🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🦋بهترین دوست🦋
بچه های گلم❗️🌹 هر کدوم از شما، در هر سنی که باشید، حتما دوستای زیادی دارید و از اون جا که همدیگر رو خیلی دوست دارید، به هم خوبی می کنید، مهربونی می کنید و خیلی وقت ها هم به خاطر اون ها، از حق خودتون می گذرید. اما بچه ها❗️ ممکنه لابه لای این خوبی ها و مهربونی ها، اشتباهاتی هم از هر کدوم شما سربزنه و شما رو ناراحت کنه، در این جور مواقع، شما بچه های باصفا که دلتون مثل چشمه پاک و زلاله، از اشتباه دوستتون می گذرید و به اون فکر نمی کنید مثلا اگر دوست شما پنج تا خوبی به شما بکنه و یک اشتباه هم داشته باشه، شما به خاطر خوبی های اون که خیلی بیش تر از اشتباه اونه، دوستی رو با او ادامه می دهید.
بچه ها❗️ امام حسن عسکری علیه السلام به ما یک نشونه ای می دن تا از روی اون، بتونیم بهترین دوستمون رو انتخاب کنیم. ایشون می فرمایند:
«بهترین دوست کسی است که اشتباه تو را فراموش کند، ولی خوبی تو را هیچ وقت از یاد نبرد».
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
#امام_حسن_عسکری_علیه السلام
#قصه
#مربی_امین
#کاظمی
#دبستان_مهندس_عسگری1
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
#مسابقه
#رنگ_آمیزی
#قصه
#حضرت_ام_البنین
اسامی برندگان
۱-سمانه آمره ئی
۲-زهرا قنبری
۳-طیبه پورشه
۴-فاطمه زهرا قاسمی
۵-رقیه امیری
مدیریت سرکار خانم عباسی
#مبلغه_امین_سرکار_خانم_بامری
#دبستان_حضرت_فضه سلام الله علیها
# مسئول ناحیه سرکار خانم فرضی
#ناحیه۲
#قصه
#صبر
#خشم
روزی روزگاری توی یه جنگل سر سبز یه موشی زندگی میکرد.
موش ِ قصهی ما خیلی زود عصبانی میشد. 😤
کافی بود یه اتفاق خیلی کوچیک بیوفته، سریع شروع میکرد به غُر غُر کردن، به زمین و زمان حرف میزد. چرا اینطوریشد؟ چرا این اتفاق واسهی من افتاد؟ و کلی چراهای دیگه، چرا چرا چرا ...
توی اون جنگل زیبا حیوانات دیگهای هم زندگی میکردند ..
مثل، خرگوشه، 🐰خرسه، 🐻 و ...
یه روز که قرار بود موشه و خرگوشه و خرسه با هم بازی کنند یه اتفاقی افتاد ..
دوست دارید بدونید چه اتفاقی؟
بلهههههه؟
بریم بشنویــــــم ..
🐭 موشه از خونهاش بیرون اومد میخواست بره دنبال خرگوشه که باهم بازی کنند.
رفت و رفت و رفت تا اینکه افتاد تو یه چاله
آخ چشمتون روز بد نبینه از عصبانیت دوست داشت داد بزنه.
وقتی کسی عصبانی میشه میتونه خوب فکر کنه؟ میتونه درست تصمیم بگیره؟
شروع کرد به داد و فریاد که چرا من افتادم تو چاله؟ اصلا این چاله اینجا چیکار میکنه و ... 😩
بچهها موشه باید چیکار میکرد؟
باید اطرافش رو با دقت نگاه میکرد تا راهی واسه بیرون اومدن پیدا میکرد.
اونطرف جنگل خرسه و خرگوشه منتظر موشه بودند، وقتی دیدند دیر کرده شروع به فکر کردن.
🐰خرگوشه گفت: شاید یه اتفاقی افتاده
🐻 خرسه گفت: بهتره یکم دیگه صبر کنیم اگه نیومد بریم دنبالش.
یکم گذشت و خبری از موشه نشد.
خرگوشه و خرسه به سمت خونهی موشه حرکت کردند.
نزدیک خونهی موشه که شدند دیدند داره یه صدایی میاد، صدا داره میگه چرا کسی کمکم نمیکنه؟ چرا این چاله اینجا بود؟ 😩
نزدیک تر که رفتند، دیدند موشه توی چاله 🕳افتاده و داره غُر میزنه ..
خرگوشه به موشه گفت: چی شدی موشه؟
🐹 موشه باز شروع کرد به غُر غُر کردن
خرسه با دقت نگاه به چاله کرد و دید: اطراف اون چاله شاخههای بلندی 🪵 آویزونه و موشه خیلی راحت میتونه بیرون بیاد.
به موشه گفت: موش کوچولو چرا از اون شاخه ها کمک نمیگیری بیای بیرون؟ 🧐
🐭 موشه با تعجب گفت: کدوم شاخه؟
بچهها موشه اینقدر عصبانی شده بود که حتی شاخهها رو ندیده بود. 🙈
خرگوشه گفت: موشه برگرد پشت سرت رو ببین.
موشه برگشت و شاخهها رو دید با کمک یکی از اون شاخه بیرون اومد.
🐼 خرسه گفت: موش کوچولو اتفاق ممکنه برای هر کسی بیوفته، ولی مهم اینه با صبر و حوصله رفتار کنه، عصبانیت که مشکلی رو حل نمیکنه.
موشه تو فکر فرو رفت، با خودش گفت خرسه راست میگه، اگر به جای غُر زدن برگشته بودم عقب اون شاخه رو میدیدم و زودی بیرون میومدم.
از اون به بعد سعی کرد دیگه زود عصبانی نشه.
#سوم
#ناحیه_یڪ
#دبستــان_شــــاهد_مریـــم 🌷
#مربی_تربیتی_امین_هاشمیزاده 📝
#نمایش_عروسکی ( ماسک عروسک) 🐹
#قصه
#نمایش
#چهارم
بخشش پیامبر (صلوات اللهعلیهوآله) و مرد یهودی
پیامبر همسایهاى یهودى داشت که او را بسیار اذیّت مى کرد، هر روز از پشت بام خانه اش خاکستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى ریخت ☄
این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه بود، اما در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) انجام مىشد، اما پیامبر کریمانه از کنار آن مى گذشت. 🪴
تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از غیبت آن مرد سؤال کرد. ❓
گفتند:
خوشبختانه بیمار گشته، و بر اثر بیمارى مزاحمتهایش قطع شده است.
پیامبر فرمودند: باید به عیادتش برویم! 🌷
به سمت خانهی مرد یهودی حرکت کرد. درِ خانه را کوبید. همسر مرد، یهودی به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ 🤔
حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است!
زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود، 😧 به همسرش گفت: در را باز کند تا داخل شوند.
او از اخلاق کریمانهی پیامبر اسلام تعجب کرده بود. از آن حضرت پرسید: این نوع برخورد آیا اخلاق شخصى شماست؟ یا از سفارشات دینى محسوب مىشود؟ 🙄
حضرت فرمود:
از سفارشات دینى است، و ما به همه مسلمانان سفارش مىکنیم که چنین کنند. 🌸
مرد یهودى با برخورد زیبای پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مسلمان شد. 😍
✍ اشاره مختصر به این داستان در تفسیر نمونه، ج ۲۴، ص ۳۷۱
#چهارم
#ناحیه_یڪ
#دبستــان_شــــاهد_مریـــم 🌷
#مربی_تربیتی_امین_هاشمیزاده 🪴
#نمایش_عروسکی ( ماسک عروسک) 🎭