فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊برای جشن ها ریسه ی زیبا بسازیم🎊
#کاردستی
برای فضاسازی اعیاد مذهبی عالیه😍👌
eitaa.com/amoo_safa
والدین و فضای مجازی.mp3
2.54M
#فضای_مجازی
#کودکان
#تربیتی
👨👩👧👦 والدین در قبال فرزندانشان چه وظایفی در موضوع فضای مجازی دارند؟
🎙#استاد_حسینی
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
یک اکواریوم پر از ماهی😍
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موبایل
#کودکان
📲 اگر بچهها بهجای بازیگوشی، دائم گوشیبازی کنند، چه اتفاقاتی میافتد؟
🎙#استاد_داودی
#تربیتی
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢پاسخ شنیدنی حاجآقا قرائتی به جوانی که دین را بد فهمیده بود
🔹کشورهای دیگه رفتن فضا ما نشستیم دعا میخونیم؟!
#شبهه #شبهات #شبهات_اعتقادی
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان #انیمیشن
#قصه #پویانمایی
#کارتون #فیلم
📣 قصه آقا خاشخاشی
✅ (ماجراهای مردم شهر عجیب)
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام
🎥 حکم کاشت ناخن برای آدمی که ناخن میذاره و آرایشگری که این کار رو انجام میده
🔹احکامی که باید بدانیم
#احکام
eitaa.com/amoo_safa
کتاب شیوه های ارایه قصه های قرآن برای کودکان و نوجوانان.pdf
1.76M
#معرفی_کتاب
📖 کتاب شیوههای ارایه قصههای قرآنی برای کودکان و نوجوانان
✍ سرفصلها:
روش های قصه گویی
قصه گویی با تقلید صدا
قصه گویی مصور
قصه گویی با کارت
قصه گویی با تصویر (کمیک استریپ)
قصه گویی با نقاشی
نقاشی سه بعدی
نمایش
پرده خوانی
تعزیه
#کتاب #معرفی_کتاب
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرآن
🎥 دختر کوچولوی قمی که فقط با آیههای قرآن حرف میزند و جواب میزبانان برنامه محفل را میدهد👌
eitaa.com/amoo_safa
📚کتاب جذاب سازی کلاسهای دینی کودکان و نوجوانان
👌 معرفی کتابی که در زمینه کلاسداری کودکان و نوجوانان حتما باید خوانده شود
✍نویسنده: محمداسماعیلی مبارکه
https://basalam.com/booker/product/11592966?utm_source=copy&utm_medium=link&utm_campaign=invite&utm_content=share&sh=copy-qw0X2
#معرفی_کتاب #کتاب
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
📚کتاب جذاب سازی کلاسهای دینی کودکان و نوجوانان 👌 معرفی کتابی که در زمینه کلاسداری کودکان و نوجوانان
📣📣ان شاءالله کمتر از یک ماه دیگر این کتاب بصورت آنلاین و پخش زنده تدریس می شود و ادامه آموزش جذاب سازی کلاسهای کودک و نوجوان را خواهیم داشت
✍توصیه ام به مربیان کودک و نوجوان این است برای همراهی ما در جلسات آموزشی پخش زنده، این کتاب را تهیه و خریداری کنند
eitaa.com/amoo_safa
عید گنجشک ها.mp3
14.4M
ا﷽
#عید_گنجشکها✨
༺◍⃟🐦჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
#قصه_ شــــب#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: بازی پدربزرگ
🌸پیامبر عزیز ما
🌱قدم میزد تو کوچهها
🌸امام حسین ع را آنجا دید
🌱بازی میکرد با بچهها
🌸فوری دوید به سوی او
🌱گفت: کوچولو چه طوری تو ؟
🌸من آمدم بگیرمت
🌱آنجا بایست و در نرو
🌸امام حسین خندید و زود
🌱به سوی کوچهای دوید
🌸پدربزرگ به دنبالش
🌱اما به او نمیرسید
🌸هر دو تایی میخندیدند
🌱هر دوتایی دوان دوان
🌸به آنها لبخند میزدند
🌱فرشتههای آسمان
🌸آخر سر پدربزرگ
🌱نفسزنان به او رسید
🌸بوسهای زد به لبهایش
🌱دستی روی سرش کشید
eitaa.com/amoo_safa
#قصه_کودکانه
🌳🐯 ببر خوشحال 🐯🌳
صبح كه ببر از خواب بیدار شد، به دور و برش نگاه كرد. نفس عمیقی كشید و گفت: «چه قدر خو شحالم كه یک ببرم. باید بروم و خوشحالی ام را به یکی بگویم.
رفت و رفت تا به یک لاك پشت رسید؛ گفت: «سلام لاك پشت!»
لاك پشت جوابش را نداد و به راهش ادامه داد.
ببر گفت: «یک حرفی دارم، گوش می دهی؟»
لاك پشت جواب داد: «دیرم شده، تا غروب باید خودم را به نوك كوه برسانم. اول مرا برسان نوك آن كوه، بعد حرفت را بزن.»
ببر لاك پشت را گذاشت روی كولش و دوید. چند دقیقه بعد روی نوك كوه گذاشتش زمین. لاك پشت گفت: «حالا كه زود رسیدم، خوبه یک چرتی بزنم.»
و تا ببر آمد حرف بزند. خروپف لاك پشت بلند شد. ببر باز هم خو شحال بود كه یک ببر است و می خواست خو شحالی اش را به یکی بگوید. از كوه آمد پایین. به یک شغال رسید و گفت: «سلام شغال، یک حرفی دارم، گوش می دهی؟»
شغال جواب داد: «آن قدر گرسنه ام كه نمی توانم هیچ حرفی را بشنوم. اول یک چیزی برایم شكار كن. بعد حرفت را بزن.»
ببر جست زد. یک موش كور شكار كرد و به شغال داد. شغال غذایش را كه خورد، یادش افتاد كه كار دارد و باید برود. ببر باز هم خو شحال بود كه یک ببر است و می خواست خو شحالی اش را به یکی بگوید. رفت و رفت تا به یک الاغ رسید. همین كه چشم الاغ به ببر افتاد، شروع كرد به آه و ناله. از خودش گفت كه چه بدبخت است و نمی خواسته خر به دنیا بیاید و خر از دنیا برود. از صاحبش گفت كه چه قدر از او كار می کشد و ببر غمگین شد و فهمید كه دیگر خوشحال نیست.
از الاغ پرسید: «چی تو را خو شحال می کند؟»
الاغ گفت: «اگر دیگر خر نبودم. یا دست كم پوستم مثل پوست تو بود، حتما خو شحال بودم وحالا...»
ببر پوستش را در آورد و با پوست الاغ عوض كرد. الاغ خو شحال شد و یک لحظه صبر نكرد. تند تند یورتمه رفت توی جنگل.
ببر از یورتمه رفتن الاغ خوشحال شد و رفت تا خوشحالی اش را به یکی بگوید.
#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa