eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شعر گل های لبخند 🌹 🌸 ای کودکان ، ای کودکان ، آمد بهاران 🌸 خورشیدِ شادی سر زده از خاک ایران 🌸 روییده بر لب های ما ، گل های لبخند 🌸 اکنون بیا با ما بگو ، شکر خداوند 🌸 کاخ ستم ، شد زیر و رو ، از خون گل ها 🌸 آمد زمانِ خُرّمِ ، پیروزی ما @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۷ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 مادر بچه گربه ها گفت : 🐈 بچه هام ، من بچه هام رو می خوام 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 مگه بچه هات کجا هستن ؟! 🐈 گربه گفت : 🐈 توی همین کوچه 🐈 توی اون خونه ای که درش قهوه ایه 🐈 یه شکارچی اونارو گرفته 🌸 شیعه فاطمه از مادرش خواست 🌸 که با هم ، 🌸 به آن خانه ای که گربه گفته بود ، بروند 🌸 مادرش ، اول راضی نشد 🌸 سپس با کمی اصرار ، موافقت کرد . 🌸 شیعه فاطمه ، در را زد . 🌸 یک آقایی در را باز کرد . 🌸 شیعه فاطمه از او خواهش کرد 🌸 تا بچه گربه ها را آزاد کند . 🌸 سپس متوجه شد که آن شکارچی ، 🌸 گربه های زیادی را در قفس نگه داشته بود 🌸 شکارچی ، 🌸 درخواست شیعه فاطمه را قبول نکرد 🌸 و با صدای کلفت گفت : 🔸 یکی قراره برای اینا پول خوبی بده 🔸 اگه مشتری هستید ، به خودتون می فروشم 🌸 فرامرز ، حرفهای شیعه فاطمه را فهمید 🌸 و به دیگر گربه ها گفت : 🐈 این دختره اومده تا بچه گربه ها رو آزاد کنه 🌸 گربه ها وقتی فهمیدند که شیعه فاطمه ، 🌸 برای نجات بچه گربه ها آمده 🌸 همه از او خواهش کردند ، 🌸 تا آنها را نیز آزاد کند . 🌸 شیعه فاطمه ، خواهش و التماس آنان را دید 🌸 و به شکارچی گفت : 👑 باشه قبوله ، همشون چند ؟ 🌸 آقاهه به مادر شیعه فاطمه نگاه کرد 🌸 و با تعجب گفت : 🔸 ما رو گرفتین خانم ؟! 🌸 زهرا ، چادرش را محکم گرفت 🌸 و به شیعه فاطمه گفت : 🇮🇷 دخترم ! واقعا می خوای بخری ؟! 👑 شیعه فاطمه گفت : آره مامان جون 🌸 شکارچی گفت : 🔸 خب اگه پول داری 🔸 همه شون رو میدم ، دویست میلیون 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 خودت چند ؟! خودتو چند می فروشی ؟! 🌸 شکارچی با ناراحتی گفت : 🔸 نفهمیدم ، تو داری به من اهانت می کنی ؟! 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 نه آقا من جدی گفتم . 👑 چقدر بهتون بدم تا کلاً این کارو ول کنی 👑 یعنی از شکار گربه ها دست بکشی 👑 و بری دنبال یه کار آبرومندانه و با شرافت 🌸 شکارچی با تمسخر گفت : 🔸 اگه پونصد تا بهم بدی 🔸 دیگه ما رو توی این کار نمی بینی 🌸 شیعه فاطمه ، سنگی از روی زمین برداشت 🌸 و آن را جلوی او گرفت و گفت : 👑 بیا ، اینم ۵۰۰ میلیون تومان شما 🌸 شکارچی با خشم و عصبانیت ، 🌸 به شیعه فاطمه و مادرش نگاه کرد و گفت : 🔸 منو مسخره می کنید 🔸 برید از اینجا گمشید . 🌸 زهرا ، مادر شیعه فاطمه گفت : 🇮🇷 این چیه دخترم ؟ چکار داری می کنی ؟ 🌸 اما شیعه فاطمه با جدیت گفت : 🍎 این طلاست ، بگیرید لطفا 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
ارسالی اعضای خوب کانالمون
33.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت سیزدهم : روز جشن 🔮 @amoomolla 🎥
ارسالی از اعضای خوب کانالمون پنج شعر کوتاه با صدای فاطمه حبیبی کیا
28.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شکرستان 🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان 🇮🇷 قسمت دهم 🔮 @amoomolla
42.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شش قهرمان و نصفی 🇮🇷 طنز ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت ۱۱ 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۸ 🐈 🐈 🐈 🌸 شکارچی از روی ناراحتی و عصبانیت ، 🌸 دستش را بالا برد 🌸 تا به صورت شیعه فاطمه سیلی بزند 🌸 اما شیعه فاطمه ، همچنان سنگ در دستش را 🌸 به طرف شکارچی گرفته بود . 🌸 و به چشم های شکارچی نگاه می کرد . 🌸 ناگهان چشم شکارچی ، به سنگ افتاد . 🌸 آن سنگ به رنگ طلا ، در آمده بود . 🌸 شکارچی با دیدن تغییر رنگ سنگ ، 🌸 دستش را پایین آورد . 🌸 و سنگ را برداشت و بررسی کرد . 🌸 سپس سنگ را به زمین سائید . 🌸 تا ببیند رنگش می رود یا نه . 🌸 اما شگفت زده دید که رنگ آن عوض نشد . 🌸 به شیعه فاطمه و زهرا گفت : ☀️ شما همین جا باشید تا من بیام 🌸 شکارچی ، به طلافروشی رفت 🌸 و سنگ را به او نشان داد . 🌸 طلافروش با تعجب به شکارچی نگاه کرد . 🌸 شکارچی گفت : چیزی شده ؟ 🌸 طلافروش گفت : 🌟 اینو از کجا آوردی ؟ 🌸 شکارچی گفت : چطور مگه ؟ 🌸 طلافروش گفت : 🌟 این یک طلای خالصه 🌟 همه جای دنیا رو بگردی ، 🌟 هیچ جا مثل اینو پیدا نمی کنی . 🌸 شکارچی گفت : چقدر می ارزه ؟ 🌟 طلافروش گفت : 🌟 کم کمش ، ۵۰۰ میلیون تومان 🌸 شکارچی ، طلا را گرفت 🌸 و به طلافروشی دیگری رفت . 🌸 آن طلافروش نیز همان را به شکارچی گفت . 🌸 شکارچی ، نزد شیعه فاطمه برگشت 🌸 و با تعجب گفت : ☀️ تو کی هستی ؟ اینو از کجا آوردی ؟ 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 فکر کنید مامور خدا هستم 👑 تا شما و این گربه ها رو نجات بدم 🌸 شکارچی گفت : ☀️ چطوری این سنگو ، طلا کردی ؟ 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 این کار من نبود ، کار خدا بود . 👑 و خداوند بر هر کاری قادر و تواناست . 🌸 شکارچی نگاهی به زهرا انداخت . 🌸 زهرا نیز با چشم هایش ، 🌸 حرفهای شیعه فاطمه را تایید کرد 🌸 شکارچی ، پس از آن ، دیگر چیزی نگفت . 🌸 به طرف قفس ها رفت ، 🌸 و گربه ها را آزاد کرد . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 قلب نوجونان و کودکان ، 🌸 مانند زمین خالی است . 🌸 هر تخمی را که در زمین خالی ، 🌸 افشانده شود ، به خوبی می‌ پذیرد . 🌸 کودکان و نوجوانان نیز ، 🌸 نسبت به دریافت و پذیرش مفاهیم دینی 🌸 و اصول تربیتی و اخلاقی ، 🌸 سریع تر از دیگرانند . 🌸 پس بر والدین لازم است 🌸 که در ذهن کودکان خود ، 🌸 بذر محبت به خدا بکارند . @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن 🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت نهم : ورود به زیرزمین 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 این قسمت : فرهنگ به چین می رود 🔮 @amoomolla 🎥
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای رعنا دختر دهقان 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla 🎥 🎥
43.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال نابرده رنج 🇮🇷 طنز ، کمدی ، ماجراجویی ، معمایی 🇮🇷 قسمت هفتم 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۹ 🐈 🐈 🐈 🌸 شکارچی ، گربه ها را آزاد کرد 🌸 و هر کدام از گربه ها ، به طرفی رفتند . 🌸 بچه گربه ها ، به آغوش مادرشان بازگشتند 🌸 مادر بچه گربه ها نیز ، 🌸 از شیعه فاطمه تشکر کرد و رفت . 🌸 فرامرز هم ، به طرف شیعه فاطمه آمد . 🌸 و از او تشکر کرد . 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 خواهش می کنم وظیفه ام بود 👑 ولی انگار تو یک انسانی ؟ 🐈 فرامرز گفت : از کجا فهمیدی ؟ 👑 شیعه فاطمه گفت : 👑 از دو فرشته نگهبانی که ، 👑 روی دوش شما هستند فهمیدم . 👑 همه انسانها ، دو فرشته‌ی نگهبان دارند 👑 یکی در شانه سمت چپ ، 👑 یکی هم در شانه سمت راست . 🌸 فرامرز ، آهی کشید و حسرتی از دل برآورد 🌸 و با ناراحتی گفت : 🐈 آره من انسان بودم 🐈 ولی خدا از من انتقام گرفت 🐈 من خدا رو از خودم نامید کردم 🐈 خودم و بالاتر از خدا گرفتم 🐈 به مقدساتش بی احترامی کردم 🐈 به خاطر همین ، اونم منو گربه کرد 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 اگه خدا دوستت نداشت 👑 حتما تا ابد مسخت می کرد 👑 و کسی که مسخ بشه ، 👑 فرشته های مراقب ، از دوشش پرواز می کنن 👑 و بعد از سه روز ، حتما می میره 👑 اما با وجود این فرشته ها روی شونه شما ، 👑 معلومه که موقتا گربه شدی . 👑 پس تلاشتو بکن تا زودتر دوباره انسان بشی 🐈 فرامرز با ناراحتی گفت : 🐈 دلم برای مادرم تنگ شده . 👑 شیعه فاطمه گفت : 👑 خونتون کجاست ؟ 👑 آدرستو بگو تا ببرمت اونجا ؟! 🐈 فرامرز گفت : 🐈 چندبار می خواستم برم خونه 🐈 ولی نشد ، موفق نشدم 🐈 حالا هم نمی دونم با چه رویی برگردم ؟! 🐈 من خیلی مادرم رو اذیت کردم 🐈 خیلی مردم و همسایه هارو اذیت کردم 🐈 همیشه مزاحم ناموس مردم می شدم . 🐈 با وجود اینکه دلم می خواد مادرم و ببینم 🐈 ولی فعلا نمی تونم بر گردم خونه 🐈 اگه خدا بخواد می خوام خودمو پیدا کنم 🐈 می خوام خودم و خدامو بشناسم ، 🐈 و به عنوان یک انسان به خونه برگردم 🐈 به هر حال ، ممنون که نجاتمون دادی 🍎 شیعه فاطمه لبخندی زد و گفت : 👑 خواهش می کنم ، قابلی نداشت 👑 مواظب خودت باش 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت س
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت چهارم 🕌 حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً 🕌 until such time when you 🕌 bestow upon him the honor 🕌 of heading the (Divine) Government 🕌 آنتِل ساچ تایم وِن یو 🕌 بِستو اِپان هیم دِ هانِر 🕌 آف هِدِن دِ دِواین گاوِرمِنت 🔮 @amoomolla
✍ مفردات انگلیسی دعای سلامتی امام زمان 🌸 until ( آنتِل ) 👈 تازمان ، تا وقتی که 🌸 such time ( ساچ تایم ) 👈 چنین زمانی 🌸 when ( وِن ) 👈 وقتی که 🌸 you ( یو ) 👈 تو ، شما 🌸 bestow ( بِستو ) 👈 بخشیدن، عطاء کردن 🌸 upon ( اِپان ) 👈 بر 🌸 him ( هیم ) 👈 به او 🌸 the honor ( دِ هانِر ) 👈 غیرت ، افتخار ، خوشنامی ، آبرو، نجابت ، احترام ، عزت ، شرافت ، فخر ، شرف 🌸 heading ( هِدِن ) 👈 عنوان 🌸 Divine ( دِواین ) 👈 الهی ، خدایی 🌸 Government ( گاوِرمِنت ) 👈 دولت ، حکومت
😍 😊 بچه های این دوره زمونه ، 😊 تبلت و لپ تاپ و موبایل می خوان . . 😊 ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﻦ اینا بودم 😊 ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺍسته ام ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ 😊 که ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﺎﺭ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ 😊 ﻣﻨﻮ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻦ پوست خیارارو بخورم 😊 یا لاستیک می ذاشتم دهنم 😊 به عنوان آدامس می جویدم . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂 😄 😁 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌💟 @ghairat