الوعده وفا...
(به یادگار از اربعین ۱۴۰۳)
قسمت ۲ از ۲
نمیدانم اگر #ایمان_حسنزاده نبود چه کسی میتوانست در گرمای فنر پران این روزها کیسه به دوش بکشد و عمود به عمود برای نظارت و تحویل بستهها برود؟
💠💠💠
یک پرانتز اما باز کردم برای نام ابو امیر و بعضی از رفقایی که سنگهایشان را باید از مسیرمان برمیداشتیم. پرانتزی که خیلی زود بسته شد. گاهی هم اینطوری میشود! ملالی نیست.
💠💠💠
از دست سوخته آقای #محمدی،برقکار موکب، تا پای شکستهٔ آقای #جوادی، راننده با معرفت تریلی، بهانهها را برای یاد کردن مرامکشان حسینی ردیف کردم.
حرف مرام که شد، #ابوزینب و #ام_زینب و پنج دخترش که سه سال است با کمک #محسن_یزدانی و جلسات خانگی شیراز شبانهروز به زوار خدمت میکنند، مهمان قلبم شدند.
نمیدانم #جواد_بهشتی_پور و #محسن_آمره و #صالح_روزبه که مثل اربابشان، خانوادگی مشغول خدمت بودند! توانستند خود را به این حریم برسانند یا نه!
راستی که اگر زحمات خانم #مرتضوی، #عباسزاده، #شاهی و دیگر خانمهای جلسات خانگی قم نبود، عمرا نمیتوانستیم بستهها را به دست سفیران آیهها برسانیم.
یاد #سید_مصطفی، گویی بهانهای برای یاد دهها اسم دیگر بود که مجال یار شد و همگی مقال شد...
💠💠💠
خواستم رزق یک ساله را بخواهم که یاد نمکدانهای خانه ام افتادم! عرض کردم راستی آقاجان الوعده وفا! نامش را به برکت شما #محمدهادی گذاشتم. هم برای #مائده و مادرش و هم برای پدربزرگها و مادربزرگهایش طلب خیر و سلامتی کردم.
اما هر چه کردم نامها تمام نشد. یاد کلام #استاد_کرماللهی در پایان جلسه دفاعیه افتادم که رو به من و #مجتبی و حاج #رحیم_آبفروش گفتند: «هیچگاه در اجتماع شماها نباید تعارض باشد چون در اجتماع نور تناقض و تعارض نیست! میتوان هزاران نور را در یک نقطه جمع کرد اما حتی دو جسم را نمیتوان در یک نقطه گذاشت»
من هم به حضرت هادی علیهالسلام عرض کردم: آقاجان! چه ایرادی دارد؟! اینبار هزاران نفر یکجا بر سفره شما مهمان شویم؟!
نان و نور همه ما با شما...
چه آنها که یادشان با من است چه آنان که نامشان در دفتر حقتعالی محفوظ است.
💠💠💠💠
امین شغلی
@amin_shoqli