eitaa logo
عمو امین کودکانه
171 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
955 ویدیو
281 فایل
🍃 ﷽ 🍃 بهترین پست های کودکانه تقدیم شما🌹 مجری برنامه های شاد کودکانه😍 مربیان گرامی هرگونه محتوا خواستند صلواتی درخدمتم🙏 جهت ارتباط👇 @Tamin91
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 داستان کوتاه چند زبانه 🌟 بارها به طور مكرّر 🌟 مى ديدم و مى شنيدم 🌟 كه امام حسن عسكرى عليه السلام 🌟 با افراد مختلف ، 🌟 به لُغت و لهجه های مختلف 🌟 مثل تركى، رومى، خزرى، فارسی و... 🌟 سخن مى گويند . 🌟 مشاهده اين حالات ، براى من ، 🌟 بسيار تعجّب آور و حيرت انگيز بود 🌟 بارها با خود مى گفتم : 🌸 اين شخص ( يعنى امام عسكرى ) 🌸 در شهر مدينه به دنيا آمده 🌸 و نيز خانواده و آشنايان او عرب بودند 🌸 جائى هم كه نرفته است ، 🌸 پس چگونه به تمام لغت ها 🌸 و زبان ها آشناست 🌸 و بر همه آنها تسلّط كامل دارد ؟! 🌟 روز به روز ، 🌟 بر تعجّب من افزوده مى گشت 🌟 كه از چه طريقى و به چه وسيله اى 🌟 حضرت به همه زبان ها آشنا شدند ؟ 🌟 تا آنكه روزى 🌟 در محضر مبارک آن حضرت ، 🌟 نشسته بودم 🌟 و بدون آنكه حرفى بزنم ، 🌟 فقط در درون خود گفتم : 🌸 آخه حضرت ، 🌸 چگونه به همه لغت ها و زبان ها ، 🌸 آگاه و آشنا شده است ؟! 🌟 ناگهان امام عسكرى عليه السلام 🌟 به من روى كرده 🌟 و مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود : 🕋 خداوند متعال ، 🕋 حجّت و خليفه خود را ، 🕋 كه براى هدايت و سعادت بندگانش 🕋 تعيين نموده است را 🕋 به خصوصيّات و امتيازهاى ويژه اى 🕋 مزین کرده است . 🕋 آنها علم و آشنائى به تمام لغت ها ، 🕋 لهجه ها و زبان ها ، 🕋 حتّى به زبان حيوانات دارند . 🕋 و نيز معرفت به نَسَب شناسى 🕋 و آشنائى به تمام حوادث و جريانات 🕋 گذشته و حال و آينده را ، 🕋 كه خداوند متعال ، از باب لطف ، 🕋 به حجّت و خليفه خود عطا كرده 🕋 به طورى كه هر لحظه اراده كنند 🕋 همه چيز را مى دانند . 🕋 اگر اين امتيازها و ويژگى ها نبود 🕋 آن وقت فرقى بين آنها 🕋 و ديگر مخلوقات وجود نداشت ؛ 🕋 و حال آن كه امام و حجّت خداوند 🕋 بايد در تمام جهات ، 🕋 از ديگران برتر و والاتر باشد . 📚 اصول كافى : ج ۱ ، ص ۵۰۹ ، ح ۱۱ 🌹عمو امین 😉 کودکانه👌 😊Join👇🏻✅ ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ ☛https://Eitaa.com/amooamin😋 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📗 داستان کوتاه نفر اول کلاس 📙 💎 روزی روزگاری ، در یک مدرسه ای ، 💎 دختری به نام سارا درس می خواند . 💎 او همیشه دوست داشت 💎 تا نفر اول کلاس شود 💎 اما یک دختر دیگر به نام نازنین 💎 همیشه نمرات عالی می‌ آورد 💎 و در درس‌ ها موفق تر از او بود . 💎 به خاطر همین ، 💎 او همیشه نفر اول کلاس می شد 💎 سارا به خاطر نمرات بالای نازنین 💎 به او حسادت می‌ کرد . 💎 یک روز ، تصمیم گرفت 💎 کاری نادرست انجام دهد . 💎 تا نازنین نتواند نمره خوبی بگیرد 💎 او دزدکی ، کیف نازنین را باز کرد 💎 و کتاب‌ امتحان فردا را برداشت . 💎 و با خودش می گفت : 🪔 اگر نازنین نتواند درس‌ بخواند ، 🪔 حتما نمره کمتری می گیرد 🪔 و من نفر اول کلاس می شوم . 💎 نازنین ، در خانه متوجه شد 💎 که کتابش نیست ‌ 💎 خیلی گریه کرد 💎 با تلفن همراه و کمک مادرش ، 💎 و سخت‌ کوشی و تلاش زیاد خودش 💎 بدون کتاب‌ درس خواند . 💎 و موفق شد 💎 نمره خوبی در امتحان بگیرد . 💎 زیرا ناامید نشد 💎 و از قبل برای امتحان آماده بود 💎 و در دفتر خود کلی تمرین کرده بود . 💎 سارا متوجه شد که نازنین ، 💎 همیشه با تلاش و پشتکار فراوان 💎 به موفقیت می‌ رسد 💎 و او با رفتار نادرستش ، 💎 فقط دوستی خود را 💎 در معرض خطر قرار داده است. 💎 بلاخره متوجه شد 💎 که حسادت و دزدی ، 💎 کارهای بدی هستند 💎 و نمی‌توانند به او کمک کنند. 💎 او تصمیم گرفت پیش نازنین 💎 به اشتباهات خود اعتراف کند 💎 و از او عذرخواهی نماید . 💎 نازنین کمی ناراحت شد 💎 اما سریع او را بخشید 💎 سارا هم یاد گرفت 💎 که برای رسیدن به موفقیت 💎 باید بیشتر تلاش کند 💎 و کارهای نادرست ، 💎 موجب دردسر و نارضایتی می‌شوند 💎 از آن روز به بعد، او با جدیت بیشتر 💎 به درس‌هایش پرداخت 💎 و با دوستانش به خوبی رفتار کرد. 💎 او فهمید که موفقیت واقعی 💎 با تلاش و صداقت به دست می‌آید، 💎 نه با حسادت و کارهای نادرست. 🌹عمو امین 😉 کودکانه👌 😊Join👇🏻✅ ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ ☛https://Eitaa.com/amooamin😋 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📙 داستان کتابدار کوچولو 🍎 یکی بود یکی نبود ، 🍎 غیر از خدا هیچ‌ کس نبود 🍎 خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی 🍎 که خیلی به کتاب خواندن 🍎 علاقه داشت . 🍎 او هر روز ، چند تا کتاب می‌خواند 🍎 و چیزهای زیادی یاد می‌گرفت . 🍎 دوستانش ، چون می دانستند 🍎 او به کتاب علاقه دارد ، 🍎 هر سال در روز تولدش ، 🍎 به او کتاب هدیه می‌ دادند . 🍎 پدر و مادرش نیز ، 🍎 هر وقت به بازار می‌رفتند 🍎 و می‌ دیدند کتاب تازه ای چاپ شده 🍎 که برای او خوب و مناسب بود 🍎 آن را برایش می‌خریدند . 🍎 نقلی ، کتابها را با دقت می‌خواند 🍎 و سپس آنها را ، 🍎 در یک قفسه می‌ گذاشت . 🍎 تعداد کتاب‌هایش آن‌ قدر زیاد شده 🍎 که دیگر در قفسه جا نمی‌شوند . 🍎 او به فکر افتاد 🍎 تا قفسه‌ی دیگری تهیه کند ، 🍎 اما برای قفسه‌ی جدید ، 🍎 جای کافی نداشت . 🍎 در فکر این بود 🍎 که با کتاب‌هایش چکار کند 🍎 که ناگهان صدای در آمد . 🍎 در را باز کرد . 🍎 آهو خانم به دیدنش آمده بود . 🍎 او معلم مدرسه‌ی جنگل بود . 🍎 او به نقلی گفت : 🦌 دختر قشنگم ! 🦌 من خیلی خوشحالم که می‌بینم 🦌 تو به کتاب خواندن علاقه داری ؛ 🦌 دلم می‌خواهد بقیه‌ی بچه‌ها هم 🦌 مثل تو کتاب بخوانند . 🦌 ولی ما توی جنگل ، 🦌 کتابخانه‌ی عمومی نداریم . 🦌 من تصمیم گرفتم 🦌 یک کتابخانه‌ی عمومی درست کنم 🦌 و در آن کتاب‌های خوبی بگذارم 🦌 تا همه‌ی بچه‌ها بتوانند 🦌 از ما کتاب امانت بگیرند و بخوانند . 🦌 دوست داری در این کار کمکم کنی ؟ 🍎 نقلی با خوشحالی گفت : 🐇 بله خوشحال میشم 🍎 آهو خانم ، 🍎 به قفسه‌ی کتاب‌ نقلی اشاره کرد 🍎 و گفت : 🦌 می‌ بینم کتاب‌های زیادی داری . 🦌 وقتی کتابی را می‌خوانی ، 🦌 با آن کتاب ، چه می‌کنی ؟ 🍎 نقلی جواب داد : 🐇 هیچی ، می‌ چینم توی قفسه‌ی 🐇 تا خراب و کثیف نشود . 🍎 آهو خانم گفت : 🦌 نظرت چیه که این کتاب‌ها را 🦌 در کتابخانه عمومی بذاری 🦌 و به دوستانت بدهی تا بخوانند ؟ 🍎 نقلی با خوشحالی گفت : 🐇 خوبه موافقم . 🐇 با کمال میل به شما کمک می‌کنم . 🍎 آهو خانم و نقلی به مدرسه رفتند . 🍎 به همه‌ی حیوانات اطلاع دادند 🍎 که برای کتابخانه به کتاب نیاز دارند . 🍎 طولی نکشید که حیوانات جنگل ، 🍎 کتاب‌های اضافی خود را آوردند 🍎 و به کتابخانه هدیه کردند . 🍎 قفسه ها پر از کتاب شد . 🍎 نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه . 🍎 او به حیوانات جنگل ، 🍎 کتاب امانت می‌ داد 🍎 و آنها را راهنمایی می‌ کرد 🍎 تا کتاب‌هایی که لازم دارند را ، 🍎 بگیرند و بخوانند . 🇮🇷🌹عمو امین 😉 کودکانه👌 😊Join👇🏻✅ ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ ☛https://Eitaa.com/amooamin😋 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯