۱۱) شبهای قدر
– خیلی دلم میخواهد بتوانم حداقل روزهای «شب قدر» را روزه بگیرم!
– تو اگر روزه بگیری و روزه گرفتن برای خودت یا بچه ضرر داشته باشد باید «کفاره» بدهی، یعنی باید بهجای هر روزهای که گرفتهای دو ماه روزه بگیری یا 60 آدم فقیر را سیر کنی.
– مادر، شبهای قدر چه شبهایی است؟
– به شبهای 19، 21 و 23 ماه رمضان، شبهای قدر میگویند.
– این شبها چه فرقی با شبهای دیگر دارند؟
– فرقشان این است که قرآن در یکی از این شبها نازل شده است. برای همین، ما امشب تا سحر بیدار میمانیم و قرآن میخوانیم و عبادت میکنیم.
– شب نوزدهم ماه رمضان، شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) است، شب بیست و یکم، شبی است که حضرت علی (ع) به شهادت رسیدهاند، شب بیست و سوم هم سومین روز شهادت آن حضرت است.
#قصه #داستان #ماه_مبارک_رمضان #ماه_رمضان
eitaa.com/amoo_safa
۱۲) قرآن خواندن در ماه رمضان
– مریم جان، بیا در این روزهای ماه رمضان باهم قرآن بخوانیم.
– مادربزرگ، من بلد نیستم خوب قرآن بخوانم.
– دخترم، هر کس در این ماه یک آیه از قرآن بخواند، مثل این است که تمام قرآن را خوانده است.
– صبر کنید تا من هم بیایم و با شما قران بخوانم. الآن این آش را برای خاله میبرم و زود برمیگردم.
– مامان، خاله از شما آش خواسته بود؟
– نه دخترم. این آش نذری است. پختن غذا و تقسیم کردن آن در بین مردم خیلی ثواب دارد.
#قصه #داستان #ماه_مبارک_رمضان #ماه_رمضان
eitaa.com/amoo_safa
۱۳) فرشته ای از بهشت
چرا ناراحتی مریم خانم؟
– گرسنه و تشنهام. نمیدانم چرا هر چه به آخر ماه رمضان نزدیک میشویم، روزه گرفتن برایم سختتر میشود.
– درست مثل من!
– گوش کنید تا قصهاش را برایتان بگویم:
– وقتیکه ما بچه بودیم، مادرم میگفت: «شب اول ماه رمضان، یک فرشته از بهشت میآید یکدانه گندم میآورد و توی شکم آدم روزهدار میگذارد. بعدازآن، هر شب میآید و یکدانه گندم اضافه میکند. وقتی دانههای گندم به ۱۵ تا رسید، فرشته هرروز میآید و یکی از آنها را برمیدارد. به همین خاطر است که در روزهای آخر ماه رمضان، آدم بیشتر احساس ضعف میکند.»
#قصه #داستان #ماه_مبارک_رمضان #ماه_رمضان
eitaa.com/amoo_safa
۱۴) عید فطر
امروز آخرین روز ماه رمضان است. فردا هم عید فطر است.
– مادر. فطریه، را کنار گذاشتهای؟
– بله، مقداری پول به تعداد افراد خانوادهمان کنار گذاشتهام.
– با این پول چکار میکنید؟
– فردا که همگی برای نماز روز عید از خانه بیرون رفتیم، این پول را به یک نیازمند میدهیم.
چرا امروز عید است؟
– برای اینکه ما مسلمانها از اینکه توانستهایم به خاطر خدا یک ماه روزه بگیریم. خوشحالیم.
#قصه #داستان #ماه_مبارک_رمضان #ماه_رمضان
eitaa.com/amoo_safa
✍داستان های کودکان و نوجوانان مربوط به شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر و ماه مبارک رمضان 👇
پیربابا.mp3
11.77M
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ پیر بابا
خدا از بس مهربونه، یه وقتایی رو تعیین کرده که در عوض کارای کم ما جایزههای بزرگ میده!
اگر شما هم دوست دارین همراه ثمین قانون این مهرربونی خدا رو کشف کنین، قصه امشب رو گوش کنین !
#داستان #قصه
┏━━━🍃🍂━━━┓
📲 @amoo_safa
┗━━━🍂🍃━━
https://eitaa.com/joinchat/2105999661Caf19b7adc8
مزرعه پونه.mp3
11.35M
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ مزرعه پونه
بعضی وقتا بدون اینکه بدونیم، کارها رو برای خودمون سخت میکنیم؛ در حالی که میشه با یه کم فکر راهحل بهتری پیدا کرد!
√ مثل سارا که خطر کرد و نتیجهٔ بهتری گرفت!
#قصه #داستان
┏━━━🍃🍂━━━┓
📲 @amoo_safa
┗━━━🍂🍃━━
https://eitaa.com/joinchat/2105999661Caf19b7adc8
#داستان_کودکانه
﴿یاد دادن وضو ﴾
پیر مردی لب ایوان خانه اش نشسته بود و وضو میگرفت
امام حسن ع و امام حسین ع که آن زمان دو کودک بودند متوجه شدند که پیرمرد
وضویش را صحیح نمی گیرد
دو برادر جلو رفتند و سلام کردند.
پیرمرد به دو برادر نوجوان نگاه کرد و جواب سلامشان را داد
دو برادر وانمود کردند با هم در وضو گرفتن اختلاف دارند. این گفت: «وضوی من بهتر و درستتر است.»
آن گفت:«نه .. وضوی من بهتر و کاملتر است.»
سرانجام تصمیم گرفتند در حضور پیرمرد وضو بگیرند و او داوری کند.
اول برادر بزرگتر وضو گرفت و بعد برادر گوچکتر.
پیرمرد هر چه دقّت کرد، اشتباهی در وضوی آنها ندید.تازه فهمید وضوی خودش اشکال دارد.منظور بچّه ها را فهمید.
نگاهی به چهرهی هردو نوجوان انداخت. سرش را با شرم و افسوس تکان داد. آه بلندی کشید و گفت:«وضوی هر دوی شما درست است. این من بودم که اشتباه وضو میگرفتم. شما با این کارتان، مرا به اشتباهم آگاه کردید.»
همسر پیرمرد از خانه بیرون آمد و نگاهی به دو نوجوان کرد. آنها را شناخت. خندید و رو به شوهرش گفت: «چطور این دو تا گل را نمیشناسی؟ اینها فرزندان علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام اللّه علیها) هستند، نوههای پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم)!»
پیرمرد از جا بلند شد:
- راست میگویی! این دو نوجوان با ادب، فرزندان علی (علیه السّلام) هستند.
اشک در چشمان پیرمرد حلقه زد. جلو رفت و دست حسن و حسین را گرفت. آنها را بوسید و گفت: «فدایتان شوم! از شما ممنونم که وضوی صحیح را به من آموختید!»
#داستان #قصه #وضو
eitaa.com/amoo_safa
📚داستان شهادت امام علی علیه السلام 🏴
بچه های خوب و دوست داشتنی در زمان های گذشته مرد مهربانی زندگی می کرد که یکی از بهترین بندگان خداوند بود. امام علی مثل حضرت محمد بسیار مهربان و با گذشت بود. امام علی (ع) به همه مردم کمک می کرد و با کودکان یتیم خیلی مهربان بود. همه بچه های یتیم حضرت علی را به خوبی می شناختند. ایشان برای این کودکان پدری می کردند و به همین دلیل مردم علی (ع) را به عنوان پدر یتیمان می شناختند.
امام مهربان ما، برای اینکه کسی ایشان را نشناسد شب هنگام وقتی که همه مردم در خواب بودند زنبیلی پر از خوراکی و غذا بر می داشت و به در خانه یتیمان و افراد نیازمند می برد. امام بسیار دلیر و فداکار بود و در جنگ با آدم های بد ذات و پلید می جنگید و همه آن ها را از پا در می آورد. در یکی از این جنگ ها، امام به همراه یاران خود ستمگران را شکست دادند. به همین دلیل آن ها که منافع خود را در خطر می دیدند و علی را مانعی برای رسیدن به خواسته های مادی و دنیوی خود می دانستند، تصمیم به قتل امام مهربان گرفتند.
در میان همه دشمنان، ابن ملجم مرادی فردی بود که قبول کرد امام را به شهادت برساند. ابن ملجم برای قتل حضرت علی به کوفه آمد و در شهر کوفه دل باخته دختری به اسم قطام شد و به خواستگاری او رفت. قطام دختری بود که پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست یاران امام کشته شده بودند برای همین کینه آن حضرت را به دل داشت و همواره منتظر فرصتی بود تا انتقام پدر و برادر فاسق خود را بگیرد.
قطام برای ازدواج با ابن ملجم مرادی شرطی داشت که به قیمت یتیمی تمام کودکان و از بین رفتن عدل و عدالت در جامعه اسلامی منجر شد. شرط او این بود که ابن ملجم باید حضرت علی را به شهادت برساند. ابن ملجم شرط قطام را پذیرفت. قرار بر این شد که آن مرد فاسد به مسجد کوفه برود و امام علی (ع) را هنگام خواندن نماز به شهادت برساند.
حضرت علی (ع) در روز نوزدهم رمضان به مسجد کوفه رفت تا نماز را اقامه کند. ابن ملجم هم با نیت شومی که داشت، یک شمشیر به زهر آلوده شده را در لباس خود پنهان کرد و در نزدیکی امام به نماز ایستاد. زمانی که امام مهربانی ها سر از سجده برداشت این مرد فاسد با شمشیر زهر آلود خود به سرعت ضربه محکمی به فرق آن حضرت زد. ضربه به قدری محکم بود که تا پیشانی مبارک امام را شکاف داد. امام نماز خود را نشسته به اتمام رساند و بعد از آن خود را به خانه رساند.
همه مردم حاضر در مسجد خود را به امام رساندند و سر ایشان را با پارچه بستند و دستان ابن ملجم را بستند و او را به منزل امام بردند. امام بخشنده ما دو روز در بستر بود و بسیار درد می کشید. بچه های یتیمی که حضرت علی (ع) هر روز برایشان غذا می برد و با آن ها بازی می کرد متوجه شدند آن حضرت بیمار است.
آن کودکان که فهمیده بودند شیر حال امام را بهتر می کند، هر کدام ظرفی را پر از شیر کرده بودند و به منزل امام آوردند. امام علی به فرزندان خود فرمود: از شیر هایی که کودکان آورده اند یک کاسه بیاورید تا بخورم و از آن شیر ها یک کاسه به ابن ملجم هم بدهید تا بخورد. امام در بستر بیماری و درد، سفارش آن مرد بد ذات را به فرزندان خود می کرد و از آن ها می خواست او را سرزنش نکنند.
بله امام ما حتی نسبت به دشمن و قاتل خود هم رحیم و مهربان بود. حضرت علی (ع) بعد از دو روز مداوم تحمل درد و رنج در روز بیست و یکم رمضان به شهادت رسید.
همه ما مسلمانان در روز بیست و یکم رمضان برای امام مهربانی ها عزاداری می کنیم و ایشان را در زندگی الگوی خود قرار می دهیم و حضرت علی (ع) چه الگوی خوبی برای جهانیان است
http://eitaa.com/amoo_safa
📚داستان یتیم نوازی حضرت علی علیه السلام🏴
حضرت علی (ع) در آن روز ها رهبر جامعه بود و به عنوان یک رهبر قصد سرکشی به زندگی مردم را داشت تا از حال و روز آن ها با خبر شود. یک روز که به آرامی در کوچه های شهر کوفه قدم می زد ناگهان چشمش به زنی افتاد که مشک آب بزرگی روی دوش داشت و نفس نفس زنان آن را با خود می برد. به آرامی به سمت زن حرکت کرد. وقتی متوجه خستگی و ناتوانی زن شد مشک آب را از او گرفت و بر روی دوش خود انداخت تا آن زن کمی استراحت کند.
امام آن مشک را برای زن به خانه او برد و در راه از حال و روز آن زن و فرزندانش پرسید. زن گفت: زندگی من و فرزندانم خوب بود تا زمانی که شوهرم در یکی از جنگ های علی ابن ابی طالب توسط دشمن کشته شد، حالا من مانده ام و چند کودک یتیم که بسیار فقیر هستیم و غذایی برای خوردن نداریم. حضرت علی (ع) با شنیدن حرف های زن بسیار ناراحت شد.
ایشان به خانه برگشتند و تا صبح چشم بر هم نگذاشتند و مدام به آن زن فکر می کردند.
صبح زود هنگام طلوع خورشید امام یک سبد بزرگ پر از غذا و خوراکی برداشت و به طرف خانه زن حرکت کرد. در راه یاران امام از ایشان خواستند تا سبد را به آن ها بدهد تا برایش حمل کنند اما امام می فرمود: امروز شما برای من این زنبیل را حمل کنید، در روز قیامت چه کسی اعمال من را به دوش خود خواهد گرفت؟
وقتی که حضرت به آن جا رسید در را کوبید. زن گفت: چه کسی پشت در است؟
امام پاسخ داد: همان کسی که دیروز مشک آب را برایت به خانه ات آورد، امروز برای تو و فرزندانت غذا آورده است.
زن به سرعت در را باز کرد و گفت: خدای مهربان از تو راضی باشد اما سزای علی ابن ابی طالب را بدهد.
امام علی (ع) وارد خانه زن شد و به او گفت: برای تو نان پختن آسان تر است یا از کودکان مراقبت می کنی؟
زن گفت: برای من پختن نان بهتر است زیرا در این کار توانا هستم، اگر شما کودکان را نگه می دارید من نان درست می کنم.
زن شروع به درست کردن خمیر کرد و امام گوشتی را که آورده بود برای کودکان کباب کرد و به همراه خرما در دهان آن ها می گذاشت و به آن ها می گفت: از خداوند متعال بخواهید علی ابن ابی طالب را ببخشد.
زمانی که خمیر نان آماده شد حضرت علی (ع) مقداری هیزم جمع کرد و آن را در تنور ریخت. وقتی که آتش شعله ور شده بود، امام صورت خود را به آن نزدیک کرد و با خود گفت: ای علی، آیا میبینی آتش این دنیا چه قدر سوزان است! قطعا آتش قیامت بسیار سوزان تر از آتش این دنیا است.
در این زمان یکی از زن ها که از آن جا می گذشت وارد خانه زن شد و با دیدن حضرت علی (ع) بر سر مادر کودکان فریاد زد: ای وای بر تو، تو می دانی ایشان چه کسی هستند؟ این آقا علی ابن ابی طالب خلیفه و پیشوای مسلمانان است. زن که بسیار جا خورده بود، با شرمندگی زیاد گفت: آقا من نمی دانستم شما چه کسی هستید، یا امیر المومنین من را عفو کنید. من بسیار از شما خجالت می کشم.
حضرت علی (ع) با مهربانی و تواضع فرمود: این شما هستید که باید من را ببخشید که تا حالا جویای احوالتان نبودم، از شما غافل شدم و مشکلاتتان را حل نکردم. از خدای مهربان بخواهید که من را ببخشد.
حضرت علی (ع) نمونه کامل یک انسان واقعی بودند که در زندگی خود رنج ها و مشکلات بسیاری کشیدند اما هیچ زمانی از بخشش به دیگران، رعایت عدالت، یتیم نوازی و ایثار غافل نشدند. علی (ع) کسی بود که برای بچه های فقیر پدر می کرد و در حال نماز به فرد فقیر انگشتر می بخشید. بچه های خوب برای زندگی شما بهترین الگو علی (ع) است.
http://eitaa.com/amoo_safa
📚داستان کمک به فقیران توسط حضرت علی علیه السلام 🏴
مرد فقیری نزد حضرت علی (ع) رفت تا کمی درددل کند. کودکان این مرد از شاخه درخت خرمای همسایه، که به خانهشان راه پیدا کرده بود، خرما میچیدند و این کار سبب عصبانیت مرد همسایه میشد.
حضرت علی به نزد مرد همسایه رفت تا به طریقی رضایت او را جلب کند تا اجازه دهد کودکان مرد فقیر روزی چند خرما از درخت بچینند اما مرد همسایه به هیچوجه راضی نشد.
سرانجام حضرت علی پیشنهاد داد که نخلستان ارزشمندش را با خانهی کوچک مرد همسایه تعویض کند. مرد همسایه شگفتزده شده بود، پیشنهاد را پذیرفت و دلیل این کار را از حضرت پرسید.
امام فرمود: دلم میخواهد کودکان این مرد شاد باشند و بیترس از درخت، خرما بچینند و بخورند. سپس حضرت علی (ع) به پدر کودکان فرمود: این خانه را به تو میبخشم به اینجا اسبابکشی کن و بگذار کودکانت با خیال راحت خرما بچینند، بگذار این نخل، دل کودکانت را شاد کند.
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
✍داستان های کودکان و نوجوانان مربوط به شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر و ماه مبارک رمضان 👇
👆👆 ۶ #قصه و #داستان
👈 مربوط به شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر و ماه مبارک رمضان
eitaa.com/amoo_safa