31.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوســال گذشت
دردومــین سالگرد ارتحال ملکوتی استاد عــزیزم معلم علم واخلاق حاجیه خانم اکـــبری به سوگ نشسته ایم
برای شادی روحش سوره ای قرآن وصلواتی ختم بفرمایید
#تلنگر
از شیطان پرسیدند:
گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد
گفت:
امام اینها که بیاید روزگار من سیاه خواهد شد،
گناه که میکنند امامشان دیرتر می آید
خدایا آنی کمتر از آنی مارا به خودمان
التماس دعای ظهور 🤲
🟣"اطلاعاتي كه دانستنش براي همه 🟣
🟣 ما كمك به حفظ سلامتي مي كند"🟣
✅ اگر مدام خسته هستيد؟
🌐آهن بدنتان كم است.
✅ اگر پوستتان ميخارد؟
🌐روي بدنتان كم است.
✅ اگر سرتان شوره ميزند؟
🌐ويتامين A بدنتان كم است.
✅ اگر مدام عفونت ميگيريد؟
🌐سلنیوم بدنتان كم است.
✅ اگر كمردرد و پا درد داريد؟
🌐ويتامين D بدنتان كم است
.
✅ اگر خشکی دور دهان و بيني دارید ؟
🌐یعنی ويتامين B12 شما كم است.
✅ اگر هوس شيريني كردهايد؟
🌐بدنتان كروم كم دارد .
✅ اگر هوس شكلات كردهايد؟
🌐بدنتان منيزيم كم دارد.
✅ اگر هوس گوشت كردهايد؟
🌐بدن تان آهن و روي كم دارد.
✅ هویج خام را مانند آدامس بجوید
🌐 و استرس را از خود دور کنید.
✅ فلفل دلمه ای به دلیل داشتن اسید فولیک. 🌐برای جلوگیری از گرفتن رگ موثر است.
✅ سرکه در رفع جرم دندان و التهاب لثه
🌐 موثر است.
✅ قارچ بخورید زیرا، عامل پایین
🌐 آورنده ی چربی خون است.
✅ کدو سبز آسم را درمان می کند.
✅ اگر سرفه می کنید و گلو درد دارید
🌐 به سراغ لیمو ترش بروید.
✅ سیب زمینی تقویت کننده قلب،
🌐 محکم کننده لثه، مسکن درد زخم معده است
✅ پیاز خطر ابتلا به سرطان را کاهش می دهد.
✅ گل گاو زبان باعث کاهش تب در
🌐 بیماری های سرخک، آبله و کهیر می شود.
✅ گردو از لخته شدن خون جلوگیری می کند.
✅ پیازچه باعث کاهش قند خون
🌐و کلسترول بالا می شود.
✅ بامیه بهترین دارو دیابت است.
✅ ویتامین C موجود در جعفری افزایش
🌐 جذب آهن می شود.
✅ اگر سیاه دانه را کوبیده و با کمی
🌐سکنجبین میل کنید تب را برطرف میکند.
✅ پونه اشتها آور بوده و باعث سهولت
🌐 هضم و به درمان معده کمک می کند.
✅ کلم بروکلی، به دلیل داشتن کلیسم
🌐 فراوان باعث تقویت استخوانها میشود.
✅ انگور خون ساز بوده و به تصفیه
🌐 خون نیز کمک می کند.
✅ هل تقویت کننده قلب بوده و
🌐 سرما خوردگی را معالجه می کند.
✅ لوبیا چشم بلبلی کم چرب و بدون
🌐 کلسترول و حاوی سدیم است.
✅ مصرف زغال اخته باعث کاهش
🌐 چربی شکمی و کاهش کلسترول میشود.
✅ نخود فرنگی منبعی از فولیک اسید
🌐 و ویتامین B۶ است.
✅ گشنیز تشنگی را برطرف می کند و برای.
🌐دهان و دندان بسیار مفید است.
✅ کنجد برای رفع ناراحتی کیسه صفرا
🌐 مفید است.
✅ گوجه فرنگی بدن را در برابر امراض
🌐و بیماری های عفونی حفظ می کند.
✅ شنبلیله حاوی مقادیر زیادی فسفر
🌐 و ویتامین D می باشد.
✅ خوردن موز خطر مرگ در اثر سکته
🌐 مغزی را کاهش می دهد.
✅ پسته دارای کلسیم و فولات بوده
🌐 و به افرادی که در معرض پوکی
🌐 استخوان هستند توصیه می شود.
✅ بادام غنی ترین منبع غیر حیوانی
🌐 کلسیم است.
✅ شکلات برای سلامت قلب مفید بوده
🌐 و مانع لخته شدن خون می شود.
✅ افراد مبتلا به بیماری های کلیوی
🌐 و کیسه صفرا بادمجان مصرف کنند.
✅ روغن کنجد برای رفع تنگی نفس،
🌐 سرفه خشک و زخم ریه مفید است.
✅ اسفناج بهترین دارو برای کسانیکه
🌐 مبتلا به کم خونی هستند.
✅ کشک ضد عفونی کننده ی دستگاه
🌐 هاضمه (معده و روده) می باشد.
✅ مصرف تره تازه برای رفع چاقی
🌐 و تسکین درد مفاصل مفید است.
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
هدایت شده از کانال اطلاع رسانی استاد ارجمند حاجیه خانم اکبری
✍ بسم الله الرحمن الرحیم
🍃 با سلام و دعای خیر
▪️خواندن زیارتنامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه،
خدا می داند چه تأثیراتی دارد. هر چیزی برای دنیا و آخرتتان را بخواهید در این زیارت فاطمه الزهرا(س) به دست می آورید. مخصوصاً قبل از نماز صبحتان بخوانید که ساعت لیلة القدر است. بعد از مدتی مداومت میگویید که خدایا من را چه شده است من کدام مکتب و کلاس رفتم چقدر روحیه ام لطیف شده این از کجاست!؟ این از آن زیارت کوتاه فاطمه الزهرا(س) قبل از اذان صبح است.
زیارتنامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه⬇️
«السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي طَاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ، ولَايَةِ آلِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم.»
❄️☀️❄️☀️❄️☀️❄️☀️❄️☀️
🍃 «الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج»
💫 شادی روح مطهر استاد حاجیه خانم اکبری(ره) صلوات
http://eitaa.com/zaynab72
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_پنجم
مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر که همونی که میخواستم شد ، شکر که همه چیز طبق میلم جلو می ره ، شکر ..»❤️
موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت
شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حد
امضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟!
نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !»😂
بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم .
دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد 😁
ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد .
سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم .
یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ...
خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم 😂
همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد ..
پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!» 😍
کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل .
یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود .
بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»😂
سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد ..
حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج 😕
می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستند
حتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند،
و غش غش میخندید که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟!😂
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_ششم
اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بلهبگی!» 😂
حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»😅
آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی
آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم 😍
فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش
آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت.
همسر شهید بود ، شهید موحدین
روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم .
محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه 😐
قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید...
جالب اینکه آن درس را پاس کرد
قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!»
گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!»
پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁
آمد
گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم .
دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» 🙃
رفت بعداز امتحان ، زود برگشت.
تولدش روز بعد از عقدمان بود💞
هدیه خریده بودم : پیراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد ...
بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟😂
وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»
خندیدم که «دوست داشتم!»
نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»😊
یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیستوهفتم
برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد .
آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟»🙃
سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند .
صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام ....
جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!»
گفتند :«مارو دست انداختی ؟»
هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد . 😁
به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه .
پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم 😂
نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!»
گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمیکنیم!»
وقتی نشستم پشت موتورش پرسید :
« این همه لشکر کشی برای چیه؟»🤔
همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!»😂
البته آن موتور تریل معروفش را نداشت .
کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور
خانم های هیئت یادم دادند😅
راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین ...
باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود ..
ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود
آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید..
تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده م!»😐
گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود...
معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی میپوشیدند
اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا .
از این کارش خوشم می آمد ☺️
بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد .
خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد ..
نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان...🍃
#رمان_شهید_محمد_خانی
┈┄┅═✾•••✾═┅