🎉 داستان کودکانه جشن تولد 🎉
🎉 🎉 قسمت چهارم 🎉 🎉
🎁 نگین گفت :
🌸 خب اگه نرقصیم ،
🌸 پس امشب توی تولد چیکار کنیم ؟
🎁 مامان گفت :
🌷 نترس عزیزم ؛ ما براتون برنامه داریم ،
🌷 حالا صبر کن .
🌷 فعلا برو با بچه ها بازی کن ،
🌷 امشب می بینی .
🎁 شب شد
🎁 بچه ها منتظر شروع جشن تولد بودند .
🎁 نگین و نگار هم ،
🎁 لباس جدیدشون رو پوشیدند
🎁 و کنار کیک های تولدشون نشستند .
🎁 بعد از خوندن نماز مغرب و عشا ،
🎁 بابا ، اومد و گفت :
🇮🇷 حالا نوبت مسابقه است .
🎁 باباجون کلی مسابقه شاد و قشنگ برای بچه ها اجرا کرد .
🎁 نازنین و هانیه رو برای مسابقه ماست خوری آورد ،
🎁 بعد ، مسابقه بادکنک برای پسرا گذاشت ،
🎁 مسابقه سیب خوری هم برای دخترا .
🎁 چندتا هم مسابقه برای باباها اجرا کرد
👈 که کلی خندیدن .
🎁 بعد از مسابقه ،
🎁 هر کدوم به نوبت ،
🎁 لطیفه تعریف کردند و خندیدند .
🎁 بعد از لطیفه گویی ،
🎁 نوبت بریدن کیک شد .
🎁 دایی ، یه مقدار از خامه کیک رو ،
🎁 روی بینی نگین و نگار مالید .
🎁 نگین سریع دستمال برداشت
🎁 و دماغ نگار و تمیز کرد .
🎁 نگار هم با دستمال ،
🎁 دماغ نگین رو تمیز کرد و خندیدند .
🎁 نگین و نگار خواستند همدیگه رو ببوسند
🎁 که دست نگین رفت توی کیک و کلی خندیدند .
🎁 دایی هم بلند شد و کیک رو برید
🎁 همگی کیک خوردن .
🎁 وقتی نوبت میوه شد ،
🎁 عمو بلند شد و میوه ها رو تعارف کرد .
🎁 آخر هم نوبت بازکردن کادوها بود
🎁 که بازم دایی کلی با همه شوخی کرد .
🎁 تو یکی از کادوها ، تاید و ریکا بود ،
🎁 توی یکی دیگه ، سیب زمینی گذاشته بودند
🎁 هر کادویی که باز می شد ،
👈 بچه ها بیشتر می خندیدند .
🎁 در آخر نوبت خوردن شام شد .
🎁 دایی بازم شوخیش گل کرد
🎁 و برای آقایون ، مسابقه پلو خوری گذاشت .
🎁 خلاصه اون شب ،
🎁 کلی به بچه ها خوش گذشت .
🎁 اون شب ، نگین و همه بچه ها فهمیدند
🎁 که میشه بدون رقص و آهنگای حرام ،
🎁 خوش گذروند .
🎁 بعد از شام ،
🎁 خانما مشغول شستن ظرفا بودند
🎁 و پدرا ، فوتبال دستی و دارت بازی می کردند .
🎁 دایی هم بچه هارو یه جا جمع کرد
🎁 و با مسابقه و معما و چیستان و خوندن شعر و قصه ، اونا رو سرگرم کرده بود .
🎁 نگین و نگار ، بعد از رفتن مهمونا ،
🎁 خیلی از پدر و مادرشون تشکر کردند .
🎉 پایان 🎉
@amoomolla
🌹 #داستان 🌹 #احکام_رقص 🌹
🌹 #شادی_حلال 🌹