هدایت شده از ربط عاشقی 🇵🇸
شب هفتم را همه میشناسند، مادرها اما بیشتر انتظار آمدنش را میکشند. هیچ مادری نیست که طعم روضهی شب هفتم را مزه مزه نکرده باشد. حالا یکی زودتر و یکی دیرتر. یکی هم مثل من همان شب سومی که سبحان به دنیا آمد، تلخ و شیرینش را چشیدم. شب از نیمه گذشته، سومین شبی است که سبحان مهمان آغوش من است و من برای اولین بار لباس مادری را به تن کردهام.
از سر شب بیتاب است، گریههای ریز ریزش حالا جایشان را با جیغ و ناله عوض کردهاند. همهی اهل خانه دلشان برای طفل سه روزه ریشریش شده است. همه درماندهاند و نگرانی چشمها روی چشمهای گریان سبحان خیره مانده. من اما از همه مستاصلترم. ناتوانم که نمیتوانم پارهی تنم را آرام کنم. روی دستها بالا و پایین میشود، دست به دست میشود. جایش عوض میشود، شیر اما نمیخورد یا نمیتواند. دست و پایم کرخت میشود، اندازهی تمام عمرم مضطر میشوم، دست توسل میزنم به دامان مادری مثل خودم بیتاب و مضطر. به دقیقه نکشیده جواب میگیرم. انگار رباب طاقت بیتابی هیچ مادری را ندارد.
چندقطره شیری که با قاشق ته گلوی سبحان ریخته میشود، آبی میشود بر آتش دل من. و سبحان آرام میشود. من اما گر میگیرم. داغ میشوم و هقهق گریههایم میشود مایهی ناراحتی چند جفت چشمی که به من زل زدهاند و با دهانی باز از تعجب من را برانداز میکنند. و من در جواب سوالشان میگویم؛ دل من آرام شد اما امان از دل بیتاب رباب. و همین یک جمله کافیست، تا همهی آن چشمها خیس شوند و دلها آشوب شود. آخر رباب را همه میشناسند اما قصه ی دلدادگیاش را شاید همه نشنیده باشیم. قصهی سرسپردگی و ولایتمداری رباب از همان شب عروسیاش شروع شد و عصر عاشورا اوج گرفت و یک سال بعد از عاشورای سال شصت و یک آرام گرفت. رباب فقط بانوی عصر عاشورا نیست، رباب همسر زیبا و عاقلهی حسین (علیه السلام) است، همان که ابن عساکر در تاریخ دمشق از رباب نوشت: حضرت رباب از زیباترین و عاقلترین زنان بوده است. اصلا همین عقلانیت و ادبش بود که از او همسر محبوب مولایش را ساخت، تا جایی که شوهرش در وصفش این گونه سرود:
کان الحسین یحبّها [الرّباب] حُبّاً شدیداً... (۱)
و تو خوب میدانی که امام در مورد کسی کلامی را از روی حب و بغض شخصی نمیگوید، حتی اگر آن شخص همسر طراز اولی چون رباب باشد. رباب چون بنده است و به امامش معرفت دارد، لایق این همه تحسین است.
همین معرفت به ولی است که در جانش دریای صبر میشود و عصر عاشورا، داغ فرزندش را تسلی میدهد. اگر نه کدام مادر است که در هنگامهی وحشیانهترین قتل تاریخ، دل از فرزندش بگیرد و بغضش را بخورد، بگذارد به وقتش. نگاه از صورت مولایش بدزد تا مبادا عرق شرم بر پیشانی امیرش بنشیند. هزار الله اکبر به جان رباب و به عظمت روحش.
شب عاشورا وقت شکستن بغض رباب است، وقتی که آب خورده و در سینه اش شیر آمده. اما دیگر ماهی کوچکش نیست تا تلذی لب هایش با خنکای شیر رباب آرام گیرد.
اشک های رباب از همان شب شروع شد و تا یک سال مهمان سوگوارهها و عزاداریهای رباب در غم از دست دادن امامش شد. قصهی دلدادگی رباب به همین جا ختم نشد، رباب از زمانی که جسم آقایش حسین(علیه السلام) را روی زمین زیر خورشید دید، با خودش عهد کرد تا زنده است زیر هیچ سایهای نرود. آخر همین غم سنگین رباب در فراق اربابش حسین(علیه السلام) قصهی زندگیش را به آخر برد و تنها یک سال در هوای بدون آقایش توانست نفس بکشد.
و ما امروز از پس گذشت سالها و قرن ها در هوای معرفت خانوم رباب نفس می کشیم ، و مادریِمان را هر روز به نام این بانو بیمه میکنیم.
(۱)ابن جوزی، 1426: 265
🖊محمدیان
#بانوی_نقش_آفرین
#نقش_بانوان
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
هدایت شده از ربط عاشقی 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥/ ببینید...
💠 نماهنگ معرفی کوتاه از بانو طوبی کرمانی
🔺از برجسته ترین فیلسوفان زن مسلمان
◾️به مناسبت هفتمین روز درگذشت ایشان
#نقش_بانوان
#طوبی_کرمانی
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi ⏪
هدایت شده از ربط عاشقی 🇵🇸
💥 حرف از کوکتلمولوتوف و نارنجک دستساز نبود که نهایتا یک ماشین را بسوزاند یا اتاقک پایگاه بسیج دانشگاه را!
حرف از حملهی گسترده.ی چند هواپیما به مناطق جنگی هم نبود!
اصلا حرف مردن نبود!
حرف از بهار بود و نو شدن طبیعت، شکوفه زدن درختها، گردهافشانی گلها
البته شرایط جنگی بود و هر از گاهی آتش، دامن شهر را هم میگرفت، مثل دو روز قبلش که شهر بمباران شد و شیشهها شکست، اما دیگر قرار بر کشتار دستهجمعی نبود.
📛 قرار نبود گاز خردل و گاز اعصاب و سیانوژن را با هم قاطی کنند و بمب شیمیایی بسازند و به دست دیوانهی سیریناپذیر از کشتن بدهند
قرار نبود کودکان خردسال توی آغوش پدر یا مادر دست و پا بزنند، بدنشان تاول بزند، احساس خفگی کنند و مدتی بعد هر دو با هم جان بدهند
قرار نبود یک شهر زیر اجساد تغییر شکلیافتهی ساکنانش چنان دفن شود که راهی به جز حفر گورهای دسته جمعی نماند!
💬 - عطیه! ول کن این حرفهای حالبدکن را دم عیدی...
از نوروز حرف بزن، از بهار، از عطر اطلسیها و آواز دلنشین قناریها... صدام گور به گور شد، تمام شد آن روزها. از آینده بگو از امیدها آرزوها
- صدام گور به گور شد، اما صدامسازها هستند هنوز!
هنوز آوای جنگ و بوی باروت گلوله را به آواز قناری و عطر اطلسی ترجیح میدهند.
🔆 باید هر سال دم عید که میشود از حلبچه و سردشت و مریوان بگوییم؛ از سلاحهای شیمیایی آلمانی- فرانسوی- انگلیسی، با چاشنی حمایت امریکایی بگوییم تا واقعیت وحشی ضدانسانی غرب برای امیدها و آرزوهای شهرمان نمایان شود و همانطور که گَرد شیشهها را میگیریم تا آفتاب خودش راهش را پیدا کند و گلهای قالی را خوب نوازش کند، گَرد بیخبری و غربپرستی از وجودشان پاک شود.
💫 من اگر از جنگ هم بگویم، بوی آزادی و کرامت و عزتنفس میدهد، درست مثل وقتی که مصیها از آزادی میگویند و بوی تعفن و لجن در بند کشیدن و مرگ، هوا میشود.
✍ عطیه شریف
🗓 به مناسبت ۲۵ اسفند، سالروز بمباران شیمیایی حلبچه
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
هدایت شده از راه سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨چراغ حرم را یک زن روشن کرد
🕯همیشه افرادی بودهاند که دلشان میخواسته آستان حرم علی بن موسی الرضا روشن بماند، ولو با روشن کردن یک شمع.
🔅بیبی شمسالملوک یکی از آنان بود.
او که نوه دختری فتحعلیشاه قاجار و زنی قدرتمند در هندوستان بود، کاری کرد کارستان!
💡 آن وقت که شهر مشهد فقط دو موتور برق داشت، او مستقیم چراغ حرم را روشن کرد و شد اولین زنی که برق را وقف آستان کرد.
#روایت_زن
#بانوی_نقش_آفرین
┈┈••✾••┈┈
💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی)
⏩@rahesevvom