خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
عشق به فرزند
#قسمت_صد_و_سی_و_هشت_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
گفتم :«حتماً اینها رو از چشم من میبینن؟»
«خب بله دیگه»
لخبندی زدم و گفتم «بنده های خدا نمی دونن که من اگر تو خدمت به انقلاب توفیقی هم دارم، مدیون آقای برونسی هستم.»
مکث کردم و پی ،صحبت با خونسردی پرسیدم :«حالا کدوم قوم و خویش ها ناراضی هستن؟»
اسم بعضی ها را برد نزدیکترین افراد بودند به آقای برونسی. ادامه داد:«دیروز که اون جا بودم همه شون اومده بودن که اتمام حجت کنن»
«چه اتمام حجتی؟»
«پا تو یک کفش کرده بودن که از این به بعد اگه رضایی بخواد بیاد خونه ی تو دیگه ما پا تو خونه ات نمی
گذاریم.»
دستی به محاسنم کشیدم سرم را بالا و پایین تکان دادم و ناباورانه گفتم: «عجب!»
پرسیدم: «خب آقای برونسی چی گفت؟»
اولش خیلی حرف زد و اونا رو نصحیت کرد ولی وقتی دید که از خر شیطون پایین نمی آن،همچبن جدی و
خاطر جمع به همه شون گفت «من از یک یک شما می گذرم و از رضایی نه.»
اصلا همه ماتشون ،برد اوستا عبدالحسین هم شاید برای این که شوکه نشن ،گفت:« آقای رضایی داره به انقلاب خدمت میکنه و دوستی ما به خاطر خداست»...
از علاقه ی او به خودم خبر ،داشتم ولی دیگر نمی دانستم تا این حد زیاد باشد.
چند روزی از آن ماجرا گذشت حسن " ۱ .. آن وقتها هنوز دبستان نمی رفت یک روز داشت با بچه ای که همسن و سال خودش بود بازی می.کرد نمی دانم چکار کرد که صدای جیغ و داد بچه بلند شد. رفتم جلو، دست حسن را گرفتم و آوردم این طرف برای خالی نبودن عریضه یکی دوتا هم خیلی آهسته زدم پشت کله اش. او هم کوتاهی نکرد و یکدفعه زد زیر گریه دستش را از دستم کشید بیرون و دوید تو خانه
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خودنبینی!
#قسمت_صد_و_سی_و_نه_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
از گریه افتادنش خودم هم ناراحت شده بودم ولی دیگر کاری نمی شد کرد چند لحظه ی بعد، آقای برونسی با حسن آمد بیرون، انتظار داشتم مثل همیشه با قیافه ی خندان ببینمش ولی ناراحت بود!یعنی نه لبخندی به لبش بود و نه هم به من نگاه می کرد؛ یک برخورد بی سابقه.
آمد یکی دو قدمی ام ایستاده انگار می خواست چیزی ،بگوید ولی ملاحظه می کرد. نگاهش را دوخت به زمین بالاخره به حرف آمد و با لحنی بین حالت جدی و نیمه جدی گفت:« کسی حق نداره دست رو بچه ی من بلند کنه!»
یک آن جا خوردم با آن همه عشق و علاقه که به من ،داشت این حرف ازش بعید بود. شاید برای همین خیلی رو دلم سنگینی کرد.
بعداً که احساسات را کنار گذاشتم و منطقی به قضیه نگاه کردم دیدم تا چه حد بچه هایش را دوست دارد.
پاورقی
۱- فرزند بزرگ شهید برونسی
همسر شهید
یک شب مسجد گوهرشاد سخنرانی داشت برای اینکه موضوع زیاد بزرگ نشود می گفت :«به عنوان یک رزمنده می
خوام برای مردم حرف بزنم»
ابوالفضل " 1 ". آن وقت ها ،یکی دو سالش بود عبدالحسین که خواست برود، دنبالش گریه کرد. تو بغلم دست و پا می زد و با زبان بچه گانه،اش «بابا - بابا» می گفت
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خودنبینی!
#قسمت_صد_و_چهل_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
هر کار کردم ساکتش کنم نشد. آخرش عبدالحسین لپش را گرفت و آرام فشارداد با خنده گفت:«باشه وروجک
بابا می برمت»
چشمهام گرد شد،پرسیدم:«کجا می بریش؟!»
«همون جایی که خودم می خوام برم»
«شما که می خوای سخنرانی کنی مگه با بچه میشه؟!»
گفت:«عیبی نداره میدمش دست رفقا»...
لباسش را که عوض کردم بچه را با خودش برد.
وقتی برگشتند اول از همه پرسیدم خرابکای نکرد؟
لبخند زد.جور خاصی گفت:«خرابکاری که چه عرض کنم.»
بچه را داد بغلم و نشست ادامه داد:« وسط سخنرانی یکدفعه زد زیرگریه جوری که دیگه بچه ها حریفش نشدن آخر هم بردنش بیرون سخنرانی که تموم شد خودم رفتم سروقتش،تو کار شما فضولی کردم و فهمیدم که بالاخره باید لاستیکی بچه رو عوض کنم خواستم ببرمش جای خلوت یکی از رفقاگفت:«کجا می بریدش حاج آقا.»
به ابوالفضل اشاره کردم و گفتم:«با اجازه تون باید لاستیکی آقا پسرم رو عوض کنم.»
به خودشان افتادن و گفتن:« اه! مگه ما می گذاریم شما این کارو بکنید!»
خندیدم و گفتم:«خاطرتون جمع باشه تو این جور کارها حریف من
نمی شين.»
پاورقی
۱- کوچکترین پسرم که الان در دوره ی دبیرستان مشغول تحصیل است.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
HEZB 023.mp3
4.38M
#حزب_بیست_و_سوم
سوره مائده آیات 27 الی 50
🌸صفحه 112 الی 116
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #پنجشنبه ۱ آذر | قوس ۱۴۰۳
🗓 ۱۹ جمادی الاول ۱۴۴۶
🗓 21 نوامبر 2024
🌺 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️14 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️24 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️31 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️40 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️41 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. #ذکر روز #پنج_شنبه #موجب_رزق_و_روزی میشود.
❇️ #ذکر (یا #رزاق) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #رزق_فراوان میشود.
📚 #تعبیر_خواب شب #جمعه : طبق آیه ی ۲۰ سوره #طه میباشد.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰زمان #استخاره: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر.
🔸امروز روز خوبی است.
🔸امروز برای شروع کارها روز پسندیده ای است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود زودتر بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن پسندیده است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت، خوب است
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸از کسی که در این روز متولد شود بیشتر باید مراقبت نمود.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن بسیار پسندیده است.
🔹حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث رفع درد بــدن است.
🔹 امروز، سر تراشیدن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « سره بقولی دندان » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹مسیر رجال الغیب از سمت مغرب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🌹 دعـا جـــهت #فروش #اجناس و #متاع:
🌹 برای فروش اجناس و متاع هفت مرتبه این آیه را بر پیاله ای از آب خوانده سپس آن را بر اجناس خویش بپاشد اگر آب برای آن ها ضرر نداشته باشد به زودی به فروش خواهد رفت بسیار مجــــــرب است و آیه این است : بخشی از آیه ۱۱۱ سوره توبه «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » منابع : مجمع الدعوات صفحه ۲۰۶
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح05:19 طلوع آفتاب06:46
☜ #اذان ظهر11:50 اذان عصر14:34
☜ #غروب آفتاب16:54 اذان مغرب17:13
☜ #اذان عشاء18:03 نیمهشب شرعی23:06
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #پنجشنبه است.
⏰ ذات الکرسی #عمود ۱۱:۰۰
🤲 #دعا خواندن در زمان #ذات_الکرسی #مستجاب میشود
🌹 #کپی_آزاد با ذکر #صلوات
۔(2).mp3
35.12M
﷽
برای #مرزداران
🔈 دعای #بیست_و_هفتم صحیفه سجادیه
🤲🏼 دعای
🟩 امام سجاد علیهالسّلام
برای #مرزداران
➖➖➖➖➖➖➖➖
🟦 👈رجوع به متن دعا بیست و هفتم
➖➖➖➖➖➖➖➖
👤حاج میثم #مطیعی
🏷 #طوفان_الأقصى
#فلسطین
#اسرائیل
#غزه
بیست و هفتم
🕰 ۱۴:۳۸
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ