🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۷ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 نگهبان خانه حمزه ، سریعا به حمزه زنگ زد .
🇮🇷 و آمدن پلیس را به او اطلاع داد .
🇮🇷 حمزه نیز با شتاب ،
🇮🇷 لباسش را پوشید و به طرف انبار رفت .
🇮🇷 سعی داشت تا پلیس را از آنجا خارج کند .
🇮🇷 امّا پلیسها ، حمزه را از اتاق بیرون بردند .
🇮🇷 تا بتوانند راحت تر اتاق را جستجو کنند .
🇮🇷 حمزه ، بیشتر اصرار کرد
🇮🇷 و از آنها خواست تا آنجا را تفتیش نکنند .
🇮🇷 اما پلیس تهدید کرد
🇮🇷 که اگر بیشتر حرف بزند ، دستبند می خورد
🇮🇷 در محلی که فرامرز گفته بود ،
🇮🇷 جنازه احمد را پیدا کردند .
🇮🇷 و حمزه را به جرم قتل ، دستگیر کردند .
🇮🇷 فرامرز نیز از شدت خستگی ،
🇮🇷 در خرابه ای پشت مسجد خوابید .
🇮🇷 وقتی بیدار شد ،
🇮🇷 دوباره خودش و دوستانش را در قفس دید .
🇮🇷 و با تعجب گفت :
🐈 باز چی شده ؟! ما چرا اینجاییم ؟
🇮🇷 یک گربه ایرانی به نام مایو گفت :
🌟 یک شکارچی هندی خواست ما رو بگیره
🌟 ما هم فرار کردیم ، اما تو خواب بودی
🌟 به خاطر همین تو رو گرفت .
🌟 من و چندتا گربه ایرانی دیگه ،
🌟 برگشتیم تا کمکت کنیم .
🌟 اما زورمون نرسید و گیر افتادیم .
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 ببخشید که به خاطر من گیر افتادید .
🐈 بقیه گربه ها چی ؟!
🐈 چه بلائی سرشون اومده ؟!
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 اونا فرار کردن ،
🌟 انشالله که خوب باشن ؛
🌟 چون ازشون هیچ خبری ندارم .
🇮🇷 فرامرز به بقیه گربه ها سلام کرد .
🇮🇷 و خودش را ،
🇮🇷 به گربه های خارجی معرفی نمود .
🇮🇷 بعد از چند ساعت ،
🇮🇷 گربه های ایرانی و خارجی ،
🇮🇷 بیشتر با هم آشنا شدند .
🇮🇷 گربه های خارجی ،
🇮🇷 علاقه خاصی به گربه های ایرانی داشتند
🇮🇷 و خیلی از آنها تعریف می کردند .
🇮🇷 و اینکه ارزش و قیمت گربه های ایرانی ،
🇮🇷 خیلی بیشتر از گربه های خارجی است .
🇮🇷 همه در حال صحبت کردن بودند
🇮🇷 که ناگهان در وقت غروب ،
🇮🇷 بعضی از گربه های خارجی و ایرانی ،
🇮🇷 سرشان را ، رو به آسمان ، بالا گرفتند
🇮🇷 و به عبادت و مناجات با خدا پرداختند .
🇮🇷 فرامرز ، با دیدن این صحنه ،
🇮🇷 یاد بدی های خودش افتاد .
🇮🇷 یاد حرف های زشتی که به خدا زده ، افتاد .
🇮🇷 فرامرز از این شرمنده بود
🇮🇷 که حیواناتی مثل گربه ها ،
🇮🇷 خیلی خوب می فهمند عبادت چیست
🇮🇷 اما خودش هنوز نفهمید
🇮🇷 که خدا کیست و عبادت یعنی چی ؟!
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🌷 از محبوبترین کارها ، نزد خداوند متعال ،
🌷 سیر کردن مؤمن ، ادای بدهی او ،
🌷 و برطرف کردن اندوه اوست .
✍ امام صادق علیه السلام
🌸 عزیزان من !
🌸 برای به اطعام به خانواده های نیازمند ،
🌸 و کمک به بچه های دردمند ،
🌸 به کمک شما نیازمندیم .
۵۸۵۹۸۳۱۰۲۱۳۴۶۹۸۵
👈 به نام حامد طرفی
🌸 پس از واریزی هر مبلغی ولو کم ،
🌸 لطفا رسید را برای ما بفرستید ،
👈 و بنویسید : طرح اطعام
🆔 @amoo_molla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷
🌸 Send my best regards to imam reza
🌸 تلفظ : سِند مای بِست ریگاردز تو ایمام رضا
🌸 ترجمه : بهترین احترام و درودهای مرا به امام رضا برسان
✍ مفردات :
☘ Send ( سِند )
👈 فرستادن
☘ regards ( ریگاردز )
👈 درود ، سلام ، احترام
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شکرستان
🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان
🇮🇷 قسمت ۱۱
🔮 @amoomolla
#کارتون #شکرستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن
🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
🇮🇷 قسمت دهم : شهر زیرزمینی
🔮 @amoomolla
#آرمن #کارتون #انیمیشن
محتوای تربیت کودک
🌷 از محبوبترین کارها ، نزد خداوند متعال ، 🌷 سیر کردن مؤمن ، ادای بدهی او ، 🌷 و برطرف کردن اندوه اوست
چراغ دوم روشن شد
انشالله رزق و روزی تون پر برکت
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۸ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 شکارچی هندی ، مادو نام داشت .
🇮🇷 با رفیق عربستانی اش ، که فهد نام داشت
🇮🇷 در حال لیست کردن گربه های جدید بودند .
🇮🇷 فهد در حال نوشتن بود ،
🇮🇷 که با لهجه عربی به مادو گفت :
🌟 نمی خوای به حسن علی بگی که چه بلائی سر دخترش آوردی ؟!
🔥 مادو گفت :
🔥 بازم که شروع کردی ؟!
🔥 قبلاً راجع به این موضوع ، با هم صحبت کردیم .
🔥 پس لطفا ادامه نده .
🌟 فهد گفت :
🌟 ببین مادو ! پنج ساله که خواب راحت ندارم
🌟 عذاب وجدان ، داره منو از پا در میاره
🌟 اگه تو نگی ،
🌟 شاید عذاب وجدانم منو مجبور کنه
🌟 که برم پیش پلیس یا حسن علی ،
🌟 و اونوقت همه چی رو میگم .
🇮🇷 فرامرز ، هنوز حسن علی را ندیده بود .
🇮🇷 اما در لابلای حرفهای فهد و مادو ،
🇮🇷 و حرفهایی که از خریداران گربه ها ،
🇮🇷 و دوستان مادو شنیده بود ،
🇮🇷 به خباثت های شکارچی هندی ،
🇮🇷 و مظلومیت حسن علی ، پی برد .
🇮🇷 و همچنین فهمید که مادو ،
🇮🇷 بلائی سر دختر حسن علی آورده ،
🇮🇷 اما غیر از خود مادو ،
🇮🇷 هیچ کس از نوع کشتن آن دخترک ،
🇮🇷 و از مکان جنازه اش خبر ندارد ؛
🇮🇷 فهد نیز می داند که آن دخترک مرده است .
🇮🇷 ولی از جنازه اش ، خبری نداشت .
🇮🇷 حسن علی و دیگران فکر می کنند
🇮🇷 که دخترک گم شده است .
🇮🇷 به خاطر همین حسن علی همچنان ،
🇮🇷 منتظر پیدا شدن دخترش بود .
🇮🇷 و برای پیدا کردن او نیز ، نذر کرد ،
🇮🇷 که شب های جمعه ، به نیت امام زمان عج ،
🇮🇷 به فقرا ، غذا و پول بدهد .
🇮🇷 مادو ، خدمتکار یک مرد کویتی پولدار ،
🇮🇷 به نام حسن علی بود .
🇮🇷 حسن علی ، مردی مومن و خداترس است .
🇮🇷 مثل پدر و مادرش ، شیعه دوازده امامی بود .
🇮🇷 پولدار بود ولی پولش را ،
🇮🇷 در راه خدا و کمک به فقرا خرج می کرد .
🇮🇷 دخترش پنج سال پیش ، گم شده است .
🇮🇷 و کسی از او خبری نداشت .
🇮🇷 اما هیچ وقت ، لب به شکایت باز نکرد .
🇮🇷 ولی همیشه و همه جا ، سراغ دخترش را ،
🇮🇷 از مردم و همسایه ها و پلیس می گرفت .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 انیمیشن و آهنگ #ملّاباسم_کربلایی
🕌 این قسمت : امام زمان عجل الله فرجه
🕌 به زبان عربی و زیرنویس فارسی
🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
سلام دوستان عزیزم خانمی ، همسرشان جانباز بود . که هشت سال پیش شهید شدند . شوهرشان ، هیچ مسئولیتی در
خدا خیرتون بده
خدا به مال و خانه و زندگی تون برکت بده
انشالله نذرتون قبول باشه
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای جوانمردان
🇮🇷 قسمت ۲۳ : بیماری سرخ
🔮 @amoomolla
🕌 #کارتون_ایرانی #فیلم_ایرانی
🕌 #جوانمردان
🌹 #معمای_مذهبی 🌹
🤔 کدام زن ، بدون پدر و مادر ، به دنیا آمد ؟
🔮 @amoomolla
🌹 #معمای_مذهبی 🌹
🤔 آن چیست که یکی است
🤔 و همیشه با تک تک ما آدماست .
🔮 @amoomolla
🌹 #معمای_مذهبی 🌹
🤔 آن چیست
🤔 که از میان آب می گذرد
🤔 ولی هرگز خیس نمی شود .
🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۹ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز به مایو گفت :
🐈 هی داداش ! یه ماجراجویی تازه داریم .
🐈 انشالله ماموریت بعدی مون ،
🐈 پیدا کردن اون دختره است .
🐈 باید حساب این شکارچی خبیث رو برسیم
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 کدوم دختره ؟! قضیه چیه ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 اوه ببخشید ،
🐈 یادم رفت که نمی تونی ،
🐈 حرفای انسانها رو بفهمی .
🇮🇷 فرامرز ، هر چه شنیده را ،
🇮🇷 برای مایو تعریف کرد .
🇮🇷 فرامرز ، قبل از اذان صبح بیدار شد .
🇮🇷 و مایو را در حال عبادت دید .
🇮🇷 که با خود می گفت :
🌟 سبوح قدوس ، رب الملائکه و الروح
🇮🇷 فرامرز با تعجب به مایو گفت :
🐈 تو داری چکار می کنی ؟!
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 مگه نمی بینی ؟!
🌟 دارم ذکر خدا می گم
🌟 دارم خدا رو عبادت می کنم
🇮🇷 فرامرز ، دوباره با تعجب گفت :
🐈 مگه حیوونا هم خدا رو می شناسن ؟!
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 این دیگه چه سوالیه ؟!
🌟 مگه تو خودت خدارو نمی شناسی ؟!
🌟 مگه خدا رو عبادت نمی کنی ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 راستش ... اون طور که باید ...
🐈 نه نمی شناسم
🐈 من تا حالا نماز نخوندم
🐈 بلد هم نیستم بخونم .
🌟 مایو گفت : نماز چیه ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 یه نوعی از عبادت کردن خداست دیگه
🐈 انسانها به عبادت خدا میگن ، نماز
🐈 البته عبادت های دیگه ای هم هست
🐈 مثل دعا ، ذکر ، قرآن ، روزه ، حج و...
🇮🇷 مایو با تعجب گفت :
🌟 خودت همه اینارو انجام میدی ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 نه دیگه ... گفتم که ...
🐈 من متاسفانه اهل نماز و این چیزا نیستم
🐈 البته مامانم خیلی بهم گفته بخونم
🐈 ولی کر و کور بودم .
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 عبادت گربه هارو چی ، بلدی ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 مگه عبادت شما چه جوریه ؟!
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 ما هر روز ، چند مرتبه
🌟 صبح و ظهر و عصر و شب و نیمه شب ،
🌟 چند بار ذکر می گیم :
👈 سبوح قدوس ، رب الملائکه و الروح
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 یعنی همه گربه ها اینو می گن ؟!
🇮🇷 مایو گفت :
🌟 خوب آره دیگه
🇮🇷 فرامرز ، نفس عمیقی کشید و گفت :
🐈 سبوح قدوس ، رب الملائکه و الروح .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 قسمت ۲۱۵ : جشن تولد مهتاب
🇮🇷 نکته اخلاقی : آداب مهمانی رفتن
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
محتوای تربیت کودک
🌹 #معمای_مذهبی 🌹 🤔 کدام زن ، بدون پدر و مادر ، به دنیا آمد ؟ 🔮 @amoomolla
پاسخ : حضرت حوا علیهاالسلام
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۳۰ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز ، با اذان صبح ، دوباره انسان شد .
🇮🇷 از قفس بیرون آمد .
🇮🇷 آرام به طرف اتاق مادو رفت .
🇮🇷 اما فقط فهد آنجا خوابیده بود .
🇮🇷 فرامرز ، با زبان عربی دست و پا شکسته ،
🇮🇷 به فهد فهماند ،
🇮🇷 که دنبال مادو ، شکارچی هندی می گردد .
🇮🇷 اما او چیزی نمی گفت .
🇮🇷 فرامرز او را تهدید کرد که اگر حرف نزند
🇮🇷 به خشونت متوسل می شود .
🇮🇷 باز فهد چیزی نگفت .
🇮🇷 فرامرز ، او را به باد کتک گرفت .
🇮🇷 فهد تسلیم شد و آدرس خانه ای که ،
🇮🇷 مادو در آن کار می کند را ، نوشت .
🇮🇷 سپس فرامرز گفت :
🐈 ممنون که حرف زدی
🐈 حالا بگو قضیه دختر حسن علی چیه ؟!
🇮🇷 فهد با وحشت گفت :
🌟 من چی می دونم ، به من چه ربطی داره .
🇮🇷 فرامرز ، گردن او را فشار داد و گفت :
🐈 من می دونم که شماها اونو کشتید
🐈 به نفع خودته بهم بگی چی شده
🐈 تا هم وجدانت راحت بشه
🐈 و هم قول میدم
🐈 اگر همه چی رو بهم بگی
🐈 به کسی در مورد تو چیزی نمیگم
🇮🇷 فهد ، باز نمی خواست چیزی بگوید
🇮🇷 تا اینکه فرامرز دوباره او را کتک زد
🇮🇷 فهد گفت :
🌟 نزن باشه میگم
🌟 مادو ، خدمتکار هندی حسن علی ،
🌟 آدمی بدذات ، قاچاقچی ، خلافکار ،
🌟 و اهل دزدی و خیانت بود .
🌟 و گاهی کار قاچاق گربه هم انجام می داد .
🌟 اما حسن علی ، خیلی به او اعتماد داشت
🌟 و از کارهای کثیفش ، هیچ خبری نداشت .
🌟 حسن علی ، گاهی به مادو ،
🌟 پول و مواد غذایی و کالا می داد ،
🌟 تا به دست فقرا برسونه .
🌟 اما اون ، اونا رو برای خودش می برد .
🌟 یا اونا رو می فروخت
🌟 و پولش رو برای خودش خرج می کرد .
🌟 پنج شش سال پیش هم ،
🌟 طلا و جواهرات و چیزای قیمتی ،
🌟 برای حسن علی آوردن .
🌟 تا اونارو بفروشه و خرج مسجد کنه
🌟 اون موقع ، من تازه به کویت اومده بودم
🌟 و چیزی هم نداشتم
🌟 مادو بهم گفت که بیام کمکش کنم
🌟 در عوضش ، سهم خوبی بهم میده
🌟 اولش مخالفت کردم
🌟 و حتی بهش گفتم :
🌟 که اگر حسن علی یا پلیسها بفهمن ،
🌟 هم از تو کارت اخراج میشی
🌟 هم من بدبخت میشم
🌟 هم زندانیمون می کنن ...
🌟 اما اون گفت :
🔥 نترس نمیذارم کسی بفهمه
🌟 آخرش منم قبول کردم .
🌟 کار ، خوب داشت پیش می رفت .
🌟 اما یه دفعه ، دختر حسن علی ،
🌟 که حدود ده سالش بود ، سر رسید .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla