عموصفا دوست خوب بچه ها
1⃣ کاربرگ های امام رضایی برای کودکان👇 eitaa.com/amoo_safa
1⃣ کاربرگ های امام رضایی برای کودکان👆
eitaa.com/amoo_safa
✅ و اما کاردستی ها و شعر ها و سرود ها و عکس نوشتهها و کلیپ ها و کارتون ها و انیمیشن ها و نقاشی ها و طرح درس ها و درسنامه ها و .... مربوط به ولادت امام رضا علیه السلام را بزودی در کانال خواهم گذاشت
eitaa.com/amoo_safa
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش تصویری
٢٢ اردیبهشت ١۴٠٣
❇️مدرسه شاهد امیدهای انقلاب قم
#تابندگی_تا_بندگی😍🌺
eitaa.com/amoo_safa
🎤برنامه کودک و نوجوان حرم مطهر🎤
بنده به عنوان مجری و مربی برنامه کودک حرم مطهرحضرتمعصومه سلام الله علیها امروز و امشب در خدمت فرزندان عزیزتون هستم🌹
امروز 🔻
چهارشنبه ها ساعت ۱۷ تا ۲۱ در حرم مطهر حضرتمعصومه سلام الله علیها/ رواق کودک صحن امام هادی علیه السلام و صحن حضرت صاحب الزمان عج/همراه با نقاشی و مسابقه و جُنگ های متنوع در خدمت بچه های عزیز هستیم
#حرم #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#شبستان #نجمه_خاتون #قم #رواق_کودک #نقاشی #بازی #مسابقه #جنگ #برنامه #قم
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
📆طبق برنامه هفتگی امروز (چهارشنبه ها) در قالب ارسال ۵ پست روزانه، دو موضوع محتوایی داریم👇
1⃣ شعر🌱
2⃣ ضرب المثل🗣
eitaa.com/amoo_safa
🟩سنگ کسی را به سینه زدن
🔹️یکی از ضرب المثل های قدیمی پر کاربرد است. مراد از سنگ در این اصطلاح، وزنههای ساخته شده از چوبی بسیار سنگین است که در زورخانههای ایران، پهلوانان با برداشتن آنها که در ورزش باستانی “سنگ گرفتن” نامیده میشود، بدن خود را قوی و نیرومند میسازند.
🔸️“سنگ” در گذشته واقعا از “سنگ” بوده است، اما امروزه دو لنگه وزنهی چوبی است از چوب بسیار سنگین و هر لنگهی آن از بیست تا چهل کیلوگرم وزن دارد.
در “سنگ گرفتن جفتی” ورزشکار به پشت دراز میکشد و دو لنگهی سنگ را با هم بالا میبرد و پایین میآورد و هر بار بدون آن که ته سنگ به زمین بخورد آن را به سینهی خود میزند و دوباره بالا میبرد.
در قدیم در هر زورخانهای چند سنگ در وزنهای گوناگون وجود داشت و هر ورزشکار به تناسب نیرو و زور بازویش یکی از آنها را برای “سنگ گرفتن” انتخاب میکرد. پهلوانان اندکی نیز وجود داشتند که سنگهای مخصوص به خود داشتند که کسی جز خودشان نمیتوانست آن ها را بالا بکشد و اگر پهلوانی آن سنگ را یعنی “سنگ دیگری” را به سینه میزد، احتمال داشت که آن سنگ به دلیل سنگینی فوقالعادهاش به روی سینهی آن پهلوان مغرور و کم تجربه سقوط کند و به او آسیب وارد کند. از این رو عاقلان او را از این کار برحذر میداشتند که از روی احتیاط و برای حفظ سلامت خود و نیز برای رعایت حد و مرز پهلوانی، “سنگ دیگری را به سینه نزند”.
این عبارت رفته رفته از گود زورخانه به کوی و برزن و خانه و کاشانه وارد شده و در میان مردم به اصطلاح تبدیل شده است، با این تفاوت که در گذشته بر سر غرور و خودخواهی کسی بوده است و با این اصطلاح کسی را از انجام کاری که متناسب با او نبوده است بر حذر میداشتهاند، و امروز در معنی هواداری و جانبداری و پشتیبانی از کسی به کار میبرند.
ای همه سیمتنان سنگ تو بر سینه زنان
تلخکام از لب میگون تو شیرین دهنان
#ضرب_المثل #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa
🟩 سگ زرد برادر شغال است
🔹️شغالی از روستایی رانده شده بود. در معدن گوگرد خود را به رنگ زرد درآورد و دوباره به آن روستا برگشت. این بار هرکه او را در روستا میدید این طور میپنداشت که سگ زردی است که ولگرد است و بیآزار.
بارش باران راز شغال را بر ملا کرد، رنگ زردش را پاک کرد و دوباره شد همان شغال گذشته.
مردم ده که او را برادر شغال مینامیدند با دیدن این اتفاق دریافتند که این سگ زرد نه برادر شغال، که خود شغال است.
#ضرب_المثل #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa
🔸️داستانهای شعری از زندگی امام علی (علیه السلام)
🔸️این قسمت: کوزهای پر از عسل
🌸یه روز خوب امام علی (علیه السلام)
🌱امام مهربان ما
🌸با کوزهای پر از عسل
🌱اومد میان بچهها
🌸روی سر تک تکشان
🌱با مهربانی دست کشید
🌸کوزه را بر زمین گذاشت
🌱خندید و گفت: بفرمایید
🌸با دست خود عسل گذاشت
🌱توی دهان بچهها
🌸به به به چه مزه داشت
🌱زیر زبان بچهها
🌸بچهها مثل شاپرک
🌱میچرخیدن به دور او
🌸عسل میخوردن همگی
🌱با خنده و با های و هو
🌸لپهای سرخ تپلی
🌱لبهای زرد عسلی
🌸چه تصویر قشنگی بود
🌱تو چشمای امام علی(علیه السلام)
#شعر #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa
🔸️شعر دوست گلها
🌸رفتم کنار گلها
🌱تا این که گل ببینم
🌸زنبور زرد ترسید
🌱از این که گل بچینم
🌸زنبور زرد چرخید
🌱بالای بینی من
🌸گفتم نترس با گل
🌱من دوستم نه دشمن
🌸او با خیال راحت
🌱سرگرم شهد گل شد
🌸شادم که بینی من
🌱نه سوخت، نه تپل شد
#شعر #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa
🔸️شعر مهمان خانهی ما
🌸بابا رسید از راه
🌱با چند نان سنگک
🌸چسبیده بود بر نان
🌱یک سنگ داغ و کوچک
🌸وقتی که سردتر شد
🌱با دست کندم آن را
🌸گفتم تو هستی امروز
🌱مهمان خانهی ما
🌸انگار غصهای داشت
🌱حرفی نمیزد اصلا
🌸هرچه صداش کردم
🌱بازی نکرد با من
🌸من میرسانم او را
🌱فردا به دست نانوا
🌸شاید دلش بخواهد
🌱او دوست خودش را
#شعر #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa
🔰ادامه ی کلاس های تربیتی و دینی همراه با مسابقات جذاب و مهیج
توجه توجه📢
نظرشمارو به جلسه دهم و آخر مجموعه جلب مینماییـــــم❗️
فردا رأس ساعت ۸:۲۰ دقیقه صبح
_همه بچه های عزیز (۷تا۱۲سال) طرح تابندگی✨_
دورهم جمع میشیم و همه سرقرار حاضرخواهیم شد.
به صرف صبحانه مَشتی صمیمانه🧀🥯
و برنامه ها و بازی های جذاب همیشگیــمون🥇🪁
پس وعده ما شد امروز صبح🌤
ساعت: ۸:۲۰
محل قرار: بلوار امین/میدان ارتش/مدرسه ابتدایی شاهد امیدهای انقلاب
مشتاق دیدارتون
یاعلـــی👋🏻
eitaa.com/amoo_safa
#قصه_کودکانه
🐘 فیل تنها در جنگل
یک روز یک فیل وارد یک جنگل شد و دنبال دوست میگشت. فیل قصه ما روی درخت یک میمون را دید. ازش پرسید باهام دوست میشی؟ میمون بهش گفت: تو خیلی گنده ای! تو نمیتونی مثل من از روی درخت بالا بری.
آقا فیل داستان ما بعد از این یک خرگوش رو دید و ازش خواست که باهاش دوست بشه. اما خرگوش گفت تو خیلی گنده ای و نمیتونی داخل لونه من بازی کنی.
فیل بعد از خرگوش، سراغ یک قورباغه رفت. بهش گفت باهام دوست میشی؟ قورباغه گفت مگه میشه؟! تو خیلی گنده ای و نمیتونی مثل من بپری.
فیل داستان ما که ناراحت شده بود، به یک روباه رسید. ازش پرسید که باهاش دوست میشه یا نه که روباه گفت: ببخشید جناب! شما خیلی بزرگ هستید!
روز بعد، فیل حیوانات رو داخل جنگل دید که دارن از دست کسی فرار میکنن. ازشون با عجله پرسید چی شده؟ چرا فرار میکنین؟
خرس گفت که یک ببر حیله گر داخل جنگله و میخواد هممون رو بخوره. حیوونا فرار کردن و پنهان شدن. فیل داشت فکر میکرد که چجوری میتونه جون حیوونا رو نجات بده که ناگهان، یک فکر بکر به سرش زد.
تو این مدت ببر هر حیوونی رو سر راهش میدید میخورد. فیل به سمت ببر حرکت کرد و گفت: جناب ببر، لطفا این حیوانات بی نوا رو نخورین!
ببر بهش گفت: سرت به کار خودت باشه!
فیل هیچ راهی نداشت جز این که بهش محکم حمله کنه!
این کارو کرد و ببر به همین خاطر پا به فرار گذاشت.
فیل به سمت جنگل برگشت و گفت که یک خبر خوب برای همه داره!
همه حیوونای جنگل ازش تشکر میکردن.
اونا گفتن: اندازه تو برای دوستی با ما کامل درسته!
#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa