eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۲ 🌷 🇮🇷 شاهنشاه از شنیدن این ماجرا ، 🇮🇷 بسیار خشمگین شد . 🇮🇷 و دستور داد 🇮🇷 که عامل این کشتار را دستگیر کنند . 🇮🇷 نواب ، لباسهای جنگ خود را ، 🇮🇷 به رنگ سبز و سفید و قرمز ، دوخت 🇮🇷 و روی سینه آن ، کلمه الله را نوشت . 🇮🇷 دوباره ، در کمین ماموران نشستند ؛ 🇮🇷 و هر روز عده زیادی از ماموران ساواک را ، 🇮🇷 در دام انداخته و دستگیر می کردند . 🇮🇷 ترس و وحشت ، همه دربار شاه را فرا گرفت 🇮🇷 و شایع کردند که یک موجود فرا زمینی ، 🇮🇷 به کمک ایرانیان آمد . 🇮🇷 محبوبیت و مقبولیت نواب ، 🇮🇷 نزد مردم بیشتر شد 🇮🇷 و شجاعتش ، زبانزد خاص و عام گردید 🇮🇷 به خاطر همین به او ، 🇮🇷 لقب "سردار ایران" را دادند . 🇮🇷 نواب ، در اجتماع و بین مردم ، 🇮🇷 به یک قهرمان ، شناخته شد . 🇮🇷 ولی در خانه ، در برابر پدر و مادرش ، 🇮🇷 مثل یک سرباز ، رفتار می کرد . 🇮🇷 و با تواضع و فروتنی ، 🇮🇷 کار خانه را انجام می داد . 🇮🇷 گاهی ظرفها را می شست . 🇮🇷 گاهی لباسها را ، 🇮🇷 گاهی خانه را تمییز می کند . 🇮🇷 و گاهی از خواهرش مراقبت می کرد . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
🕋 والدین ، در درجه اول ، باید فرزند را ، 🕋 به گونه ای پرورش دهند 🕋 که خود دارای شخصیتی کامل باشد ؛ 🕋 یعنی بتواند 🕋 از تأیید درونی وجودش برخوردار باشد 🕋 و نیازی به پذیرش و توجه دیگران ، 🕋 نداشته باشد ؛ @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون دیرین دیرین 🇮🇷 این قسمت : فروش مغز 🇮🇷 نکته اخلاقی : 👈 استفاده از آب برای تولید برق @amoomolla 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون یکی بود یکی نبود 🇮🇷 شهید محمدحسین حدادیان @amoomolla
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۳ 🌷 🇮🇷 نواب ، روزها در مبارزه با ظلم بود 🇮🇷 و شبها ، به فقرا و یتیمان ، 🇮🇷 و خانواده زندانیان ، رسیدگی می کرد . 🇮🇷 برای فقرا ، غذا و پوشاک تهیه می کرد . 🇮🇷 و برای کودکانشان ، 🇮🇷 اسباب بازی و شیرینی می گرفت . 🇮🇷 گروه نواب ، 🇮🇷 روز به روز بزرگتر می شد . 🇮🇷 و متقاضیانی که 🇮🇷 دوست داشتند با شاهنشاه ، مبارزه کنند ؛ 🇮🇷 هر روز زیاد می شدند . 🇮🇷 همه مردم ، نواب را ، 🇮🇷 به سردار ایران می شناختند . 🇮🇷 شهرت مبارزات سردار ایران ، 🇮🇷 به تمام شهرها نیز رسید . 🇮🇷 و همه می خواستند با سردار ایران آشنا شوند 🇮🇷 سازمان ساواک نیز ، 🇮🇷 برای آنکه بفهمد ، سردار ایران کیست ؛ 🇮🇷 هر روز عده زیادی از مردم را دستگیر کرده ، 🇮🇷 و با شکنجه های گوناگون ، 👈 مثل شوک برقی ، کندن ناخن ، کندن دندان ، 👈 سوزاندن پوست بدن با فندک ، شلاق ، 👈 بیداری کشیدن آنها و... ، 🇮🇷 می خواستند از آنها ، 🇮🇷 اطلاعاتی از سردار ایران ، 🇮🇷 و عاملان حمله به ماموران ، بگیرند . 🇮🇷 بیشتر مردم ، از شناخت سردار ایران ، 🇮🇷 اظهار بی اطلاعی می کردند . 🇮🇷 و عده ای که نواب را می شناختند ؛ 🇮🇷 برخی ، شکنجه ها را تحمل می کردند 🇮🇷 و چیزی نمی گفتند . 🇮🇷 و برخی ، از سر ناچاری ، 🇮🇷 و به خاطر طاقت نیاوردن زیر شکنجه ، 🇮🇷 نام و نشانی نواب را می گفتند . 🇮🇷 شاهنشاه و سازمان ساواک ، 🇮🇷 اوایل باور نمی کردند که نواب زنده باشد . 🇮🇷 اما وقتی دیدند که عده زیادی از مردم 🇮🇷 در اعتراف خود ، نام نواب را بردند ؛ 🇮🇷 باورشان تقویت شد . 🇮🇷 نواب ، هر ماه یک بار ، 🇮🇷 مکان زندگی خود را عوض می کرد 🇮🇷 تا ماموران ، او را پیدا نکنند . 🇮🇷 و یا از خانواده اش ، 🇮🇷 به عنوان طعمه ، استفاده نکنند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
👈 💤🅰♈️♓️🅰 🌸 معلم خصوصی 👨‍🏫 🌸 و تدریس کتاب های درسی ابتدایی 📚 🌸 ویژه بچه های اهوازی 🌸 توسط آقای طلبه و غیر طلبه ☎️ ۰۹۳۷۱۲۷۳۶۰۰ 📲 اینم کانال ۶۰۰۰ نفری تربیت کودک 🆔 @amoomolla 👈
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۴ 🌷 🇮🇷 حسن و مرتضی به نواب گفتند : 🌟 نواب جان ، دیگه منتظر چی هستی ؟ 🌟 تو با این سلاح هایی که داری 🌟 می تونی راحت همه حکومت شاه رو بگیری 🇮🇷 نواب ، کمی تأمل کرد و گفت : 🌸 نه بچه ها اینجوری نیست 🌸 منم انسانم 🌸 اگر بدون نقشه ، کاری کنم 🌸 هم جون خودم و شمارو به خطر انداختم 🌸 هم این سلاح ها رو از دست میدم 🌸 شاه ، افراد خطرناکی دور و برش داره 👈 آدم فضایی ها ، جن ها ، جانی ها ، قاتل ها 🌸 فضائی ها ، به سختی کشته میشن 🌸 جن ها هم ، قابلیت نامرئی شدن دارن 🌸 و هم می تونن در بدن انسانها نفوذ کنن 🌸 و ما رو جن زده می کنند . 🇮🇷 حسن گفت : پس چکار کنیم ؟ 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 باید آنها را گروه گروه کنیم 🌸 و هر کدوم از آنها رو ، در دام انداخته 🌸 و غافلگیر می کنیم . 🌸 حالا یا می کشیم یا زندانی می کنیم 🌸 اونو باید تصمیم بگیریم 🇮🇷 شاهنشاه ، حکومت نظامی اعلام کرد 🇮🇷 و با تحریم های ناجوانمردانه ، 🇮🇷 زندگی را برای مردم ، سخت و تنگ نمود 🇮🇷 و برای سر نواب ، جایزه گذاشت . 🇮🇷 تا مردم را برای دستگیری نواب ، 🇮🇷 تحریک و تطمیع نماید . 🇮🇷 محله هایی که احتمال دارد ، 🇮🇷 نواب در آنجا باشد ، 🇮🇷 در معرض تحریم های سختی قرار گرفتند 🇮🇷 و هیچ گونه خدمات اقتصادی ، مالی ، آبی 🇮🇷 و نفتی به آنان داده نمی شد . 🇮🇷 تا اینکه نواب را تحویل ساواک دهند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 قسمت ۲۰۶ : من مرد خونه ام 🇮🇷 پیام 👈 قدر نهادن به اعضای خانواده @amoomolla 🎥
48.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی ۱۳ گربه روی شیروانی 🇮🇷 با کیفیت عالی و حجم بالا 🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر ) 🔮 @amoomolla 🎥 🎥
🌹 آموزش لغات مذهبی به انگلیسی 🌹 🕋 اِدُر : adore 👈 پرستش کردن 🕌 مترادف 👇🏻👇🏻 🕋 وِرشیب : worship 👈 عبادت کردن @amoomolla
🎁 از بچه های دهه نودی ، هر کس نامش محمد است 🎁 عکس صفحه اول شناسنامه خود را ، به پی وی زیر بفرستند . 🆔 @as_beheshti 💠 مهلت ارسال عکسها تا ساعت ۲۳ امشب است و پس از آن قرعه کشی انجام می شود .
🌸✨ شعر کودکانه تولد پیامبر ✨🌸 🌹 گل ، گل و گل ، بهاره 🌹 🌹 فصـلِ خـوشِ انـاره 🌹 🌟 تولد پیامبر ، شده بازم دوباره 🌟 🌹 هـزار هـزار ستـاره 🌹 🌹 از آسمون می باره 🌹 🌟 تولد پیامبر ، شده بازم دوباره 🌟 🌹 کـبـــــوتـر سـفـیــــدم 🌹 🌹 پـیــام شــــــادی داره 🌹 🌹 خـنـده فـراوون شـده 🌹 🌹 هیـچ کسـی غم نداره 🌹 🌹 بلـبل شـاد و خـنـدون 🌹 🌹 رو تــاب گــل ســواره 🌹 🌹 چه چه و چه میخونه 🌹 🌹 چه شور و حالی داره 🌹 🌹 از آسمـونا ، خبر 🌹 🌹 فرشته ای میاره 🌹 🌟 تولد پیامبر ، شده بازم دوباره 🌟 🌹 گل ، گل و گل بهاره 🌹 🌹 فصـلِ خـوشِ انـاره 🌹 🌟 تولد پیامبر ، شده بازم دوباره 🌟 🌹 هـزار هـزار ستـاره 🌹 🌹 از آسمون می باره 🌹 🌟 تولد پیامبر ، شده بازم دوباره 🌟 @amoomolla
📚 داستان کوتاه 📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🌟 خدا بود و هست و خواهد بود 🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود 🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ، 🌟 که نامش ، عبداللّه بود . 🌟 عبدلله ، با دختری با حیا و با حجاب ، 👈 به نام آمنه ازدواج کرد . 🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند 🌟 و نام او را محمد گذاشتند . 🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد . 🌟 پدرش عبدالله ، قبل از ولادتش درگذشت . 🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز ، 🌟 از دنیا رفتند . 🌟 و تا هشت سالگى ، 🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود 🌟 حضرت محمد ، پس از مرگ پدربزرگش ، 🌟 ابوطالب ، پدر امام علی علیه السلام ، 🌟 او را به خانه خود برد . 🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ، 🌟 لباس کثیف ، موهاى نامرتب و بدن بدبو داشتند ؛ 🌟 اما حضرت محمد مثل بزرگترها ، 🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت 🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد . 🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛ 🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد . 🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ، 🌟 از خود نشان مى داد . 🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ، 🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نزد . 🌟 حضرت محمد ، دروغ نمی گفت ؛ 🌟 و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد 🌟 و خنده های بلند و بی جا نمی کرد . 🌟 ایشان در بیست و پنج سالگی ، ازدواج کرد . 🌟 همسرشان حضرت خدیجه ، دختر خویلد بود 🌟 حضرت محمد ، در میان مردم مکّه ، 🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود 🌟 و همه ، به او لقب محمّد امین دادند . 🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود . 🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود . 🌟 به دنیا بى اعتنا بود . 🌟 آن حضرت در چهل سالگى ، 🌟 به پیامبرى انتخاب شد و تا سه سال ، 🌟 مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود . 🌟 پس از این مدّت ، 🌟 رسالت خود را آشکار ساخت 🌟 و تبلیغ دین را ، از بستگان خود آغاز کرد 🌟 و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک 🌟 و ترک بت پرستى را ، به گوشِ مردم رساند . 🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ، 🌟 مخالفت با او را آغاز کردند ؛ 🌟 و به آزار آن حضرت پرداختند . 🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ، 🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید . 🔮 @amoomolla 🕌 🕌
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۵ 🌷 🇮🇷 نواب ، در این شرایط بحران ، 🇮🇷 تا می توانست به مردم کمک می کرد . 🇮🇷 مخفیانه با گروهش ، غذا و آذوغه ، 🇮🇷 از شهرهای دیگر ، می آوردند ؛ 🇮🇷 و بین مردم تقسیم می کردند . 🇮🇷 و گاهی شبانه ، 🇮🇷 به انبارهای شاهنشاه ، حمله می کردند 🇮🇷 و اجناس موجود در آن را ، برداشته 🇮🇷 و بین مردم ، پخش می کردند . 🇮🇷 روز به روز ، زندگی مردم سخت تر می شد 🇮🇷 و تفرقه بین آنان ، بیشتر می گشت . 🇮🇷 عده ای موافق تحویل نواب به ساواک بودند 🇮🇷 و عده ای با این کار ، مخالفت می کردند . 🇮🇷 و هر روز بین موافقان و مخالفان ، 🇮🇷 دعوای شدیدی رخ می داد . 🇮🇷 نواب ، ادامه این روند را ، 🇮🇷 به نفع هیچ کس نمی دانست . 🇮🇷 وقتی می دید ، کودکان ، به جای غذا ، 🇮🇷 علف و زباله می خوردند 🇮🇷 و مردم به جای اتحاد ، به دعوا و تفرقه افتادند 🇮🇷 تصمیم گرفت تا خود را ، تسلیم شاه کند . 🇮🇷 و با این کار ، به مردم ثابت کند 🇮🇷 که شاهنشاه و ساواک قابل اعتماد نیستند 🇮🇷 و بهترین سلاح مبارزه با تحریم های شاه ، 👈 اتحاد و همدلی است . 🇮🇷 نواب صبح زود ، 🇮🇷 با لباس کهنه حضرت داوود و یک گونی ، 🇮🇷 از خانه بیرون آمد . 🇮🇷 و به موافقین تحویل دادنش گفت : 🌸 بفرمائید بریم 🌸 می تونید منو تحویل ساواک بدین 🌸 تا پاداش تحویل من ، نصیب شما بشه 🇮🇷 از کسانی که موافق تحویل نواب بودند ، 🇮🇷 عده ای پشیمان شدند 🇮🇷 و عده ای با خوشحالی ، 🇮🇷 نواب را تا سازمان ساواک ، همراهی کردند . 🇮🇷 اما مردمی که مخالف تحویل او بودند 🇮🇷 به گریه و زاری افتادند 🇮🇷 و التماس و خواهش می کردند 👈 که نواب برگردد . 🇮🇷 ده ها از ماموران شاهنشاه ، 🇮🇷 از زمین و آسمان ، 🇮🇷 به استقبال نواب آمدند . 🇮🇷 نواب را در حیاط سازمان ساواک ، 🇮🇷 سراپا نگه داشتند تا رئیس سازمان برسد . 🇮🇷 رئیس سازمان که آمد ، 🇮🇷 اول دستور داد که مردم ، 🇮🇷 از محوطه سازمان ، بیرون بروند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
29.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی کمدی و طنز فوتبالی ها 🇮🇷 قسمت سوم ( آخر ) @amoomolla