eitaa logo
🌹 گلستان کودک و نوجوان🌷
2.9هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
815 ویدیو
510 فایل
وبسایت 👈 گلستان کودک و نوجوان 👉 طرح درس،رنگ آمیزی، مسابقه و گزارش برنامه ها و... ویژه مربیان و مبلغان کودک و نوجوان وبسایت ما: amoobahreman.ir تبادلات: @ertebat_golestan فروشگاه ما: @shop_golestan مدیر کانال: @amoo_bahreman
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 امام حسن عسکری مهربان 🕋✨ در خانه‌ای بسیار زیبا در شهر سامرا امام هادی و همسرشون سوسن خاتون زندگی می‌کردند. آن خانه پر از نور بود. فرشته‌ها در آنجا رفت‌وآمد می‌کردند. روزها گذشت تا اینکه خدا به آنها کودکی داد. اسم کودک را به امر خدای توانا حسن گذاشتند. وقتی کودک نورانی به دنیا آمد، مادرشان ✨ام‌الحسن✨ نام گرفت. سوسن خاتون✨ و امام هادی مهربان کودک را در آغوش گرفتند و او را نوازش کردند. بانو ام‌الحسن زیبا و امام هادی مهربان بسیار بخشنده بودند. هر کسی مشکلی داشت، به سراغ آنها می‌آمد. آنها مورد احترام همه‌ی موجودات بودند فرزند نورانی آنها یعنی امام حسن عسکری که درود خدا بر او باد نیز روز به روز بزرگتر می‌شد. در چهره‌اش نوری دیده می‌شد که همه با دیدنش مبهوت می‌شدند. همه به ایشان احترام می‌گذاشتند. اما آدم‌های بد از دیدن این همه مهربانی امام حرصشان در آمده بود. روزی از روزها فرزند سوسن بانو و امام هادی مهربان، به بازار فروش حیوانات رفتند. در آنجا سروصدای خیلی زیادی بود. وقتی امام وارد بازار شدند، اسب‌ها و دیگر حیوانات به احترام امام حسن عسکری ساکت شدند. یکی از فروشندگان اسبی داشت که خیلی سرکش بود. به هیچ کسی سوار نمی‌داد. برای همین هم کسی آن را نمی‌خرید. آن را برای امام آورد آن اسب وقتی چشمش به امام افتاد، لبخندی زد. به آرامی کنار امام مهربان ایستاد. امام روی آن سوار شدند. خواستند بروند که مرد فروشنده گفت: من پشیمان شدم، اسبم را نمی‌فروشم. امام نورانی هم اسبش را پس دادند و رفتند. هنوز چند قدمی دور نشده بودند که فروشنده با حال آشفته آمد و گفت: خواهش می‌کنم که این اسب سرکش را از من بخرید. او به هیچ کسی جز شما سواری نمی‌دهد امام هم برگشتند و آن اسب را خریداری کردند. آن اسب بسیار خوشحال بود که صاحبش مردی مهربان و نورانی است. در کنار امام مهربان زندگی خوبی را آغاز کرد. _ع ┄┅💫🍃🌸🚩🌸🍃💫┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir