eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا  # سوره_احزاب_آیه_56 🍃اين آيه خیلی قشنگ 🌼داره هزار آب و رنگ 🍃از کودکی هر کسی 🌼بلند میگه وقت تنگ 🍃مثل يه چشمه ی پاک 🌼زلال و صاف و زيبا 🍃اين آيه هست بچه ها 🌼صلوات بر مصطفی کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
➖کاربرگ سلام کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت دهم 🌹 🍎 سمیه و مرضیه ، وارد کلاس شدند . 🍎 آن پسرهایی که متلک پراندند 🍎 و مورد ملامت سمیه قرار گرفتند ، 🍎 تا آخر کلاس ، ساکت و بی صدا نشستند 🍎 و خودشان را ، جمع و جور کردند . 🍎 استاد ، وارد کلاس شد . 🍎 امروز قرار بود ، 🍎 یکی از دانشجوها ، کنفرانس بدهد . 🍎 استاد ، نام َسمیه را خواند . 🍎 سمیه هم با چادر زیبایش ، 🍎 در محل کنفرانس ایستاد . 🍎 استاد ، از دیدن سمیه در چادر ، 🍎 هم شگفت زده شد 🍎 هم لبخند رضایت ، بر او زد . 🍎 سمیه ، کنفرانس خود را ارائه نمود . 🍎 وقتی کنفرانس تمام شد ، 🍎 همه دانشجوها ، برایش دست زدند . 🍎 و استاد با لبخند ، او را تحسین نمود . 🍎 سمیه ، سر جای خود نشست 🍎 استاد نیز ، از کنفرانس سمیه تعریف کرد . 🍎 و چندتا اشکال گرفت . 🍎 سمیه خیلی خوشحال بود 🍎 که توانست با حجابش ، 🍎 انسانیت و علم و عقلش را ، 🍎 به دیگران ثابت کند . 🍎 بعد از کلاس ، پسران و دختران ، 🍎 از سمیه بابت کنفرانس زیبایش ، 🍎 تشکر و تعریف کردند . 🍎 مرضیه به سمیه گفت : 🌟 سمیه جان ! 🌟 چادرت ، تو را ، زرنگ تر کرده ها 🌟 از موقعی که چادر پوشیدی ، 🌟 خیلی تغییر کردی . 🌟 مودب شدی ، زرنگ شدی ، 🌟 محبوب شدی ، محجوب شدی ... 🍎 مرضیه در حال صحبت کردن بود 🍎 که متوجه شد ؛ 🍎 سمیه حواسش جای دیگری است 🍎 و به یک نقطه ، خیره شده بود . 🍎 مرضیه گفت : 🌟 فهمیدی چی گفتم سمیه ؟! 🍎 اما سمیه هیچ پاسخی نداد . 🍎 دوباره مرضیه گفت : 🌟 حواست کجاست دختر ؟! 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 قسمت ۲۷۵ : زیارت 🔮 @amoomolla 🇮🇷 🇮🇷
46.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شب های برره 🇮🇷 کمدی ، طنز ، تخیلی 🇮🇷 قسمت پنجم : فراری 🎥 @kartoon_film 👨🏻‍🏫 @amoomolla
18.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای پرده آخر 🇮🇷 قسمت چهارم 🔮 @amoomolla 👈 کانال فرهنگی تربیتی هنری عموملا
➖کاربرگ پروانه کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
➖شعر پروانه کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۱ 🌹 🍎 مرضیه ، نگاه سمیه را تعقیب کرد . 🍎 سمیه داشت به دختری نگاه می کرد 🍎 که در پارک دانشگاه بود . 🍎 مرضیه گفت : 🌟 چیز مهمی در آنجا می بینی ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 آن دختره ، شیداست . 🌷 مدتی است که دارم او را می بینم 🌷 که با آن پسره یعنی داریوش ، می گردد 🍎 مرضیه گفت : 🌟 چکارش داری ، ول کن بابا ... 🌟 به ما چه ربطی دارد ... 🍎 سمیه گفت : 🌷 یعنی چی ول کن دختر ؟! 🌷 او باید بفهمد که آن پسر ، خطرناک است ... 🌷 باید بفهمد کبوتر با کبوتر ، باز با باز ... 🌷 باید بفهمد که با هر کس و ناکسی ، 🌷 نباید بگردد و نباید قاطی بشود . 🍎 سمیه ، چادرش را محکم گرفت 🍎 و به سمت شیدا رفت . 🍎 با شیدا صحبت کرد 🍎 او را نصیحت کرد 🍎 ولی فایده ای نداشت . 🍎 شیدا ، دختری مغرور بود 🍎 و به حرف هیچ کسی گوش نمی دهد . 🍎 چند روز بعد ، 🍎 سمیه با چهار نفر از دختران دانشگاه ، 🍎 مشغول مباحثه علمی و دینی بودند . 🍎 که شیدا با گریه و زاری ، 🍎 از دفتر مدیریت دانشگاه بیرون آمد . 🍎 و از کنار سمیه و دوستانش گذشت . 🍎 دختران با تعجب ، به هم نگاه کردند 🍎 مرضیه گفت : 🌟 چی شده ؟! 🌟 چرا این دختره اینجوری بود ؟ 🍎 ارغوان گفت : 💥 نمی دانم ، لابد یک اتفاقی افتاده 🍎 سمیه بلند شد و به طرف شیدا رفت . 🍎 هر چه او را صدا زد ، نایستاد 🍎 سمیه سرعتش را زیاد کرد ، 🍎 به شیدا رسید و دست او را گرفت 🍎 و علت گریه هایش را پرسید . 🍎 اما شیدا بدون جواب ، از کنار سمیه رفت 🍎 و به مسیرش ادامه داد . 🍎 سمیه باز دنبالش رفت . 🍎 اما هر چی از شیدا پرسید : 🌷 که چی شده ، چه اتفاقی افتاده ؟ 🍎 اما شیدا بدون هیچ جوابی ، 🍎 به راه خود ادامه می داد . 🍎 سمیه ، به طرف دفتر مدیریت رفت . 🍎 و علت گریه شیدا را جویا شد . 🍎 دفتر دار مدیر ، آقای جهانگیری گفت : 🔮 ایشان از دانشگاه ، اخراج شدند . 🍎 سمیه با تعجب گفت : 🌷 اخراج شد ؟! 🌷 یعنی چی اخراج شد ؟! 🌷 چرا اخراج شد ؟! 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla