eitaa logo
عموصفا دوست خوب بچه ها
493 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
930 فایل
🍃 ﷽ 🍃 بهترین پست ها تقدیم شما مجری برنامه های شاد کودک و نوجوان😍😍 برگزار کننده👇 #جشنهای_تکلیف🎁 #جشن_قرآن💚 #جشن_آب🚿 #جشن_الفبا🎓 #جشن_ها_ملی_مذهبی_برای_مدارس🌎 برای هماهنگی پیام دهید👇 ارتباط با ما 👇 @M_Sadegh_Safaee
مشاهده در ایتا
دانلود
👆سه مدل مار و پله ی اسلامی ✔️جهت چاپ بنر @amoo_safa
31.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️برنامه کودکان در شب قدر 📆بیست و سوم ماه مبارک رمضان ✔️بعد از داستان نزول قرآن در شب قدر و بیان اهمیت شب های قدر به زبان کودکانه برای بچه ها،نقاشی و رنگ آمیزی کردند @amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دو چیز را رعایت بکنی، خدا را نصیبت می کند. یکی پر تلاش باش و دوم مخلص!‼️ این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کند.🌱 🕊️ هدیه به روح شهدا 🍃 شادی روحشان صلوات 🌹 @amoo_safa
سرود-قرآن-می_خوانمت.mp3
12.59M
«می خوانمت » متن سرود: د‌وست دارم از تو بیشتر بدونم دوست دارم آیه آیه بخونم حرفاتو گوش میدم من با جونم کار بزرگی روی دوشمه میخوام باهات بیشتر رفاقت کنم توو خونه محفل انس با قران بگیرمو دوستامو دعوت کنم با یه بزرگتر بشینم پای رحل قران تلاوت کنم کلام تو نوره... چقد خدا قشنگ داره با ادما حرف میزنه کلام تو نوره … نوری که علت روشنایی قلب منه ميخونمت اخه تو حرفاي نگفته داري با من ميخونمت دستامو محكم بگير و نذار جدابشن ميخونمت قول ميدم ميخونمت باید بدونیم که … قران و اهل بیت دو تا بالن برا پرواز ما چقد قشنگ میشه… زندگیامون وقتی که بسپریمش دست خدا کلام تو نوره … چقد خدا قشنگ داره با ادما حرف میزنه کلام تو نوره … نوری که علت روشنایی قلب منه *گروه 👈فهرست سرود ها رو اینجا ببیند. · · • • • ✤ • • • · · @soroood · · • • • ✤ • • • · · eitaa.com/amoo_safa
🔸️شعر کلام حق 🌸قرآن کتاب نور است 🌱ای کودک مسلمان 🌸این نامه را نوشته 🌱خدا برای انسان 🌸هر سوره‌ای از آن هست 🌱مثل ستاره تابان 🌸روشن شود دل ما 🌱از آیه‌های قرآن 🌸هر کس بفهمد آن را 🌱قلبش شود پُر ایمان 🌸کلام خوب حق است 🌱زیبا قرآن را بخوان eitaa.com/amoo_safa
🌸 داستان بزرگترین قلک دنیا علی زیر درخت نارنج، تنهایی نشست و به عکس های کتابش نگاه کرد. علی به پارسا نگاه کرد و با خودش گفت: من اصلا دویدن دور حوض را دوست ندارم. دیگر هم با تو بازی نمی کنم. پسرها دور حوض مشغول بازی با ماهی ها شدند. دخترها هم پشت سر هم به گل ها آب دادند. همه دور تا دور ایوان نشستند. پدربزرگ برای دایی رضا خاطره تعریف می کرد. مادر بزرگ هم به خاله نرگس بافتنی یاد می داد. پدر علی سینی شربت بهار نارنج را وسط گذاشت و پشت سرش، مادر علی سینی شیرینی را آورد. بچه ها دویدند سمتِ ایوان. پدربزرگ از بین قرآن چند تا پول در آورد. وقتی بچه ها شیرینی و شربت شان را خوردند، از کوچک به بزرگ پشت سر هم ایستادند. پدربزرگ را بوسیدند و عیدی شان را گرفتند. علی عیدی اش را گرفت و آن را به مادرش داد. مادرش گفت: این پول را بگذار جیبت. وقتی پول هایت زیاد شد، یک چیز خوب با آن بخری. علی دستش را به شلوارش کشید و گفت: من که جیب ندارم. دایی رضا گفت: من دارم. بگذارش داخل جیب من. همه خندیدند. خاله نرگس علی را داخل بغلش نشاند و گفت: وقتی خیاطی یاد گرفتم خودم برایت جیب می دوزم. مادربزرگ، ته مانده بطری بهار نارنج را داخل پارچ شربت خالی کرد و بطری را سمت علی دراز کرد و گفت: بگذارش توی آفتاب. وقتی خشک شد، میشه یه قلک. دایی رضا گفت: یه قلک خوشبو. پارسا داد زد: هیچکس نمیتونه منو بگیره؟ همه بچه ها دویدند دنبالش اما علی رفت داخل بغل مادربزرگ نشست. بزرگترها مشغول حرف زدن شدند. علی گفت: قلک برا چیه؟ مادربزرگ سر علی را بوسید و گفت: قلک برا جمع کردن چیزهای با ارزشه مثل پول یا هر چیز دیگه. علی پرسید: با ارزش یعنی چی؟ مادربزرگ گفت: با ارزش یعنی چیزهایی که دوست شان داریم و می خواهیم از شان نگه داری کنیم. علی به بطری نگاهی کرد و گفت: اما بعضی چیزهایی که دوست دارم، داخل این جا نمی شوند مثل توپم مثل ماشینم. مادربزرگ خندید و گفت: هر چیزی قلک خودش را دارد. بعضی چیزها هم اصلا قلک لازم ندارند. صدای بلندی آمد. همه به حیاط نگاه کردند. پارسا داخل حوض افتاد. پارسا، آن قدر دست و پا زد که پایش خورد به گلدان شمعدانی و گلدان افتاد و شکست. همه دویدند سمت حوض. دایی رضا، پارسا را بیرون آورد. خاله نرگس، پتو را دور پارسا پیچید و او را برد داخل اتاق. پدربزرگ کنار شمعدانی نشست و گل های شمعدانی را نوازش کرد. علی کنارش نشست و گفت: اگر برای تان خیلی با ارزش است، آن را داخل قلک من بگذارید. پدربزرگ سر علی را نوازش کرد. پدر علی رفت و از کنار سبد میوه ها یک چاقو آورد و بالای بطری را برید و گل شمعدانی را داخل آن گذاشت. علی و پدرش کنار حوض ماندند تا آنجا را تمییز کنند. بقیه رفتند داخل ایوان. پدر گفت: آب حوض کثیف شده. آخر کار باید راهش را باز کنم تا برود داخل باغ پشتی. پدر مشغول نظافت شد. علی کنار حوض نشست و پرسید: هر چیزی قلک خودش رو داره یعنی چی؟ پدر گفت: خب قلک ها با هم فرق دارند. بعضی هاشون کوچیک اند بعضی ها بزرگ. هر چیزی به قلک مخصوص خودش نیاز داره. علی پرسید: بزرگترین قلک چقدره؟ پدر گفت: اگه قرار باشه همه چیزهای با ارزش داخل اش باشند، باید از همه چیز بزرگتر باشه. علی یک دور چرخید و تمام اتاق ها و حیاط خانه پدربزرگ را نگاه کرد و گفت: پس اینجا هم یه قلکه. پدر خندید و گفت: دوست داری داخل قلک شنا کنی؟ پدر، علی را بغل کرد و با هم پریدند داخل حوض. ✍ نویسنده: حسین مجاهد eitaa.com/amoo_safa
ایده کاردستی هواپیما که با چوب بستنی و گیره چوبی درست شده eitaa.com/amoo_safa
کدام شترمرغ ، سر ندارد ؟ جواب درست رو بفرست😉👇 @amoo_safaaa eitaa.com/amoo_safa
آموزش اوریگامی قایق چینی 😍 eitaa.com/amoo_safa
👇🇵🇸 سرودهایی بمناسبت روز جهانی قدس 🇵🇸👇 ۱۷ سرود مختلف👌 ✅همراه با متن و بی کلام eitaa.com/amoo_safa