وقت با این لباس او را می دیدم، افتخار می کردم. یک روز به من گفت:«اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.» . ▪️من قانع نمی شدم و می گفتم:  «این لباس ها تنها یادگارهای توست و من می خواهم آن ها را پیش خودم نگه دارم.» . هر چقدر اصرار کرد نتوانست مرا راضی کند. به ناچار وقتی دید قانع نمی شوم، گفت: «بادگیرم را تحویل سپاه بده اما لباس سبز را فقط با اجازه ی فرماندهی سپاه جویبار می توانی پیش خودت نگه داری.» . 🦋قبل از شهادتش به اسارت درآمد. روزهای آخر اسارتش در آخرین نامه ای که از اردوگاه برایمان نوشت هم، بار دیگر به همین موضوع اشاره کرد و بر آن تأکید کرد. دو روز بعد از این نامه به شهادت رسید و جنازه اش  به ما تحویل داده شد. حالا بعد از سال ها من ماندم و یک لباس... . 🎙راوی :همسر سردار شهید نادعلی رضایی [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
42.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 / . ▪️ از ویژه ۲۵ که در درون قبر به زد ...دانشجوی هوشنگ قُدبنان اهل روستای کنیم چهاردانگه .📞بیسیم چی بود و ۱ ۱۳۶۶ با اصابت ترکش به سر رسید.شادی روحش 🇮🇷 . ⏰ را پای درد و دل ، حال خوب می‌شود... . [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🗣آقای برادرات‌ 😏 ؛ برادرامونو‌ کردند ...😔 [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
بگذار که در معرکه بی‌سر گردیم با لشکر آفتاب برمی‌گردیم هنگام شهادت است آغاز حیات «ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم» [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌹 . ▫️ این روزها یه عده که هم خودشون و اهل جبهه و جنگ میدونن ، یا مذهبی نما هم شاید باشن ، علنا وقیحانه دارند داد می‌زنند ولی فقیه کیه ، تو روز روشن دارند توهین میکنند ، تمام کارهاشون خلاف نظر و عقیده رهبریه ... ماهایی که ادعامون میشه اگه بخایم سکوت کنیم و بگیم : هر کس نظر و عقیده ی خودش و داره و بقول دوستان ؛ با هم دوست باشیم و وفاق داشته باشیم ، باید بدونیم که خلاف وصیت این شهید عمل کردیم و با دشمن دین دست دوستی دادیم. حتی سکوت ما هم تایید یک فکر غلطه ... . 💌 محمدعلی احمدی () ۲۱ دی ۱۳۶۵ ۵ :آنهائی که بر خلاف خط ولایت فقیه عمل می کنند آنها را بزرگتری و مهمترین دشمنان دین و قرآن برشمارید و بر اینگونه دشمنان سهل نگیرید. . [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
42.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 هیچ کس از او نگفت...!!! هیچ ارگانی ، هیچ سایت و کانال و گروهی ؛ حتی یک بنر ساده در زادگاه و محل سکونتش ندیدم...آن هم در سالروزشهادتش...🦋علی جان ؛ نمی‌دانم ما بی معرفتیم یا تو دلت می‌خواهد همانند مادرت زهرا گمنام بمانی...!!! . 🎥 با سردار علی انتقامی اوریمی فرمانده‌ی نظامی لشکر ویژه ۲۵ ...( انتشار بمناسبت سالروز انتقامی🇮🇷) . [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌹 . ▪️مادر شهید : «روزی دستم را گرفت و گفت: «من فردای قیامت پیش حضرت زهرا (س) از دست تو شکایت می کنم.» من گفتم : چرا! مگر من چه کار کرده ام! او در جوابم گفت: «پدر راضی به رفتن من است. تو چرا راضی نیستی؟» مادر به گریه افتاد و گفت: برادرت مرتضی رفت و شهید شد. حسن رفت و مجروح شد. تو هم یکبار رفتی. اما فهمیدم که او مصصم است که برود. به او رضایت دادم و حسین خوشحال شد و به همراه بسیجیان و رزمندگان راهی جبهه شد و تو سن ۱۵ سالگی تو ام الرصاص شهید شد. . 🌷 شادی روح شهید حسین بابازاده سورکی ( ۱۵ ساله) : ۴ دی ۱۳۶۵ _ مرتضی بابازاده : مریوان صلوات ...🇮🇷🇮🇷 . [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌹 به خواهران عزیزم توصیه می کنم خود را رعایت کنند تا شهدا پایمال نشود. . 📷 فرشاد موزونی ( ۱۳۴۵_) ۷ ۱۳۶۴ جزیره . . [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
موجی از گرد و خاك بر سر و صورتم هجوم آورد. سرم به بزرگي دشت شـده بود و چشمانم جايي را نميديد. از دود و گرد و خاك، نفسم بالا نمـی‌آمـد. قلـبم مثل طبل پاره شده‌ای يك ضرب ميكوبيد. چشمانم را به زور باز كـردم و از ميـان توفانِ دود و خاك، به سنگر نگاه كردم. كسی به طرفم می‌دويد. ـ بچه‌ها شهيد شدند... صدای مرتضی صفار را شناختم. قلبم برای لحظـه‌ای از كـار افتـاد. احسـاس كردم دشت را كوبيدند به سرم. گيج شده بودم. گيجِ گيج. مبهوت، حيران. همه جا را تار و تيره ميديدم. با تمام قدرتی كه در پاهايم داشتم، دويدم به طـرف سـنگر. سنگر، غرق در دود و خاك و خون بود. چشم چرخاندم. بقايي يـك پـايش قطـع شده و پاي ديگرش به پوستی آويزان بود. حسن، آهسته نفس نفس می‌زد. دويـدم به طرفش و بغلش كردم. اشك، صورتم را پوشانده بود. دستپاچه بـودم. يـك نفـر فرياد مي‌كشيد: ـ جيپ را بياوريد... جيپ را بياوريد... با رسيدن جيپ، حسن و بقية بچه‌ها را سوار كرديم. تنم از خون حسـن خـيس شده بود. گوشم را نزديك دهانش بردم؛ او غلامِ‌حسين بود و ... دردآلـود آقايمـان امام حسين(علیه‌السلام) را صدا ميزد. برگرفته از کتاب:مسافر (براساس زندگی شهيد غلامحسين افشردی «حسن باقری») [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2