eitaa logo
🌹 گلستان کودک و نوجوان🌷
3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
757 ویدیو
447 فایل
وبسایت 👈 گلستان کودک و نوجوان 👉 طرح درس،رنگ آمیزی، مسابقه و گزارش برنامه ها و... ویژه مربیان و مبلغان کودک و نوجوان وبسایت ما: amoobahreman.ir تبادلات: @ertebat_golestan فروشگاه ما: @shop_golestan مدیر کانال: @amoo_bahreman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز چهارم محرم 🌹😔😭 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز پنجم محرم 🌹😔😭 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
کودک و محرم.pdf
1.15M
📌به درخواست بعضی از دوستان و اعضای محترم، یک سری رنگ آمیزی ها و شعرهایی رو قرار میدم، کودکان و نوگلان شما میتونند، این شعرها رو حفظ کنند و بخونند و شما فیلم بگیرید و برامون ارسال کنید. تا در کانال بارگزاری کنیم. منتظریم🤔 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
و ای که دستت میرسد کاری بکن!!!😢😔 🏴با عرض سلام و قبولی عزاداریها ✔️با تعدادی از دوستان و مبلغان در دهه محرم امسال در کنار برپایی مراسم عزای اباعبدالله (ع)، قصد داریم در حد توان در و منزل یک مومن آبرودار قدمی برداریم. ‼️ : ▪️داخل منزل هیچگونه آب وجود ندارد، فقط یک شیر آب سرد برای استفاده در وسط حیاط است(در تصویر مشخص است) ▪️منزل فاقد و است. ▪️سرویس بهداشتی داخل حیاط وضعیت مناسبی ندارد. ▪️الان با هزینه ای که تامین شده، حدود پنج میلیون تومان، مشغول سقف هستیم. ▪️ در و دیوارها نیز به نیاز دارد، دیوارها بصورت کاهگلی فرسوده می باشد. ✔️ کمک های نقدی خود را می توانید به شماره کارت: 6037_9974_9687_4208 بنام حجت بهرمن واریز نمایید، قطعا مقدار کمک مهم نیست، هر کسی در حد توان، خدا خیرتان دهد🌹🙏 ▪️لطفا بعد از واریز وجه با ارسال پیام اطلاع دهید(در پایان دهه گزارش تصویری از مراحل انجام شده ارائه خواهد شد) 📌بقیه تصاویر منزل هم در ادامه میاد!!!
نمایی از منزل😢😔
آمد پدر با شال مشکی پرچم سیاهی داشت در دست سربند یا عباس را او بر روی پیشانی من بست میگفت باز از راه آمد ماه محرم ماه ایثار باید شود خانه، عزادار با نصب پرچم روی دیوار امسال توی خانه ی ما یک مجلس تعزیه برپاست من هستم و مادر، پدر هم مداح خوب مجلس ماست 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز ششم محرم 🌹😔😭 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 مداحی زیبای کودکی که به عشق حضرت علی اصغر علیه السلام اشک می ریزد.😭 😭 لقبت باب حوائج ولی شش ماهته آقا 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه قهرمان کوچک که توی کربلا بود اسمش علی اصغر نور دل بابا بود دشمنای خداوند که خشم و کینه داشتن اصغر شش ماهه رو با لب تشنه کشتن به روی دست بابا کودک او فدا شد سرباز کوچک ما شهید کربلا شد 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
اول بگم کیم من مثل کبوترم من اسم مامانم رباب بابام امام حسین بود عموی من ابالفضل رقیه خواهرم بود حضرت علی اکبر اسم برادرم بود باباجونم تنها شد اومد به خیمه من گفت: پسرم می آیی بریم به جنگ دشمن با این که بچه بودم دلم می خواست بجنگم دشمنای بابا رو من بیارم به چنگم آخه بابا گفته بود از همه بهتر می شه هر کی با غول بجنگه مثل کبوتر می شه من با غولا جنگیدم از همه بهتر شدم رفتم به آسمونا مثل کبوتر شدم 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز هفتم محرم 🌹😔😭 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
و ای که دستت میرسد کاری بکن!!!😢😔 🏴با عرض سلام و قبولی عزاداریها ✔️با تعدادی از دوستان و مبلغان در دهه محرم امسال در کنار برپایی مراسم عزای اباعبدالله (ع)، قصد داریم در حد توان در و منزل یک مومن آبرودار قدمی برداریم. ‼️ : ▪️داخل منزل هیچگونه آب وجود ندارد، فقط یک شیر آب سرد برای استفاده در وسط حیاط است(در تصویر مشخص است) ▪️منزل فاقد و است. ▪️سرویس بهداشتی داخل حیاط وضعیت مناسبی ندارد. ▪️الان با هزینه ای که تامین شده، حدود پنج میلیون تومان، مشغول سقف هستیم. ▪️ در و دیوارها نیز به نیاز دارد، دیوارها بصورت کاهگلی فرسوده می باشد. ✔️ کمک های نقدی خود را می توانید به شماره کارت: 6037_9974_9687_4208 بنام حجت بهرمن واریز نمایید، قطعا مقدار کمک مهم نیست، هر کسی در حد توان، خدا خیرتان دهد🌹🙏 ▪️لطفا بعد از واریز وجه با ارسال پیام اطلاع دهید(در پایان دهه گزارش تصویری از مراحل انجام شده ارائه خواهد شد) 📌بقیه تصاویر منزل هم در ادامه میاد!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز هشتم محرم 🌹😔😭 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝روایت تصویری از حوادث دهۀ اول ماه محرم ۶۱ هجری 📌وقایع و اتفاقات روز نهم محرم 🌹😔😭 روز 😭😢😭😢 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
🌹 یک مراسم مهم 🌹 بچه ها بعد از هیئت کنار پدر و مادر نشستند، پدر دستی بر سر رضا که نزدیک‌تر بود کشید و گفت :«از همه قبول باشد» مادر گفت:« قبول حق باشد» محمد به یاد نقاشی معصومه و تصمیم شان برای نذری افتاد به معصومه گفت:« نقاشی ات را بیاور» معصومه به اتاق رفت و با نقاشی اش برگشت. نقاشی را به دست پدر داد. پدر نگاهی به نقاشی کرد پیشانی معصومه را بوسید و گفت:« بَه بَه دختر هنرمندم خیلی زیبا کشیدی » محمد جلوتر آمد و گفت:« بابا فهمیدم پول های نذری را چه کار کنیم» پدر لبخندی زد و گفت:« آفرین چه کاری؟» رضا که حسابی خسته شده بود سرش را روی پای مادر گذاشت خمیازه ای کشید و گفت:« ماسک بخریم» مادر دست رضا را گرفت و او را به اتاق خواب برد. پدر گفت:« خیلی خوب است اما فعلا بخشی از پول را ماسک بخرید» معصومه با تعجب گفت:«همه اش را نخریم ؟» پدر گفت:«نه دخترم، با هیئت امنای مسجد صحبت کردم برنامه ویژه‌ای داریم» محمد با چشمان گرد گفت:« چه برنامه‌ای؟» پدر کاغذی از توی جیبش بیرون آورد و گفت:«میخواهیم بسته های معیشتی برای نیازمندان محله تهیه کنیم و در روز عاشورا به دستشان برسانیم» معصومه ابرویی بالا داد و گفت:«بسته معیشتی یعنی چه؟» پدر کاغذ را به دست معصومه داد و گفت:«بلند بخوان» معصومه شروع کرد به خواندن:«برنج، روغن، نمک، قند، شکر، ماکارانی، حبوبات» محمد کنار معصومه نشست نگاهی به کاغذ کرد و گفت:« این ها یعنی بسته معیشتی؟» پدر گفت:«بله درست است » معصومه کاغذ را به پدر دادو گفت:«ماهم می توانیم در این کار شرکت کنیم؟» پدر سری تکان داد و گفت :«بله حتما هم در بسته بندی کردن و هم در پخش بسته ها به کمک شما نیاز داریم» بچها خوشحال به هم نگاه کردند و لبخند زدند. محمد دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت:« بابا ما هم میتوانیم کسانی که نیازمند هستند معرفی کنیم؟» پدر کاغذ دیگری به محمد داد و گفت:«بله شما هم اگر کسی را می شناسید در این کاغذ بنویسید» محمد یاد سعید افتاد، پدرسعید مدت ها بود که بیکار بود. می خواست اسم سعید را در کاغذ بنویسد اما یاد حرف سعید افتاد که گفته بود:«این یک راز است باید بین خودمان بماند.» و او گفته بود:«قول می دهم خیالت راحت» اگر اسم او را روی کاغذ می نوشت حتما سعید ناراحت می شد، پس از نوشتن منصرف شد. شب بخیری گفت و به سمت اتاقش رفت، پدر گفت:« مگر نمی خواستی کسی را معرفی کنی؟» محمد خمیازه ای کشید و گفت:«باشد بعدا » و به اتاقش رفت. ادامه دارد.... 🌹🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🌹 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir