30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی
🇮🇷 قسمت سوم : کادوی دانشمندان جوان
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #شهرموشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 قرائت حدیثی از امام حسن مجتبی علیه السلام توسط فاطمه خانم
🌸 موضوع : شوخی های افراطی
@amoomolla
محتوای تربیت کودک
⁉️ معماهای مذهبی 🤔 💠 ۱. اولین سوره از جزء سی ؟! 🔹 ۲. بچه های زرنگ می خونن ؟! 💠 ۳. مردی که بدون پد
🌹 پاسخ معماهای مذهبی 😍
💠 ۱. اولین سوره از جزء سی ؟!
👈 سوره نَبَأ
🔹 ۲. بچه های زرنگ می خونن ؟!
👈 درس
💠 ۳. مردی که بدون پدر و مادر بدنیا آمد ؟!
👈 حضرت آدم علیه السلام
🔹 ۴. هم سوره قرآن است هم بله انگلیسی ؟!
👈 یس ( سوره یاسین )
💠 ۵. امام دوم ؟!
👈 امام حسن مجتبی علیه السلام
🔮 @amoomolla
#چیستان #معما #سوال
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷
🇮🇷 خدا رو شکر
🌸 thank God
🇮🇷 تلفظ : تَنک گاد
@amoomolla
#آموزش_انگلیسی_مذهبی
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 قسمت ۴۲۴ : دوقولوهای بی حوصله
🇮🇷 موضوع : برای کودکان وقت بگذارید
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
لطفا این کانال سالم و ارزشی و فرهنگی را ،
به دوستان و مخاطبینتان ، معرفی کنید .
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۷۱ 🌷
🇮🇷 هیدرا به سرعت ، به درون جسم نواب رفت .
🇮🇷 و جن سیاه را ، از بدن نواب بیرون کرد .
🇮🇷 به دنبال آن ، هیدرا نیز بیرون آمد .
🇮🇷 و انگشترش را به طرف آن جن گرفت .
🇮🇷 سپس نور زردی از انگشترش خارج کرد .
🇮🇷 و آنرا مثل یک طناب ، به دور جن پیچید .
🇮🇷 و او را به بند کشید .
🇮🇷 نواب ، بیهوش به زمین افتاد .
🇮🇷 هیدرا نیز ،
🇮🇷 وقتی ترس مرضیه و خانواده اکبری را دید
🇮🇷 دوباره لبخندی زد و گفت :
🌸 نترسید ، من دوست شما هستم .
🌸 اومدم به نواب کمک کنم .
🇮🇷 سپس هیدرا به طرف نواب رفت .
🇮🇷 مرضیه ، چوبی را بلند کرد
🇮🇷 و به هیدرا گفت :
🌹 نزدیکش نشو
🌹 اگه بهش دست بزنی ، می زنمت
🇮🇷 هیدرا لبخندی زد و گفت :
🌸 نترسید دختر خانم ، کاریش ندارم
🌸 فقط می خوام کمکش کنم
🇮🇷 هیدرا بالای سر نواب رفت .
🇮🇷 و اسم اعظم را برای او زمزمه کرد .
🇮🇷 نواب ، آرام چشمانش را باز کرد و به هوش آمد
🇮🇷 صاحب خانه نیز ، او را بلند کرد
🇮🇷 و زیر بغلش را گرفت ؛
🇮🇷 و او را به طرف اتاقش برد .
🇮🇷 مرضیه ، جلوتر از همه وارد اتاق شد
🇮🇷 تا هم در را باز کند و هم اتاق را تمییز نماید
🇮🇷 که ناگهان جیغ زنان ،
🇮🇷 با ترس فراوان و فریادکنان ،
🇮🇷 به سرعت ، از اتاق بیرون آمد .
🇮🇷 آقای اکبری ، از دیدن ترس او نگران شد
🇮🇷 و با ترس گفت :
🌟 چی شده دخترم ؟!
🇮🇷 مرضیه با وحشت گفت :
🌷 دوتا دیگه مثل این سیاهه ، تو اتاق هستند .
🇮🇷 هیدرا گفت :
🌸 نترسید چیزی نیست
🌸 خودم اونا رو بستم
🌸 نمی تونن به شما آسیبی برسونن
🇮🇷 صاحب خانه ، نواب را به اتاق برد
🇮🇷 او را آرام سر جایش خواباند .
🇮🇷 سپس دستش را گرفت و با لبخند گفت :
🌟 حالت خوبه پسرم ؟!
🇮🇷 نواب گفت :
🌹 آره فکر کنم خوبم
🌹 چی شده بود ؟ چه اتفاقی افتاد ؟!
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🌷 شعر کودکانه سوره نصر 🌷
🌸 با کمک خداوند
🌸 پیروزی سر رسیده
🌸 فتح شده شهر مکه
🌸 دشمن چه ناامیده
🌸 آدما دسته دسته
🌸 میآن به دین خدا
🌸 سوره ی نصر چی میگه ؟
🌸 اسلام پیروزه هر جا
💟 @amoomolla
#شعر #سوره_نصر
🌷 چیستان و معمای مذهبی دینی 🌷
💠 ۱. مکان نماز امام جماعت ؟!
🔹 ۲. کدام امام ، مادرش ایرانی بود ؟!
💠 ۳. معنی خدا به انگلیسی ؟!
🔹 ۴. از طوایف با غیرت ایران ؟! ( دو حرفی )
💠 ۵. به دختری که چادر می پوشد ، چه می گویند ؟!
👈 باهوشا بسم الله
🔮 @amoomolla
#چیستان #معمای_مذهبی #معمای_دینی