47.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 قصه صوتی کودکانه
👈 هی ترس ، من شکستت میدم
🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید.
🇮🇷 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت اول 🚥 من جواد هستم 🚥 هفتم سالمه . 🚥 ما در عربستان ز
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت دوم
🚥 پدرم گفت : خوب معلومه پیامبر
🕌 حاج آقا گفت : احسنت
🕌 حالا اگر حرف پیامبر ،
🕌 برخلاف حرف خلیفه ها باشد ،
🕌 کدوم رو قبول می کنی ؟
🚥 پدر گفت :
🚥 خوب معلومه که حرف پیامبر ، حرف خداست
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگه پیامبر خدا ، بارها علی را ،
🕌 جانشین بعد از خود معرفی نکردن ؟!
🚥 پدر گفت : خُب چرا
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 پس چرا هنوز جسد پیامبر روی زمین بود
🕌 که خلیفه اول و دوم ،
🕌 بر سر خلافت با انصار جلسه گرفتند ؟
🕌 مگر بعد از ماجرای غدیر ،
🕌 کسی در جانشینی علی علیه السلام شک داشت ؟
🚥 پدر گفت : البته که نه
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگه پیامبر خدا ، بارها نفرمودند
🕌 که هر کس حضرت زهرا را آزار دهد
🕌 مرا آزار داده
🕌 و هرکس مرا آزار دهد ، خدا را آزار داده ؟!
🚥 پدر گفت : بله درسته
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگر حضرت زهرا آخر عمرشان ،
🕌 بعد از اینکه درِ خانه اش را آتش زدند
🕌 و خودش را ، بین در و دیوار فشردند
🕌 به طوری که میخِ در به سینه گل او فرو رفت
🕌 و فرزندش محسن سقط شد
🕌 مگه نفرمودند
🕌 که من از خلیفه اول و دوم راضی نیستم ؟!
🕌 مگه نگفتند اونا مرا اذیت کردند ؟
🚥 پدرم ، گریه اش گرفت
🚥 و سرش را ، به زیر انداخت و گفت :
🚥 بله همه این روایات در کتابهای ما آمده ...
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 پس ببین برادر من !
🕌 آن دو خلیفه ، حضرت زهرا را اذیت کردند
🕌 وطبق این حدیث ،
🕌 خدا و پیامبرش را هم اذیت کردند .
🕌 پس چطور پیرو کسی باشیم
🕌 که خدا و پیامبر و اهل بیت پیامبر را ،
🕌 اذیت کردند ؟!!
🕌 ولی امام علی علیه السلام ، خونه نشین شود
🕌 امام علی همان کسی بود
🕌 که تا آخر عمر ، عاشق حضرت زهرا بود
🕌 و خدا و پیامبر و حضرت زهرا ،
🕌 و همه مردم حتی خلیفه ها ،
🕌 از او راضی بودند ،
🕌 چرا چنین مرد بزرگ و با فضیلتی ،
🕌 باید خونه نشین شود ؟
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
⛵️ تشنه لبی حسین جان
⛵️ گرچه لبِ فراتی
⛵️ شبیه کشتی نوح
⛵️ تو کشتی نجاتی
⛵️ هر کسی مهربونه
⛵️ خوبی کنه همیشه
⛵️ آقا نجاتش میده
⛵️ سوار کشتی میشه
⛵️ امام حسین عزیزه
⛵️ مهربون و قشنگه
⛵️ اما دل دشمناش
⛵️ چه سخته مثل سنگه
⛵️ مثل امام حسینه
⛵️ مهدی صاحب زمان
⛵️ چه خوب و نورانیه
⛵️ مثل ماه آسمان
⛵️ شبیه جدشونه
⛵️ یه کشتی نجاته
⛵️ اگر که باشی باهاش
⛵️ او همیشه باهاته
🇮🇷 @amoomolla
🍀 تربیت فردی و اجتماعی مبتنی بر الگوی اسلامی
▫️قسمت دوم
🔺منظور از اندیشهورزی در کودک چیست؟
🔹انسانها در مواجهه با مسائل معمولاً دو نوع واکنش نشان میدهند، یکی واکنش «مسألهمحور» و دیگری واکنش «هیجانی».
🔸افرادی که مسألهمدار پرورش مییابند، به محض اینکه با مشکل کوچک یا بزرگی مواجه شوند، دنبال مسأله میگردند تا آن را حل کنند و اگر حل نکردند، هیجانی میشوند. در حالی که افراد هیجانی در مواجهه با مشکلات، ابتدا دچار هیجان میشوند.
⁉️چگونه کودک خود را اندیشهورز تربیت کنیم؟
🔹 یکی از جاهایی که کودک در این زمینه تربیت میشود، خانواده است. اگر پدر و مادر در مواجهه با مشکلات، ابتدا عصبانی یا دچار واکنش هیجانی نشوند، بلکه به حل مشکل فکر کنند، این آموزه میتواند به فرزندانشان هم انتقال یابد.
🔸برنامههای تلویزیونی و بهویژه برنامههای کودک ما هم میتواند نقش مهمی در این باره ایفا کند. مثلاً شخصیت کارتونی «ایکیوسان» یا همان «آیکیوسان» که وقتی با مسألهای مواجه میشد، مینشست و دستش را روی سرش میگذاشت و فکر میکرد و چنین تأثیر تربیتی را با آن لحظهی درنگ القا میکرد.
🔹استفاده از فن «طوفان فکری» در خانواده یا مدرسه برای تقویت تفکر در کودکان بسیار مؤثر است.
نهادینهکردن و آموزش آموزههای دینی در کودک
#فرزندپروری
#الگوی_اسلامی_تربیت
🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/amoomolla
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت سوم
🚥 بعد از صحبت با حاج آقا ،
🚥 به طرف خانه رفتیم .
🚥 بعد از آن شب ، پدرم خیلی تغییر کرد .
🚥 همیشه در حال تحقیق بود
🚥 و بعضی وقتها با مادرم جلسه می گذاشت
🚥 مادرم ، خیلی پدرم را دوست داشت
🚥 و بیشتر از یک شوهر ،
🚥 برای پدرم ، احترام و ارزش قائل بود .
🚥 همیشه مثل دوتا رفیق صمیمی بودند
🚥 با هم شادی می کنند با هم غمگین می شوند
🚥 با هم می خندند با هم گریه می کنند .
🚥 هر کدام که زودتر پای سفره می نشست
🚥 غذا نمی خورد تا دیگری هم بیاید
🚥 مامان ، هیچ کاری را ،
🚥 بدون اجازه بابا انجام نمی داد .
🚥 و کاری نمی کرد که پدرم اذیت بشود .
🚥 به همین خاطر ،
🚥 در هر کاری ، با پدرم مشورت می کرد
🚥 و در مشکلات ، به او کمک می نمود .
🚥 حتی در همین مسئله شیعه و سنی .
🚥 آنها با هم ، درباره اعتقادات شیعه و سنی ،
🚥 داشتند تحقیق می کردند .
🚥 یک شب که از خواب پریدم
🚥 چراغ اتاق پدرم را روشن دیدم
🚥 از لای درِ نیمه باز ،
🚥 داشتم به پدر و مادرم نگاه می کردم
🚥 و به حرفهایشان گوش می دادم
🚥 پدر به مادرم گفت :
🔮 علمای ما ، به ما دروغ گفتند
🔮 و ما کورکورانه فقط تقلید می کردیم .
🔮 اهل سنت واقعی ،
🔮 شیعه ها هستند نه ما.
🔮 کسانی که واقعا به سنت پیامبر و اهل بیت ،
🔮 عمل می کنند ، همین شیعیان هستند نه ما .
🔮 کسانی که اهل بیت پیامبر را دوست دارند
🔮 شیعیان هستند نه ما .
🔮 ما فقط اسممان اهل سنته .
🔮 ولی واقعا نیستیم
🔮 چون داریم
🔮 خلاف سنت پیامبر ، عمل می کنیم
🔮 چون تابع سنت خلفا و حنبلی و شافعی
🔮 و مالکی و ابن تیمیه ،
🔮 و یه مشت عالم بی سواد هستیم .
🚥 مادرم گفت : خُب حالا چکار کنیم ؟
🚥 پدر گفت : من می خواهم شیعه بشوم
🚥 مادر گفت : تو مطمئنی حمید جان ؟
🚥 میدانی اگر بفهمند ، چکارت میکنند ؟
🚥 پدر گفت : حالا که حقیقت را فهمیدم
🚥 دیگر برایم مهم نیست .
🚥 سرنوشت خودم را ،
🚥 به دست حضرت زهرا سپردم .
🚥 من که در همه عمرم ،
🚥 کاری برای دختر پیامبر نکردم
🚥 دوست دارم با شیعه شدنم
🚥 ذره ای از اذیت و آزارهای او را ببینم
🚥 و درد او را با تمام وجودم بچشم .
🚥 مادر گفت : پس ما چی ؟
🚥 پدر گفت : شرمنده خانمم ،
🚥 من نمیتوانم شما را مجبور کنم
🚥 که مثل من شیعه شوید
🚥 ولی به خاطر اینکه در امان باشید
🚥 من تا مدتی از این شهر خارج می شوم .
🚥 مادر گفت : نه آقا ! ما رفیق نیمه راه نیستیم
🚥 هر کجا بروی ، ما هم با شما می آئیم ،
🚥 من بهت اعتماد دارم حمید جان
🚥 به همین خاطر منم شیعه می شوم .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla