eitaa logo
بانک تولیدات رسانه ای امین قم
726 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
96 فایل
مطالب موجود در این کانال توسط مبلغان و مبلغات مدارس امین قم جمع آوری و تهیه گردیده است. 🎥📽🎞🎬🎤🎙⌨️💻 ارسال نظرات ، انتقادات و پیشنهادات:
مشاهده در ایتا
دانلود
😔 ♻️درخواستهایی که در روز ششم از خداوند داریم عبارتند از: ۱) نشدن به واسطه ۲) از ۳) از موجبات و الهی 🔶بعضی از عواقب بسیار خطرناکی دارد . انسان همیشه و در هر زمان باید خود را در خدا قرار داده ، و درخواست عاجزانه داشته باشد که خودش با لطف و عنایت و کرمش ما را از شر 👹 و که انسان را به سمت و خطا سوق داده و دعوت می کنند، نجات دهد تا از عواقب در دنیا و آخرت مصون بمانیم.🤲 به بعضی از این گناهان که عموماََ جزء اند،اشاره می شود. ☄ >>>این نوع گناه را خداوند هرگز نمی آمرزد.ز(نساء۱۱۶) ☄ تنها کافران از رحمت الهی نا امید می شوند(حجر/۵۶) ☄ (بقره/۲۷) ☄ (رعد/۲۵) ☄ (نساء/۵۸) ☄ (مطففین/۱تا۶) ☄ (انفال/۱۶) ☄ (اعراف/۲۹) ☄ (روم/۳۱) ☄ (حجرات/۱۲) قطعا بیشتر از این تعداد است، ولی در اینجا تنها به بخشی از آنها جهت اختصار اشاره شده است. 🤲! مارا آنی و کمتر از آنی به خودمان وا مگذار و ما را ازشر هوای نفس و شیطان ایمن بدار ـــــــــــــــــــ💕✨ـــــــــــــــــ ✍ پناهی مبلغه: 🌐 بانک تولیدات رسانه ای امین قم @aminqom ┅┅•➰🍃🌺🍃➰•┅┅
روزی روزگاری توی یه جنگل سر سبز یه موشی زندگی می‌کرد. موش ِ قصه‌ی ما خیلی زود عصبانی می‌شد. 😤 کافی بود یه اتفاق خیلی کوچیک بیوفته، سریع شروع می‌کرد به غُر غُر کردن، به زمین و زمان حرف می‌زد. چرا اینطوری‌شد؟ چرا این اتفاق واسه‌ی من افتاد؟ و کلی چراهای دیگه، چرا چرا چرا ... توی اون جنگل زیبا حیوانات دیگه‌ای هم زندگی می‌کردند .. مثل، خرگوشه، 🐰خرسه، 🐻 و ... یه روز که قرار بود موشه و خرگوشه و خرسه با هم بازی کنند یه اتفاقی افتاد .. دوست دارید بدونید چه اتفاقی؟ بلهههههه؟ بریم بشنویــــــم .. 🐭 موشه از خونه‌اش بیرون اومد می‌خواست بره دنبال خرگوشه که باهم بازی کنند. رفت و رفت و رفت تا اینکه افتاد تو یه چاله آخ چشمتون روز بد نبینه از عصبانیت دوست داشت داد بزنه. وقتی کسی عصبانی می‌شه می‌تونه خوب فکر کنه؟ می‌تونه درست تصمیم بگیره؟ شروع کرد به داد و فریاد که چرا من افتادم تو چاله؟ اصلا این چاله اینجا چیکار می‌کنه و ... 😩 بچه‌ها موشه باید چیکار می‌کرد؟ باید اطرافش رو با دقت نگاه می‌کرد تا راهی واسه بیرون اومدن پیدا می‌کرد. اونطرف جنگل خرسه و خرگوشه منتظر موشه بودند، وقتی دیدند دیر کرده شروع به فکر کردن. 🐰خرگوشه گفت: شاید یه اتفاقی افتاده 🐻 خرسه گفت: بهتره یکم دیگه صبر کنیم اگه نیومد بریم دنبالش. یکم گذشت و خبری از موشه نشد. خرگوشه و خرسه به سمت خونه‌ی موشه حرکت کردند. نزدیک خونه‌ی موشه که شدند دیدند داره یه صدایی میاد، صدا داره می‌گه چرا کسی کمکم نمی‌کنه؟ چرا این چاله اینجا بود؟ 😩 نزدیک تر که رفتند، دیدند موشه توی چاله 🕳افتاده و داره غُر می‌زنه .. خرگوشه به موشه گفت: چی شدی موشه؟ 🐹 موشه باز شروع کرد به غُر غُر کردن خرسه با دقت نگاه به چاله کرد و دید: اطراف اون چاله شاخه‌های بلندی 🪵 آویزونه و موشه خیلی راحت می‌تونه بیرون بیاد. به موشه گفت: موش کوچولو چرا از اون شاخه ها کمک نمی‌گیری بیای بیرون؟ 🧐 🐭 موشه با تعجب گفت: کدوم شاخه؟ بچه‌ها موشه اینقدر عصبانی شده بود که حتی شاخه‌ها رو ندیده بود. 🙈 خرگوشه گفت: موشه برگرد پشت سرت رو ببین. موشه برگشت و شاخه‌ها رو دید با کمک یکی از اون شاخه بیرون اومد. 🐼 خرسه گفت: موش کوچولو اتفاق ممکنه برای هر کسی بیوفته، ولی مهم اینه با صبر و حوصله رفتار کنه، عصبانیت که مشکلی رو حل نمی‌کنه. موشه تو فکر فرو رفت، با خودش گفت خرسه راست می‌گه، اگر به جای غُر زدن برگشته بودم عقب اون شاخه رو می‌دیدم و زودی بیرون میومدم. از اون به بعد سعی کرد دیگه زود عصبانی نشه. 🌷 📝 ( ماسک عروسک) 🐹