eitaa logo
🌹 گلستان کودک و نوجوان🌷
2.9هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
793 ویدیو
484 فایل
وبسایت 👈 گلستان کودک و نوجوان 👉 طرح درس،رنگ آمیزی، مسابقه و گزارش برنامه ها و... ویژه مربیان و مبلغان کودک و نوجوان وبسایت ما: amoobahreman.ir تبادلات: @ertebat_golestan فروشگاه ما: @shop_golestan مدیر کانال: @amoo_bahreman
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین از من است ✅نگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نوۀ کوچکش بود. حسین به دنبال بچه‌ها می‌دوید. بچه‌ها فریاد می‌زدند و فرار می‌کردند. یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خندیدند. حسین(علیه السلام) از این سو به آن سو می‌دوید. مثل آهو جست می‌زد. حسین(علیه السلام) به دنبال پسری که بزرگ‌تر از خودش بود و پیراهن سبز بلندی داشت، دوید. تا او را نگرفت، نایستاد. نوبت پسرک بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) جلو رفت. نوه‌اش را صدا زد. بچه‌ها ایستادند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) جلوتر آمد. حسین(علیه السلام) که فهمید پدر بزرگ قصد دارد او را بگیرد، خندید و شروع به دویدن کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌دوید. بچه‌ها دوست‌شان را تشویق می‌کردند. حسین(علیه السلام) به هر طرفی می‌رفت. از لابه‌لای مردها می‌گذشت. بچه‌ها را دور می‌زد. گاه می‌ایستاد و از پدر بزرگ می‌خواست اگر می‌تواند او را بگیرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نفسی تازه کرد. عبایش را به سلمان داد. بچه‌ها فریاد می‌زدند و خوشحال بودند. حسین با سرعت می‌دوید. از این طرف کوچه به آن طرف می‌رفت. نفس نفس می‌زد. خسته شده بود؛ اما دوست داشت با پدربزرگ بیشتر بازی کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم خسته شده بود. همه منتظر بودند، ببینند چه کسی برنده می‌شود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیر بود و حسین هفت، هشت سال بیشتر نداشت. حسین (علیه السلام) کمی دورتر ایستاد. نفس عمیقی کشید. مردها گوشه‌ای ایستاده بودند. بچه‌ها روی دیوار خرابه‌ای نشسته بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) قدمی پیش رفت. حسین به طرف دیگر کوچه نگاه کرد. باید از کنج دیوار فرار می‌کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فکر او را خواند. فوری جلو رفت. دست‌هایش را دراز کرد؛ اما فقط توانست گوشۀ پیراهن نوه‌اش را بگیرد. حسین با خوشحالی خندید. دلش نمی‌خواست بازی را ببازد. اما خسته شده بود. قصد داشت فوری برود و توی کوچه کناری بپیچد و به خانه‌شان برود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) جلو کوچه را گرفت. حسین با سرعت دوید. نتوانست بایستد. پیامبر دست‌هایش را باز کرد. محکم او را گرفت. بلندش کرد. در آسمان او را چرخاند. حسین احساس کرد آسمان هم می‌چرخد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را روی شانه‌اش گذاشت. مقداری رفت. برگشت و پایینش گذاشت. همه دور آن‌ها حلقه زده بودند. مردها از چابکی حسین تعریف می‌کردند. حسین لبخند می‌زد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست زیر چانه او گذاشت. چشمان نوه‌اش از شادی برق می‌زد. لب‌های نازک او را بوسید. موهای شانه کرده‌اش را نوازش کرد و گفت: «حسین از من است و من از او هستم. هر کس او را دوست داشته باشد، خدا دوستش دارد». بعد برخاست. از نوه‌اش خواست با دوستانش بازی کند. بازی دوباره شروع شد. حالا همه می‌خواستند حسین(علیه السلام) را بگیرند. فریاد می‌زدند و می‌خندیدند و دنبال نوه پیامبر می‌دویدند. علیه السلام 👇👇👇 @mahd_nasime_noor http://amoobahreman.ir
علیه السلام مداحی کودکانه امام حسین علیه السلام دویدم و دویدم بـه کربلا رسیدم حالا بشید مهیا می‌خوایم بریم کربلا شهر امام حسینه امام سوم مـا کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم دوستان مـن گوش کنید تا ماجراشو بگم حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم نامه زیاد نوشتن گفتند امام سوم مـا مرد کارزاریم اما امام نداریم اگر بیای بـه کوفه اطاعت از تـو داریم وقتی امام قبول کرد رو سوی کوفه آورد تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد ┄┅🏴🍃🌸🚩🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
1_5820078239.docx
19.5K
(ع) قهرمان نجات آدمها 🖌 اثر منصوره مصطفی‌زاده 🔹 مناسب برای کودکان بالای ۷ سال ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ دیدنی 🏴🏴🏴 از نوجوون سوسنگردی عاشق علیه السلام جواز های ورود به نیاز به دو امضا دارد : یکی آقا علیه السلام و دیگری ریختن اشک بر علیه السلام است. ┄┅🏴🍃🌸🚶‍♂️🕌🚶‍♀️🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
1_5820078239.docx
19.5K
(ع) قهرمان نجات آدمها 🖌 اثر منصوره مصطفی‌زاده 🔹 مناسب برای کودکان بالای ۷ سال ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir