عید گنجشک ها.mp3
14.4M
ا﷽
#عید_گنجشکها✨
༺◍⃟🐦჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
#قصه_ شــــب#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: بازی پدربزرگ
🌸پیامبر عزیز ما
🌱قدم میزد تو کوچهها
🌸امام حسین ع را آنجا دید
🌱بازی میکرد با بچهها
🌸فوری دوید به سوی او
🌱گفت: کوچولو چه طوری تو ؟
🌸من آمدم بگیرمت
🌱آنجا بایست و در نرو
🌸امام حسین خندید و زود
🌱به سوی کوچهای دوید
🌸پدربزرگ به دنبالش
🌱اما به او نمیرسید
🌸هر دو تایی میخندیدند
🌱هر دوتایی دوان دوان
🌸به آنها لبخند میزدند
🌱فرشتههای آسمان
🌸آخر سر پدربزرگ
🌱نفسزنان به او رسید
🌸بوسهای زد به لبهایش
🌱دستی روی سرش کشید
eitaa.com/amoo_safa
#قصه_کودکانه
🌳🐯 ببر خوشحال 🐯🌳
صبح كه ببر از خواب بیدار شد، به دور و برش نگاه كرد. نفس عمیقی كشید و گفت: «چه قدر خو شحالم كه یک ببرم. باید بروم و خوشحالی ام را به یکی بگویم.
رفت و رفت تا به یک لاك پشت رسید؛ گفت: «سلام لاك پشت!»
لاك پشت جوابش را نداد و به راهش ادامه داد.
ببر گفت: «یک حرفی دارم، گوش می دهی؟»
لاك پشت جواب داد: «دیرم شده، تا غروب باید خودم را به نوك كوه برسانم. اول مرا برسان نوك آن كوه، بعد حرفت را بزن.»
ببر لاك پشت را گذاشت روی كولش و دوید. چند دقیقه بعد روی نوك كوه گذاشتش زمین. لاك پشت گفت: «حالا كه زود رسیدم، خوبه یک چرتی بزنم.»
و تا ببر آمد حرف بزند. خروپف لاك پشت بلند شد. ببر باز هم خو شحال بود كه یک ببر است و می خواست خو شحالی اش را به یکی بگوید. از كوه آمد پایین. به یک شغال رسید و گفت: «سلام شغال، یک حرفی دارم، گوش می دهی؟»
شغال جواب داد: «آن قدر گرسنه ام كه نمی توانم هیچ حرفی را بشنوم. اول یک چیزی برایم شكار كن. بعد حرفت را بزن.»
ببر جست زد. یک موش كور شكار كرد و به شغال داد. شغال غذایش را كه خورد، یادش افتاد كه كار دارد و باید برود. ببر باز هم خو شحال بود كه یک ببر است و می خواست خو شحالی اش را به یکی بگوید. رفت و رفت تا به یک الاغ رسید. همین كه چشم الاغ به ببر افتاد، شروع كرد به آه و ناله. از خودش گفت كه چه بدبخت است و نمی خواسته خر به دنیا بیاید و خر از دنیا برود. از صاحبش گفت كه چه قدر از او كار می کشد و ببر غمگین شد و فهمید كه دیگر خوشحال نیست.
از الاغ پرسید: «چی تو را خو شحال می کند؟»
الاغ گفت: «اگر دیگر خر نبودم. یا دست كم پوستم مثل پوست تو بود، حتما خو شحال بودم وحالا...»
ببر پوستش را در آورد و با پوست الاغ عوض كرد. الاغ خو شحال شد و یک لحظه صبر نكرد. تند تند یورتمه رفت توی جنگل.
ببر از یورتمه رفتن الاغ خوشحال شد و رفت تا خوشحالی اش را به یکی بگوید.
#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
#تربیتی
⚠️ اینقدر ترسو نباش ...
این خطرناک ترین جمله ای است که می توانید بگویید.
هرگز کودک تان را بخاطر احساساتش در موضع ضعف قرار ندهید.
بیشتر از هرکس خود کودک می خواهد ترس هایش را از بین ببرد اما مشکل اینجاست که نمی داند چطور این کار را بکند.
کودکان خیلی نگران نحوه بروز نگرانی شان هستند و همین برچسب ها باعث می شود ترس شان بیشتر بشود.
حتی قبل از اینکه شما از این جمله استفاده کنید، آنها خودشان را با بچه هایی که در موقعیت مشابه کمتر می ترسند مقایسه می کنند.
در واقع خود اضطراب دلیل اصلی بخشی از ترس کودک است.
اگر رفتار والدین احساس گناه کودک را بیشتر کند، شرایط بدتر میشود.
#تربیتی
eitaa.com/amoo_safa
1402.02.18-OstadHemati.mp3
1.33M
#فرزندپروری
💠 چطور میشود که بچهها بر خلاف سیره و عملکرد والدین، خلافکار و ناسازگار میشوند؟
🎙#استاد_همتی
#تربیتی
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ قصه شب
💠 قصه شب: «جیکو، گنجشک کوچولوی زیبا و قشنگ»
✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادیحصاری
🎤 با اجرای: مریم مهدیزاده، راحیلسادات موسوی، ناهید هاشمنژاد و سما سهرابی
🎞 تنظیم: محمدعلی حکیمی و محسن معمار
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: رضایت از نعمتهای خدا
📎 #دانش_آموزی
📎 #قصه_شب #قصه #داستان #قصه_صوتی
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مثل عقاب تربیت نکنید!
🎙حجت الاسلام پناهیان
📎 #سبک_زندگی
📎 #ماه_شوال
📎 #جشن_بندگی #تربیتی
eitaa.com/amoo_safa