☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت ۲۷ ☀️☀️☀️
🌸 شکارچی می خواست شیعه فاطمه را بزند
🌸 که ناگهان متوجه تغییر سنگ شد .
🌸 آن سنگ به رنگ طلا ، در آمده بود .
🌸 شکارچی ، با دیدن تغییر رنگ سنگ ،
🌸 آرام دستش را پایین آورد .
🌸 و سنگ را برداشت و بررسی کرد .
🌸 سپس سنگ را به زمین سائید .
🌸 تا ببیند رنگش می رود یا نه .
🌸 اما وقتی دید که رنگ آن عوض نشد ،
🌸 خیلی شگفت زده شد .
🌸 به شیعه فاطمه و زهرا گفت :
☀️ شما همین جا باشید تا من بیام
🌸 شکارچی ، به طرف طلافروشی رفت
🌸 و سنگ را به او نشان داد .
🌸 طلافروش با تعجب به شکارچی نگاه کرد .
🌸 شکارچی گفت : چیزی شده ؟
🌸 طلا فروش گفت :
🌟 اینو از کجا آوردی ؟
🌸 شکارچی گفت : چطور مگه ؟
🌸 طلافروش گفت :
🌟 این یک طلای خالصه
🌟 همه جای دنیا رو بگردی ،
🌟 هیچ جا مثل اینو پیدا نمی کنی .
🌸 شکارچی گفت : چقدر می ارزه ؟
🌟 طلا فروش گفت :
🌟 کم کمش ، ۵۰۰ میلیون تومان
🌸 شکارچی بهت زده و متعجب ،
🌸 به طلا فروش ، خیره شد .
🌸 سپس طلا را گرفت
🌸 و به طلافروشی دیگری رفت .
🌸 طلافروش دوم نیز ،
🌸 همان حرف را به شکارچی گفت .
🌸 شکارچی ، نزد شیعه فاطمه برگشت
🌸 و با تعجب گفت :
☀️ تو کی هستی ؟ اینو از کجا آوردی ؟
🌸 شیعه فاطمه گفت :
👑 فکر کنید مامور خدا هستم
👑 تا شما و این گربه ها رو نجات بدم
🌸 شکارچی گفت :
☀️ چطوری این سنگو ، طلا کردی ؟
🌸 شیعه فاطمه گفت :
👑 این کار من نبود ، کار خدا بود .
👑 و خداوند بر هر کاری قادر و تواناست .
🌸 شکارچی نگاهی به زهرا انداخت .
🌸 زهرا نیز با چشم هایش ،
🌸 حرفهای شیعه فاطمه را تایید کرد
🌸 شکارچی ، پس از آن ، دیگر چیزی نگفت .
🌸 به طرف قفس ها رفت ،
🌸 و گربه ها را آزاد کرد .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹
🇮🇷 aunt Leila gets up at dawn
🇮🇷 and says her prayers
🇮🇷 آنت لِیلا گِتز آپ اَت دان اَند سِیز هِر پِرِیِرز
🇮🇷 عمه لیلا ، سپیده دم بلند می شود
🇮🇷 و نمازش را می خواند .
🔮 @amoomolla
#انگلیسی
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹 🇮🇷 aunt Leila gets up at dawn 🇮🇷 and says her prayers 🇮🇷 آنت لِیلا گِتز
✍ مفردات :
🌸 aunt ( آنت )
👈 عمه ، خاله ، زن دایی ، زن عمو
🌸 gets up
👈 برخاستن ، پاشدن ، بلند شدن از بستر
🌸 at dawn ( اَت دان )
👈 در سحر
🌸 say ( سِی )
👈 گفتن ، حرف زدن ، خواندن ( نماز و دعا )
🌸 says
👈 سوم شخص مفرد زمان حال فعل: say
🌸 prayer ( پِرِیِر )
👈 نماز
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احکام به زبان ساده
نمازهای قضا را چطور حساب و کتاب کنیم؟
🔮 @amoomolla
#احکام
.
#مهم_فوری👇
❇️قابل توجه #همکاران_فرهنگی
#اگر_میخواهید از هیچ دوره ضمن خدمت جا نمانید
در کانال دورهای ضمن خدمت عضو شوید
🔶بخشنامه ها
🔶اعلام زمان ثبت نام دوره ها
🔷نمونه سوال دوره ها
♻️نرم افزار دوره های ضمن خدمت
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1174405123C85918d0daf
محتوای تربیت کودک
🌷 معمای کتاب های آسمانی 🌷 📗 ۱. کتاب حضرت محمد ؟! 📙 ۲. کتاب حضرت داوود ؟! 📘 ۳. کتاب حضرت موسی ؟
✍ پاسخ :
📗 ۱. کتاب حضرت محمد ؟! قرآن کریم
📙 ۲. کتاب حضرت داوود ؟! زبور
📘 ۳. کتاب حضرت موسی ؟! تورات
📔 ۴. کتاب حضرت عیسی ؟! انجیل
🌷 معمای مذهبی 🌷
🕌 اصول دین چندتاست ؟! نام ببرید ؟!
👈 بچه مذهبیای باهوش بسم الله
🔮 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت ۲۸ ☀️☀️☀️
🌸 شکارچی ، گربه ها را آزاد کرد
🌸 و هر کدام از گربه ها ، به طرفی رفتند .
🌸 بچه گربه ها نیز ،
🌸 به آغوش مادرشان بازگشتند .
🌸 مادر بچه گربه ها ،
🌸 از شیعه فاطمه تشکر کرد و رفت .
🌸 فرامرز هم ، به طرف شیعه فاطمه آمد .
🌸 و از او تشکر کرد .
🌸 شیعه فاطمه گفت :
👑 خواهش می کنم وظیفه ام بود
👑 ولی انگار تو یک انسانی ؟
🐈 فرامرز گفت : از کجا فهمیدی ؟
👑 شیعه فاطمه گفت :
👑 از دو فرشته نگهبانی که ،
👑 روی دوش شما هستند .
👑 همه انسانها ، دو فرشتهی نگهبان دارند
👑 یکی در شانه سمت چپ ،
👑 یکی هم در شانه سمت راست .
🌸 فرامرز ، آهی کشید و حسرتی از دل برآورد
🌸 و با ناراحتی گفت :
🐈 آره من انسان بودم
🐈 ولی خدا از من انتقام گرفت
🐈 من خدا رو از خودم نامید کردم
🐈 خودم و بالاتر از خدا گرفتم
🐈 به مقدساتش بی احترامی کردم
🐈 به خاطر همین ، اونم منو گربه کرد
🌸 شیعه فاطمه گفت :
👑 اگه خدا دوستت نداشت
👑 حتما تا ابد مسخت می کرد
👑 و کسی که مسخ بشه ،
👑 فرشته های مراقب ، از دوشش پرواز می کنن
👑 و بعد از سه روز ، حتما می میره
👑 اما با وجود این فرشته هایی که ،
👑 روی شونه شما هستند ،
👑 معلومه که موقتاً گربه شدی .
👑 پس تلاشتو بکن تا زودتر دوباره انسان بشی
🐈 فرامرز با ناراحتی گفت :
🐈 من از خدامه که دوباره انسان بشم
🐈 چون دلم ، خیلی برای مادرم تنگ شده .
👑 شیعه فاطمه گفت :
👑 خونتون کجاست ؟
👑 آدرستو بگو تا ببرمت اونجا ؟!
🐈 فرامرز گفت :
🐈 چندبار می خواستم برم خونه
🐈 ولی نشد ، موفق نشدم
🐈 حالا هم نمی دونم با چه رویی برگردم ؟!
🐈 من خیلی مادرم رو اذیت کردم
🐈 خیلی مردم و همسایه هارو اذیت کردم
🐈 همیشه مزاحم ناموس مردم می شدم .
🐈 با وجود اینکه دلم می خواد مادرم و ببینم
🐈 ولی فعلا نمی تونم بر گردم خونه
🐈 اگه خدا بخواد می خوام خودمو پیدا کنم
🐈 می خوام خودم و خدامو بشناسم ،
🐈 و به عنوان یک انسان به خونه برگردم
🐈 به هر حال ، ممنون که نجاتمون دادی
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla