eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مدیر : حامد طرفی @amoo_molla مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت هفتم 🌟 ناگهان دیدم که دیوار کعبه شکافت . 🌟 فاطمه دختر اسد کمی به عقب برگشت . 🌟 سپس نوری از میان شکاف ، بیرون آمد . 🌟 فاطمه در میان آن نور ، فرشته هایی را دید 🌟 که او را به داخل شدن درون خانه خدا ، 🌟 دعوت می کردند . 🌟 و سپس دوباره شکاف ، بسته شد . 🌟 فاطمه دختر اسد و شوهرش ابوطالب ، 🌟 خیلی در میان مردم ، عزیز و محبوب بودند 🌟 به خاطر همین با دیدن شکاف کعبه 🌟 و غیب شدن فاطمه ، 🌟 نگران و ترسان از اتفاقات بد شدند . 🌟 مردم خیلی سعی کردند 🌟 تا در کعبه را باز کنند 🌟 ولی به هیچ وجه موفق نشدند . 🌟 به ابوطالب و دوستانش خبر دادند 🌟 اما هیچ کس و هیچ کلیدی نتوانست 🌟 در کعبه را باز کند . 🌟 فهمیدند که این ماجرا ، 🌟 خارج از دست بشر است . 🌟 و ماندن فاطمه در کعبه ، 🌟 حکمت و خواست خدای قادر است . 🌟 سپس فرشته هایی را دیدم ؛ 🌟 که از آسمان فرود آمدند . 🌟 و داخل کعبه شدند . 🌟 روی چهار فرشته مقرب خدا ، 🌟 چهار بانو سوار شده بودند . 🌟 همین که فاطمه درون کعبه شد ؛ 🌟 آن چهار بانو نزد او آمدند . 🌟 لباسی همچون حریر سفید ، بر تن داشتند . 🌟 و عطری خوش تر از مشک ناب ، 🌟 از آنان به مشامم می رسید . 🌟 کمی که با دقت نگاه کردم ؛ 🌟 آن چهار زن را شناختم . 👈 حوا ، مریم ، آسیه و مادر موسی بودند 🌟 این چهار زن پاک و بزرگ و با برکت ، 🌟 از طرف خداوند عزوجل ، 🌟 برای کمک به ولادت حضرت هیدرا ، 🌟 فرستاده شدند . 🌟 خداوند عزوجل با فرستادن آن زنان پاک ، 🌟 شاید نمی خواست که زنان ناپاک مکه ، 🌟 در ولادت چنین مولود مطهری ، 🌟 حضور داشته باشند . 🌟 آن چهار زن ، رو به فاطمه کردند و گفتند : 🌹 سلام بر تو ای بانویی که ، 🌹 از اولیای خدا هستی . 🌟 فاطمه نیز جواب سلام آنان را داد . 🌟 آنگاه زنان بهشتی ، 🌟 رو به روی او نشستند . 🌟 و هر یک ظرف عطری از نقره ، 🌟 در دست داشتند . 🌟 مدتی گذشت و حضرت هیدرا ، متولد شد . 🌟 فرشته ها ، در بالای کعبه ، 🌟 به شادی و هلهله پرداختند . 🌟 حضرت حوا ، بچه را از زمین برداشت ؛ 🌟 و در آغوش گرفت . 🌟 هیدرا کوچولو ، نگاهی معصومانه ، 🌟 به صورت حوا انداخت . 🌟 ناگهان زبان باز کرد و با بیانی رسا گفت : 🇮🇷 سلام بر تو ای مادر ! 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
28.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت پنجم : عمو مذاکره می کند . 🔮 @amoomolla 🎥
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت هشتم 🌟 حوا ، لبخندی زد و در پاسخ گفت : 🌷 سلام بر تو پسرم ! 🌟 هیدرا پرسید : 🇮🇷 پدرم ( آدم ) چه می کند ؟ 🌟 حوا گفت : 🌷 در جوار پروردگار ، 🌷 غرق در نعمت های اوست . 🌟 حضرت مریم نزدیک آمد ؛ 🌟 و هیدرا را ، از آغوش حوا گرفت . 🌟 مولود کعبه ، نگاهی به مریم کرد و گفت : 🇮🇷 سلام بر تو ای خواهرم ! 🌷 مریم گفت : سلام بر تو برادرم ! 🇮🇷 هیدرا گفت : عمویم چه می کند ؟ 🌟 مریم گفت : 🌷 خوب است و به تو سلام رساند . 🌟 آنگاه حضرت مریم ، 🌟 با عطری که همرا داشت ، نوزاد را معطر نمود .  🌟 سپس حضرت آسیه ، 🌟 مولود را در آغوش گرفت 🌟 و او را در پارچه ای که همراه داشت، پیچید . 🌟 روز چهارم که فرا رسید ؛ 🌟 فاطمه آماده شد که از کعبه خارج شود 🌟 فرزند برگزیده اش ، 🌟 بر روی دست مبارکش بود . 🌟 ناگهان هاتفی از غیب او را صدا زد و گفت : 🌹 ای فاطمه ! 🌹 نوزادت را "علی" نام بگذار ؛ 🌹 زیرا او بلند مرتبه است . 🌹 و خداوندِ علیّ اعلیٰ می‏ فرماید : 🕋 من نام او را ، از نام خود اقتباس نموده ؛ 🕋 و به ادب و اخلاق خود ، او را پرورش داده‏ ؛ 🕋 و او را بر اسرار علم خود ، توانا ساختم . 🕋 اوست که در خانه‏ ام ، بت‌ها را شکسته 🕋 و در بام خانه‏ ام اذان می‌گوید 🕋 و مرا به پاکی و بزرگواری یاد نماید . 🕋 خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد 🕋 و وای بر آن کسی که ، او را دشمن داشته ؛ 🕋 و بر او کینه ورزد و فرمانش نبرد . 🌟 پس از آنکه سخن هاتف قطع شد ؛ 🌟 همان قسمت از دیوار کعبه ، 🌟 که شکافته شده بود ؛ 🌟 بار دیگر شکافته شد . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌷 پاسخ معماها 💠 ۱. امام هشتم ؟! امام رضا علیه السلام 🔹 ۲. پروردگار ؟! ربّ 💠 ۳. محل ظهور اسلام ؟! مکّه 🔹 ۴. امام رضا ضامن اوست ؟! آهو 💠 ۵. اولین جنگ پیامبر با دشمنان ؟! بدر 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت نهم 🌟 فاطمه دختر اسد ، از شکاف کعبه بیرون آمد . 🌟 مردم نیز با ذوق و شوق و هیجان فراوان ، 🌟 به طرف فاطمه و پسرش آمدند ؛ 🌟 و دور او جمع شدند و شکاف ، بسته شد . 🌟 فاطمه ، نگاهی به فرزند خود انداخت . 🌟 سپس رو به مردم کرد و ‏گفت : 🌹 ای مردم ! به درستی که‏ حقّ تعالی ، 🌹 مرا از میان خلق خود برگزید ؛ 🌹 و بر زنان برگزیده‌ا‌ی که ، 🌹 پیش از من بوده‏ اند ، فضیلت داد . 🌹 حقّ تعالی ، مرا بر آسیه و مریم ، 🌹 و همچنین بر جمیع زنان عالمیان ، 🌹 که پیش از من گذشته‏ اند ، برتری داد . 🌹 زیرا که من در میان خانه برگزیده او ، 🌹 فرزندی آورده‏ ام ؛ 🌹 و سه روز در آن خانه محترم ماندم . 🌹 و از میوه ‏و طعام‌ های بهشتی تناول کردم. 🌟 مردم برای فاطمه و فرزندش ، 🌟 ابراز خوشحالی کردند . 🌟 و علی را دست به دست می گرداندند . 🌟 چند سال از تولد علی نگذشته بود ، 🌟 که مادرشان ، از دنیا رفت . 🌟 رسول خدا ، او را دفن کردند ؛ 🌟 و برایشان دعا نمودند . 🌟 مدتی بعد ، 🌟 خشکسالی و قحطی شد . 🌟 و ابوطالب پدر علی ، فقیر گشت . 🌟 و رسول خدا ، پیشنهاد دادند ؛ 🌟 که هر کدام از عموها ، 🌟 یکی از فرزندان ابوطالب را ، 🌟 به سرپرستی بگیرند . 🌟 خودشان نیز ، 🌟 علی را به سرپرستی گرفتند . 🌟 و همچنین خودشان ، تربیت علی را ، 🌟 برعهده گرفتند . 🌟 حضرت محمد ، او را بزرگ کردند ؛ 🌟 و به آداب اسلامی ، آموزش دادند . 🌟 از رازهای هستی و دانش و حکمت ، 🌟 به علی آموختند . 🌟 آنچنان که واقف به حقایقی گشت ، 🌟 که جز رسول خدا ، 🌟 کسی بر آن ها وقوف نداشت . 🌟 همه صفات پیامبر را دارا شد . 🌟 و از هر آنچه که پیامبر نفرت داشت ، 🌟 مثل گناه ، مستی و بت پرستی ، 🌟 او نیز متنفر بود . 🌟 رموز هستی ، حقایق وجود ، 🌟 و قوانین بقای آن را ، درک نمود . 🌟 و در همه صفات ، 🌟 و موهبت هایی که پیامبر داشت ؛ 🌟 علی نیز ، الگو و نمونه گردید . 🌟 محمد نبی ، در همه جا ، سفرها ، اعتکاف ها ، 🌟 و حتی در مناجات ها ، 🌟 و خلوت کردن با خدا ‌و دوری کردن از مردم ، 🌟 علی را به همراه خود می بردند . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌹 اول خودتان مقید به نماز اول وقت باشید 🌹 تا کودکان از شما الگو بگیرند . 🌹 سپس با اخلاق خوب 🌹 و دادن امتیاز و تشویق و جایزه و... 🌹 آنها را به نماز دعوت کنید . 🔮 @amoomolla
✍ مشق مذهبی 😍 🇮🇷 کاف مثل : 👈 کعبه ، کربلا ، کوثر ، کار ، ملکوت ، کَرَم ، کریم ، کمک 🇮🇷 سوره ها : 👈 کهف ، عنکبوت ، مُلک ، تکویر ، تکاثر ، کوثر ، کافرون @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 دعای زیبای ندبه 🌷 🌷 صـوتـی و تـصویـرے 🌷 🌷 با ترجمه فارسی و انگلیسی 🌷 @amoomolla 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان 🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی ، کارآگاهی 🇮🇷 قسمت ششم 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت نهم 🌟 یک روز به خدمت پیامبر رسیدم 🌟 و اجازه گرفتم 🌟 که در خدمت ایشان و علی باشم 🌟 پیامبر اکرم مثل همیشه ، 🌟 در حال موعظه بودند . 🌟 که سوالی برایم پیش آمد . 🌟 اجازه خواستم که سوالم را بپرسم 🌟 ایشان فرمودند : از علی بپرس 🌟 منم با لبخند به علی نگاه کردم و گفتم : 🍎 آخر این کودک چه می داند ؟ 🌟 پیامبر فرمودند : 🌷 علی دریای علم است . 🌷 علی صاحب حلم است 🌷 علی دارای حکمت است . 🌷 اگر من شهر علم باشم ؛ 🌷 علی ، دروازه آن شهر است . 🌟 سوالم را از علی پرسیدم . 🌟 و چه بسیار زیبا پاسخم را گرفتم 🌟 گفتم علی جان ! دیگر چه می دانی ؟! 🌸 علی گفت : 🌸 غیب و آینده و گذشته را . 🍎 گفتم : ممکن است 🍎 یکی از آن غیب ها را بفرمایید ؟! 🌸 گفت : هیدرا ! 🌸 آیا از مکان پدرت خبر داری ؟! 🍎 گفتم : خیر ، فدایت شوم 🍎 از آخرین مأموریتی که رفت 🍎 تاکنون ، حدود ۲۰ _ ۳۰ ساله 🍎 که خبری از او ندارم 🌸 علی گفت : 🌸 می خواهی جای او را به تو بگویم ؟! 🍎 با تعجب گفتم : 🍎 مگر شما می دانید او کجاست ؟! 🌸 گفت : بله می دانم 🌸 او در سیاره سیسون ، گرفتار شده است . 🌸 و شدیداً به کمک تو نیاز دارد . 🌟 گفتم سیاره سیسون دیگر کجاست ؟ 🌟 من که نمی شناسم 🌟 و نمی دانم از کجا باید برم . 🌸 علی گفت : 🌸 دوست داری راه را نشانت بدهم ؟ 🌟 گفتم بله آقا 🌟 علی ستاره ای را مامور کرد 🌟 تا مرا به آنجا راهنمایی کند . 🌟 به سرعت خودم را ، 🌟 به سیاره سیسون رساندم . 🌟 و به جست و جوی پدرم پرداختم . 🌟 بعد از مدتها ، 🌟 او را با وضع وحشتناکی پیدا کردم 🌟 همه قدرتش را از دست داده بود 🌟 و نمی توانست به زمین برگردد 🌟 چند ماه ، همان جا ماندم 🌟 و از او پرستاری کردم . 🌟 مشغول مداوای پدر بودم . 🌟 که ناگهان ؛ 🌟 صدای عجیبی به گوشم رسید . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌹 بر والدین ضروری است 🌹 که ضمن آشنا نمودن اجمالی فرزندان 🌹 با مذاهب اسلامی ، 🌹 عقاید صحیح شیعه را به آنان تعلیم دهند 🌹 و بذر محبت اهل‌ بیت علیهم‏ السلام را ، 🌹 در دلهای آنان بیفشانند 🌹 و آنان را با معارف اهل‌بیت علیهم‏ السلام ، 🌹 آشنا نمایند . 💟 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت دهم 🌟 مشغول مداوای پدر بودم 🌟 که ناگهان صدای عجیبی به گوشم رسید : 🌹 اقرأ بسم ربک الذی خلق 🌹 🌟 تا کنون چنین صدای سوزناکی ، 🌟 نشنیده بودم . 🌟 دیوانه وار به دنبال صدا رفتم . 🌟 از پدر اجازه گرفتم ؛ و به زمین برگشتم . 🌟 نور سبزی از آسمان ، به زمین وصل شده بود . 🌟 به طرف آن نور رفتم . 🌟 تا اینکه به غار حرا رسیدم . 🌟 داخل غار شدم . اما کسی آنجا نبود . 🌟 ولی بوی حضرت محمد و علی را ، 🌟 در آنجا یافتم . 🌟 به طرف خانه حضرت محمد رفتم . 🌟 از ایشان اجازه ورود گرفتم . 🌟 پس از کمی مکث ، پرسیدم : 🍎 چه خبر شده یا رسول الله 🌹 گفت : هیدرا ! 🌹 چهل روز و شب مشغول عبادت بودم 🌹 که امروز جبرئیل فرود آمد ؛ 🌹 و تاج نبوت را بر سرم گذاشت . 🌟 با شنیدن این سخن ، 🌟 سر به سجده گذاشتم . 🌟 و خدا را شکر کردم و گفتم : 🍎 خدایا شکر ! 🍎 در این زمانی که جهل و گمراهی ، 🍎 جهان را تیره و تار کرده ، 🍎 و جنگ و خونریزی ، امان مردم را بریده ، 🍎 و بت پرستی و شرک ، 🍎 جایگزین توحید و خداپرستی شده ؛ 🍎 و به سبب خودخواهی و تکبر بعضی مردان ، 🍎 دختران معصوم زنده به گور شدند ؛ 🍎 تو ای خدای بزرگ ، 🍎 نعمت بزرگی به جهانیان عرضه داشتی ؛ 🍎 و آن نعمت پیامبری محمد است . 🌟 سپس رو به محمد کردم و گفتم : 🍎 اجازه دهید اولین کسی باشم . 🍎 که به شما ایمان آورده و تبریک می گوید . 🌟 پیامبر گفت : 🌷 هیدرا ، اولین نه سومین ؛ 🌟 گفتم : چطور ؟ 🌷 گفت : علی ، اولین نفری بود 🌷 که به من ایمان آورد ، 🌷 و خدیجه نیز دومین بود . 🌷 و تو سومین . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت یازدهم 🌟 به طرف برادرانم رفتم 🌟 و زنده بودن پدر را ، به آنان اطلاع دادم ؛ 🌟 و آنها را ، پیش پدر بردم . 🌟 سپس به زمین نزد علی برگشتم . 🌟 و با ادب ، کنارش نشستم . 🌟 ماشالله جوان رعنایی شده بود . 🌟 انگار زمان ، در زمین و آسمان ، متفاوت بود . 🌟 یک ماه در سیاره سیسون ، 🌟 معادل یک سال در زمین بود . 🌟 علی جوانی شده بود ، 🌟 که به دست محمد تربیت یافته ، 🌟 و آداب و رسوم را ، کامل فراگرفته بود . 🌟 علی ، از حال پدرم پرسید . 🌟 من نیز گفتم خوب است . 🌟 حضرت محمد نیز ، 🌟 پس از بعثت تا سه سال مخفیانه ، 🌟 مردم را به اسلام دعوت می کرد . 🌟 سپس بعد از آن ، دعوتش علنی شد . 🌟 پیامبر اکرم ، 🌟 خیلی برای اسلام زحمت کشیدند . 🌟 و سختی و بلاهای زیادی ، 🌟 از مردم جاهل آن زمان دیدند . 🌟 به دستور خدا ، 🌟 از مکه به مدینه هجرت نمود . 🌟 و یک حکومت اسلامی تشکیل داد . 🌟 پیامبر و یارانش ، 🌟 همیشه در حال جنگ بودند . 🌟 و از دین نوپای اسلام ، محافظت می کردند . 🌟 علی نیز همواره ، کنار محمد بود . 🌟 و در سخت ترین و بدترین شرایط ، 🌟 و حتی در جاهایی که ، 🌟 سربازان اسلام مجبور به فرار بودند ، 🌟 علی با صلابت ، کنار محمد می ماند . 🌟 سالها با شرایط سخت ، 🌟 بر اسلام و مسلمانان گذشت . 🌟 و حکومت اسلام ، قوی تر و بزرگتر می شد . 🌟 بعد از فتح مکه ، 🌟 از تمام دنیا به طرف اسلام آمدند . 🌟 در آخرین سفر حج ، 🌟 که به حجة البلاغ معروف بود ؛ 🌟 پیامبر اکرم مامور شدند تا علی را ، 🌟 به عنوان جانشین بعد از خود ، 🌟 به مردم معرفی کنند . 🌟 به پیامبر گفتم : 🍎 شما تاکنون ، به شیوه های مختلف ، 🍎 جانشینی علی را ، به گوش مردم رساندید . 🍎 فکر نکنم کسی مانده باشد ؛ 🍎 که این را نداند . 🍎 پس چرا در این ظهر داغ و سوزان ، 🍎 هزاران حاجی را نگه داشتید ؛ 🍎 که دوباره جانشینی علی را ، متذکر شوید . 🌟 پیامبر فرمودند : 🌹 چه کنم هیدرا ، که امر ، امر خداست . 🌹 من می دانم با این کار ، 🌹 فتنه ها و اختلافات بیشتر می شود . 🌹 ولی چه کنم که معرفی علی بن ابی طالب ، 🌹 بر خلافت و جانشینی بعد از من ، 🌹 از طرف خدا ، بر من واجب شده است . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🇮🇷 بچه های گلم 🇮🇷 حماسه ۹ دی ، بر شما مبارک 🇮🇷 چی ؟! 🇮🇷 چی گفتین ؟! 🇮🇷 نمی دونید حماسه ۹ دی چیه ؟! 🇮🇷 اشکالی نداره 🇮🇷 از پدر و مادر و مربیان خوبتون بپرسید 🇮🇷 هر چی به شما گفتن ، با ما در میون بذارید .