eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مدیر : حامد طرفی @amoo_molla مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
44.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای عملیات سامرا 🇮🇷 قسمت اول 🔮 @amoomolla
51.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال شب های برره 😂 کمدی ، طنز ، تخیلی 📼 قسمت ۳۲ : تازه وارد 🎥 @kartoon_film 👨🏻‍🏫 @amoomolla رای ما جلیلی
salavat_bar_emam_kazem_0.mp3
539.4K
📝 زیارت نامه علیه السلام 🌷 اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاْمینِ الْمُؤْتَمَنِ 🌷 مُوسَى بْنِ جَعْفَر 🌷 اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ ، اَلطّاهِرِ الزَّکِىِّ ، 🌷 اَلنُّورِ الْمُبینِ 🌷 اَلْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ، 🌷 اَلصّابِرِ عَلَى الاَْذى فیکَ 🌷 اَللّـهُمَّ وَ کَما بَلَّغَ عَنْ ابآئِهِ 🌷 مَا اسْتُودِعَ مِنْ اَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ 🌷 وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ 🌷 وَ کابَدَ اَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ 🌷 فیما کانَ یَلْقى مِنْ جُهّالِ قَوْمِهِ 🌷 رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ 🌷 اَفْضَلَ وَ اَکْمَلَ ما صَلَّیْتَ 🌷 عَلى اَحَد مِمَّنْ اَطـاعَکَ 🌷 وَنَصَحَ لِعِبادِکَ ، اِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ . 🏴 شهادت امام موسی ابن جعفر علیه السلام تسلیت باد
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت دوم 🍡 🌸 نازنین زهرا در مسجد ، 🌸 چادر سفید و گلدارش را می پوشید 🌸 و کنار بابا محمدش می نشست 🌸 و نماز و قرآن می خواند . 🌸 از اینکه کنار پدرش بود ، 🌸 خیلی خوشحال و شاد و خندان بود . 🌟 اما بابا محمد ، باید دوباره به جبهه برگردد . 🌟 با خانمش هماهنگ کرد که اول صبح ، 🌟 قبل از اینکه نازنین زهرا بیدار شود ، 🌟 وسایلش را آماده کند تا از خانه خارج شود . 🌟 کوثر با گریه و غمگین ، تا صبح بیدار ماند . 🌟 و وسایل سفر محمد را آماده می کرد . 🌟 لباس جنگ محمد را اتو زد . 🌟 محمد نیز ساعت سه بیدار شد . 🌟 و نماز شب را ، مثل همیشه ، 🌟 با حالتی گریان خواند . 🌟 و در برابر خدا گریه و زاری نمود . 🌟 و برای همه همسایه ها دعا کرد . 🌟 هنوز اذان صبح نگفته بود . 🌟 محمد ، خود را آماده رفتن کرد . 🌟 کوثر گفت : 🌹 عزیزم بهتر نیست همین جا نمازت رو بخونی 🌹 و بعد از نماز ، به سفر بری ؟! 🌟 محمد با لبخند گفت : 🌸 نه عزیزم ! 🌸 می ترسم بچه بیدار بشه 🌸 بهتره برم مسجد نماز بخونم 🌟 محمد ، لباس رزمش را پوشید . 🌟 و آرام به طرف حیاط خانه رفت . 🌟 با همسرش ، در حال خداحافظی بود ، 🌟 که ناگهان ، 🌟 نازنین زهرا از خواب بیدار شد . 🌟 و بابا محمد را ، در کنار خودش ندید . 🌟 به طرف جانمازی او رفت ، 🌟 اما باز او را پیدا نکرد . 🌟 سرآسیمه و ترسان ، دنبال پدرش می گشت 🌟 سپس با سرعت به سمت حیاط خانه رفت 🌟 وقتی پدرش را در حال رفتن دید ، 🌟 گریه کرد و به شلوارش چسبید . 🌟 و با التماس و خواهش و زاری ، 🌟 از او خواست که برگردد . 🌟 کوثر ، نازنین زهرا را گرفت 🌟 و سعی کرد تا او را از محمد دور کند 🌟 اما نازنین زهرا ، شلوار پدرش را ، 🌟 گرفته بود و رها نمی کرد . 🌟 و با گریه و چشمانی اشکبار گفت : 🌹 بابا تو رو خدا نرو ، 🌹 منو تنها نذار 🌹 تو که بری 🌹 دیگه کسی با من بازی نمی کنه 🌹 بابا من دوستت دارم 🌹 به خدا دیگه اذیتت نمی کنم 🌹 دیگه نمی گم موهامو شونه بزن 🌹 دیگه نمی گم برام چیزی بخر 🌹 دیگه نمی گم منو بذار رو شونه هات 🌹 دیگه نمیگم منو پارک ببر 🌹 بابا آفرین نرو 🌹 اگه منو دوست داری ، نرو 🌹 اگه بری به خدا ناراحت می شم 🌹 مثل دختر امام حسین ، 🌹 به خدا دق می کنم ، می میرم . 🌹 اگه بری دیگه کی نازم کنه ؟ 🌹 کی منو می خندونه ؟ 🌹 کی برام شعر می خونه ؟ 🌹 کی منو مسجد می بره ؟ 🌹 کی منو بغل می کنه ؟! 🍡 ادامه دارد 🍡 ✍ نویسنده : حامد طرفی 💟 @amoomolla
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹 🇮🇷 یه شب تو غار حرا 🇮🇷 شنیده شد یک ندا 🇮🇷 بخوان محمد بخوان 🇮🇷 بهش می­گفت اون صدا 🇮🇷 غار شده بود پر از نور 🇮🇷 دنیایی از ستاره 🇮🇷 بخوان محمد بخوان 🇮🇷 صدا می گفت دوباره 🇮🇷 محمد در جواب گفت : 🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟ 🇮🇷 من که سواد ندارم 🇮🇷 خواندن نمی­توانم ! 🇮🇷 فرشته گفت به نامِ 🇮🇷 پروردگارت بخوان 🇮🇷 من جبرییلِ اویم 🇮🇷 تویی رسول زمان 🇮🇷 در بیست و هفت رجب 🇮🇷 محمد شد ، پیامبر 🇮🇷 در روز عید مبعث 🇮🇷 شده بر مردم رهبر 🇮🇷 به جای بت پرستی 🇮🇷 آورد خدا پرستی 🇮🇷 با آیه ­های روشن 🇮🇷 رفتش به جنگ پستی 🇮🇷 خدیجه و علی زود 🇮🇷 ایمان آوردن به او 🇮🇷 اون­ها بودن اولین 🇮🇷 مسلمانِ خدا جو 🔮 @amoomolla
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت سوم 🍡 🌟 محمد ، با چشمی گریان و پر از اشک ، 🌟 روی زانو نشست . 🌟 و دخترش را بغل کرد . 🌟 و با دستش ، موهایش را نوازش کرد . 🌟 و با چشمانی گریان به او گفت : 🌹 دختر گلم ، عزیز بابا ! 🌹 من که تنهات نمی ذارم 🌹 من همیشه باهاتم 🌹 من خیلی دوستت دارم 🌹 تو نفس منی ، تو عشق بابایی 🌹 منم بدون تو می میرم گلم . 🌹 دیگه حرفی از مُردن نزن جوجوی من 🌹 من همیشه پیشتم عزیزم . 🌟 کوثر و محمد ، در حیاط خانه نشستند 🌟 و به خاطر حرفهای نازنین زهرا ، 🌟 با هم گریه می کردند . 🌟 سپس محمد ، برای دخترش داستانی خواند 🌟 تا خوابش گرفت . 🌟 کوثر نیز ، آرام دخترش را ، 🌟 از بغل باباش گرفت . 🌟 و به محمد اشاره کرد تا برود . 🌟 محمد نیز ، آرام بلند شد 🌟 همسرش را بوسید 🌟 و از او خداحافظی کرد و رفت . 🌟 کوثر نیز ، با چشمانی اشک آلود ، 🌟 برای محمد دست تکان داد . 🌟 محمد ، با غیرت تمام و به امر رهبرش ، 🌟 از ناموس و وطنش دفاع کرد . 🌟 ولی دیگر هیچ وقت به خانه برنگشت 🌟 حتی جنازه اش مفقود شد . 🌟 و نازنین زهرایش را ، 🌟 با یک عالمه غم و غصه و تنهایی ، 🌟 به دست مردم سپرد و رفت . 🌟 بعدها فهمیدند 🌟 جنازه محمد به دست دشمن افتاد 🌟 و آن نامردها هم ، به جنازه اش رحم نکردند . 🌟 سرش را از تن جدا کردند 🌟 سینه اش را شکافتند 🌟 دل و جگرش را در آوردند 🌟 و او را زیر پا ، له کردند . 🍡 ادامه دارد 🍡 💟 @amoomolla
49.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای عملیات سامرا 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال زیبای مجید دلبندم 🇮🇷 طنز ، کمدی ، تخیلی 🇮🇷 قسمت ششم : سوء تفاهم 🔮 @amoomolla
❇️ یکی از عوامل آرامش ، برکت است . 🌸 که اگر در مال بیاید ، 🌸 هم زیادش میکند هم بی دردسر . 🌸 چون مال بی برکت ، دردسر سازه 🌸 بنابراین ؛ از خداوند ، 🌸 هم روزی بخواهید هم برکت را . 💟 @ghairat
🌸 اگر در فرزندان ، برکت باشد ، 🌸 حتما صالح و سر به راه ، خواهند شد . 🌸 اگر درجسم ، برکت باشد ، 🌸 قوی و سالم خواهد ماند . 🌸 اگر در همسر و زندگی ، برکت باشد ، 🌸 حتما خوشبخت می شوید . 👈 از خداوند ، برکت را طلب کنید . 💟 @ghairat
45.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای عملیات سامرا 🇮🇷 قسمت سوم 🔮 @amoomolla
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت چهارم 🍡 🌟 نازنین زهرا ، روزها و شبها ، 🌟 چشمش به در ، خیره مانده بود . 🌟 تا شاید صدای پای پدر بیاید . 🌟 تا شاید خبری ، نامه ای ، از او بیاد . 🌟 غیبت بیش از حد پدرش ، 🌟 صبر او را ربود . 🌟 همیشه عکس بابا محمدش را می گرفت 🌟 و با او حرف می زد و درد و دل می کرد . 🌟 آنقدر گریه می کرد 🌟 که همسایه ها هم بغضشان می ترکید ، 🌟 و بی اختیار گریه می کردند . 🌟 و از اینکه نمی توانند برای او کاری کنند ، 🌟 همیشه شرمنده بودند . 🌟 همسایه ها ، محمد را خیلی دوست داشتند 🌟 محمد ، خیلی آرام بود 🌟 و حوصله زیادی برای بچه ها می گذاشت . 🌟 گاهی که می دید بچه های همسایه ، 🌟 در کوچه ، سر و صدا می کنند ، 🌟 برای آنها ، از مغازه شکلات می خرید 🌟 و بچه ها را صدا می زد ، 🌟 و با محبت به آنها شیرینی تعارف می کرد . 🌟 سپس آنها را دم در خانه خودشان می نشاند 🌟 و داستان از امامان و پیامبران ، 🌟 برای آنها تعریف می نمود . 🌟 به خاطر همین ، همسایه ها نیز ، 🌟 برای جبران محبت های محمد ، 🌟 گاهی شکلات و عروسک و خوردنی ، 🌟 برای نازنین زهرا می آوردند . 🌟 ولی باز هم آرام نمی شد . 🌟 نازنین زهرا ، 🌟 هر روز ، سراغ بابا محمدش را ، 🌟 از دوستان و هم رزمانش می گیرد . 🌟 اما آنها ، از جواب دادن به او ، تفره می رفتند 🌟 و او را در آغوش می گرفتند تا آرام شود . 🌟 گاهی هم با او بازی می کردند 🌟 گاهی او را به پارک می بردند تا بازی کند 🌟 گاهی هم او را به بقالی برده ، 🌟 تا هر چه دلش بخواهد ، بخرد . 🌟 اما باز آرام نمی شد . 🌟 نازنین زهرا ، هر شب ، 🌟 خواب پدرش را می دید 🌟 و در خواب صدایش می زند و گریه می کند 🌟 هر شب در تب دلتنگی می سوخت . 🌟 و با ترس و وحشت ، از خواب می پرید . 🍡 ادامه دارد 🍡نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
42.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مینا و دوستان ۲ 🇮🇷 قسمت هفتم 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 یک دقیقه با دعای ندبه 🇮🇷 با صدای استاد فرهمند 🇮🇷 قسمت چهارم 🔮 @amoomolla
🏖 در روز جمعه ، 🏖 با غذای خوب ، رفتن به پارک و... 🏖 بچه ها و همسران خود را شاد کنید . 🔮 @amoomolla
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت پنجم 🍡 🌟 یک روز نازنین زهرا ، در اوج دلتنگی ، 🌟 به تنهایی و بدون اجازه مادرش ، 🌟 به سمت پادگان رفت . 🌟 تا از همکاران پدرش ، سراغی از او بگیرد . 🌟 ظهر شد و به خانه نیامد . 🌟 کوثر ، مادر او نیز ، همه جا دنبال او گشت . 🌟 اما او را پیدا نکرد . 🌟 همسایه ها نیز ، 🌟 با دیدن حالت مضطرب و پریشان کوثر ، 🌟 هر کدام به دنبال نازنین زهرا ، 🌟 به سمت و سویی رفتند . 🌟 اما او را نیافتند . 🌟 تا اینکه از پادگان زنگ زدند . 🌟 و به مادرش اطلاع دادند که نازنین آنجاست . 🌟 کوثر با ماشین یکی از همسایه ها ، 🌟 به سرعت به طرف پادگان رفت . 🌟 سربازان ، کوثر را ، به مقر فرماندهی ، 🌟 هدایت کردند . 🌟 کوثر داخل یک سالن شد . 🌟 سربازان و کادری ها ، گریان بودند . 🌟 با همان چشم گریان و کبود ، 🌟 کوثر را به طرف دفتر فرماندهی ، 🌟 راهنمایی کردند . 🌟 فرمانده با چشمانی پر از اشک ، 🌟 و با صدایی گرفته و لحنی غمگین ، 🌟 به کوثر گفت : 🌹 تو رو خدا این بچه رو ببرید 🌹 تا عرش خدا از گریه هاش به لرزه نیفتاده . 🌟 نازنین ، در گوشه ای از اتاق ، 🌟 نشسته بود و گریه می کرد ، 🌟 ناگهان با دیدن مادرش ، 🌟 از ترس اینکه او را دعوا کند ، 🌟 گریه خود را قطع کرد و آرام شد . 🌟 کوثر ، دست نازنین زهرا را گرفت . 🌟 ابتدا او را بغل کرد ، 🌟 سپس او را بلند کرد . 🌟 کوثر از فرمانده ، عذرخواهی کرد و رفت . 🌟 و با هم سوار ماشین شدند . 🌟 نازنین زهرا ، 🌟 با چشمانی گریان و پف شده ، 🌟 به چشمان مادرش نگاه کرد و گفت : 🌹 مامانی ، من بابامو می خوام 🌹 به خدا دلم براش تنگ شده 🌹 به خدا من دوستش دارم 🌟 کوثر هم بغضش ترکید و گریه اش گرفت 🌟 و با لحن تندی گفت : 🌹 بس کن دخترم 🌹 منم دلم براش تنگ میشه 🌹 منم دوست دارم بیاد ولی نمیشه ، 🌹 نمی تونه بیاد 🍡 ادامه دارد 🍡 🔮 @amoomolla
🔸 ما بچه شیعه ها ! 🔸 هر روز برای آمدن امام زمان عجل الله فرجه 🔸 دعا می کنیم . 🔸 دوست داریم ایشان زود بیایند 🔸 و دنیا را ، پر از خوبی کنند . 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبا و به یاد ماندنی 🇮🇷 خداوند لک لک ها را دوست دارد 🇮🇷 قسمت ۱۱ 🔮 @amoomolla 👈 لطفا تبلیغ کننده کانال باشید .
🍄 وقتی امام زمان بیاید ؛ 🍄 خداوند ، اداره همه زمین را ، 🍄 به ایشان و یارانش می سپارد . 🍄 و به وسیله آنها ، دین زیبای اسلام ، 🍄 همه جا را ، فرا می گیرد . 🍄 در زمان ظهور ، 🍄 دیگر هیچ کس در هیچ جای دنیا ، 🍄 اثری از ظلم و ستم و بیکاری و گرانی ، 🍄 نخواهد دید . 🔮 @amoomolla
🍇 وقتی که آقا بیاد 🍇 میشیم ز غُصه آزاد 🍇 همه میشن مسلمان 🍇 بدی ها میره بر باد 🍇 خدا رو می پرستن 🍇 مردم با دلهای شاد 🍇 دیگه نمیشه پیدا 🍇 بدی و ظلم و بیداد 🔮 @amoomolla
34.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای عملیات سامرا 🇮🇷 قسمت چهارم 🔮 @amoomolla