eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مدیر : حامد طرفی @amoo_molla مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان فرمانروایی طالوت رده : کودک و نوجوان و جوانان قسمت دوم 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان 🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی ، کارآگاهی 🇮🇷 قسمت هفتم 🔮 @amoomolla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🌸 god bless you  🌸 تلفظ 👈 گاد بِلَس یو 🌸 ترجمه 👈 خدا خیرت بده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ واژه ها : 🌸 bless 👉 بِلَس 👉 دعای خیر کردن 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت چهاردهم 🌟 از سیاره سیسون ، خارج شدم . 🌟 زمانی که به زمین رسیدم ؛ 🌟 یهودیان و شیاطین را دیدم ؛ 🌟 که در حال شادی و خوشحالی بودند . 🌟 نزدیک تر که رفتم ؛ 🌟 شنیدم در مورد توطئه ، 🌟 و مسمومیت پیامبر اکرم ، حرف می زدند . 🌟 با سرعت و ترس و اضطراب ، 🌟 به طرف خانه پیامبر رفتم . 🌟 پیامبر را دیدم که مسموم شده بودند . 🌟 و در بستر بیماری افتادند . 🌟 و نفسهای آخرشان را می زدند . 🌟 همه وجودم ، پر از خشم شده بود . 🌟 دوست داشتم برگردم ؛ 🌟 و از یهودیان و شیاطین انتقام بگیرم . 🌟 پیامبر متوجه حضورم شدند . 🌟 سپس نگاهی به من انداختند ؛ 🌟 و با درد و سختی ، گفتند : 🌹 آرام باش هیدرا 🌹 بعد از من ، هوای علی را داشته باش . 🌹 اگر همه دنیا به راهی رفتند ؛ 🌹 و علی به تنهایی ، به راهی دیگر رفت ؛ 🌹 تو راه علی را بپیمای . 🌹 و از کثرت جمعیت آنان ، 🌹 و ملامت ملامت کنندگان ، نترس . 🌟 اشک ، چشمانم را پر کرده بود . 🌟 بُغض ، گلویم را می فشرد . 🌟 و با گریه و حسرت گفتم : چشم مولای من 🌟 سپس پیامبر دستور دادند ؛ 🌟 کاغذ و دواتی برایشان بیاورند ؛ 🌟 تا وصیتی بنویسند ؛ 🌟 که مردم بوسیله آن ، 🌟 بعد از ایشان گمراه نشوند . 🌟 ولی پسر خطاب ممانعت کرد . 🌟 و نگذاشت هیچ کسی ، 🌟 برای پیامبر ، کاغذ و قلم بیاورد . 🌟 تا اینکه پیامبر رحلت کردند . 🌟 سالها در خدمت امام علی علیه السلام 🌟 و فرزندان پاکشان بودم . 🌟 گاهی هم به سیاره سیسون ، 🌟 به دیدار برادران و پدرم می رفتم . 🌟 تا زمانی که امام مهدی ، غیبت کردند . 🌟 در این مدت ، 🌟 شاهد به زندان افکندن تک تک امامان ، 🌟 شکنجه ها ، اذیت و آزارها ، 🌟 و تنهایی فرزندان امام علی بودم . 🌟 اما آن بزرگواران ، 🌟 حتی یک لحظه از تبلیغ دین ، 🌟 مایوس نشدند . 🌟 بعد از غیبت امام زمان ، 🌟 من هم تصمیم گرفتم ؛ 🌟 به سیاره سیسون بروم و تبلیغ بکنم . 🌟 و دیگر به زمین برنگردم . 🌟 چون زمین ، بدون حجت خدا ، 🌟 هیچ ارزشی نداشت . 🌟 هیچ لطف و صفایی ندارد . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
40.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان فرمانروایی طالوت رده : کودک و نوجوان و جوانان قسمت سوم ( آخر ) 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت پانزدهم 🌟 در سیاره سیسون ، 🌟 به تبلیغ دین مبین اسلام ، 🌟 و مذهب تشیع پرداختم . 🌟 اوایل خیلی اذیت شدم ؛ 🌟 گاهی مرا می زدند ، 🌟 گاهی آب جوش ، آب کثیف یا آشغال ، 🌟 روی سرم می ریختند ؛ 🌟 گاهی نیز با حرفهای زشت ، 🌟 تحقیرم می کردند . 🌟 گاهی ، با سر و صورت خونی ، 🌟 به خانه پدرم بر می گشتم . 🌟 پدرم نیز با این کارم موافق نبود ؛ 🌟 و چندین بار مانع تبلیغ من شد ؛ 🌟 و حتی تذکر داد 🌟 که این تبلیغ کردن ها را ، تمام کنم 🌟 ولی من از تبلیغ دست نکشیدم . 🌟 اوضاع سیاره سیسون ، 🌟 خیلی ناجور و نابسامان شده بود ؛ 🌟 هر کی مخالف آنها بود ؛ 🌟 زندانی و شکنجه می شد . 🌟 و خانه و خانواده او را ، 🌟 به خاک و خون می کشیدند . 🌟 اما با من نمی توانستند چنین کاری بکنند . 🌟 چون پدرم ، یک زمانی ، 🌟 مامور مخصوص شیطان بزرگ بود . 🌟 در سیاره سیسون ، 🌟 روز به روز ، جمعیت زیادتر می شد . 🌟 ولی پر شده بود از خباثت و خیانت ، 🌟 از جنگهای سرد و گرم ، از مسابقه تسلیحاتی ، 🌟 از قدرت طلبی ، از نابودی نسل همدیگر ، 🌟 از تولید و تکثیر سلاح های جنگی ، 🌟 از طغیان غارت گران ، 🌟 از آه و ناله و استمداد گرسنگان ، 🌟 از گسترش فقر و بیکاری ، 🌟 از محرومیت طبقه ضعیف ، 🌟 از تنزل اخلاق ، از بی رغبتی به امور دینی ، 🌟 از روی گردانی از قوانین الهی ، 🌟 از افراط در مادی گری ، از شهوت پرستی ، 🌟 از رونق یافتن مظاهر فساد ، 🌟 از رواج ترس و دلهره و اضطراب ، 🌟 از تیره و تاریک بودن جهان ، 🌟 از اختلافات ، از جهل و نادانی ، 🌟 از تشدید ظلم و ستم و جور ، 🌟 از کینه توزی ، از خونریزی ، 🌟 از استکبار و استضعاف ، 🌟 از زندگی طبقاتی ، از فقر و بیچارگی ، 🌟 از پریشانی و نا امنی ، از ربا و دزدی ، 🌟 از ظلم و تبعیض و بی عدالتی و... 🌟 این خصوصیات ، سیاره سیسون را ، 🌟 به یک سیاره وحشی ، تبدیل کرده بود . 🌟 بارها تصمیم گرفتم ؛ 🌟 از آن سیاره وحشی فرار کنم ؛ 🌟 و به زمین برگردم . 🌟 اما به عشق امام علی و فرزندانش ، 🌟 و با توکل به خداوند بزرگ ؛ 🌟 به تبلیغم ادامه دادم . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌷 پاسخ معماهای فاطمیه 🌷 🌸 ۱. پسر حضرت زهرا که در شکم حضرت زهرا شهید شد ؟! 👈 حضرت محسن 🌸 ۲. محل تولد حضرت زهرا ؟! 👈 مکه 🌸 ۳. سوره حضرت فاطمه ؟! 👈 سوره مبارکه کوثر 🌸 ۴. مادر شیعیان ؟! 👈 حضرت فاطمه سلام الله علیها 🌸 ۵. چهار بانوی بهشتی ؟! 👈 حضرت مریم ، آسیه ، خدیجه و فاطمه
45.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی حضرت سلیمان 🇮🇷 فصل دوم 🇮🇷 قسمت اول 🇮🇷 مناسب برای همه سنین غیر از خردسالان @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شکرستان 🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان 🇮🇷 قسمت چهارم 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 نوای قرآنی 👈 ویژه مناسبتها و مراسم های قرآنی 🌸 همچون افتتاحیه ی مسابقات قرآن @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت شانزدهم 🌟 علاوه بر تبلیغ دین و مذهب ، 🌟 به کار فرهنگی مشغول شدم . 🌟 و بیشتر انرژی خود را ، 🌟 روی تربیت بچه جن ها قرار دادم . 🌟 از طریق شوخی و بازی و خنده ، 🌟 مطالب اخلاقی و دینی را ، 🌟 به بچه جن ها یاد می دادم . 🌟 گاهی هم به زمین می رفتم ؛ 🌟 و از رهنمودهای علمای شیعه ، 🌟 استفاده می کردم . 🌟 و هر بار ، در برگشتن به سیسون ، 🌟 با خود کتاب های اخلاقی ، 🌟 و احادیث اهل بیت می آوردم . 🌟 به سفارش علما ، به پدر و برادرانم ، 🌟 بیشتر از قبل احترام گذاشتم . 🌟 تا انشالله در آینده ، 🌟 حامی خوبی برایم باشند . 🌟 به مردم کمک می کردم ؛ 🌟 به فقرا رسیدگی می کردم ؛ 🌟 مشکلات دیگران را حل می کردم ؛ 🌟 بار آنها را برایشان کول می کردم ؛ 🌟 کارهای خانه شان را ، 🌟 مجانی انجام می دادم . 🌟 به آنها پول قرض می دادم ؛ 🌟 و کارهای دیگری که باعث می شد 🌟 آنها را به طرف خودم جذب کنم . 🌟 و در عین حال ، غیر مستقیم ، آنان را ، 🌟 به دین خدا ، هدایت می کردم . 🌟بعد از مدتی ، 🌟 یکی از برادرانم به نان سیکان ، 🌟 به من ملحق شد 🌟 و به همه اعلام کرد که شیعه شد . 🌟 از آن روز با کمک همدیگر ، 🌟 کار تبلیغی و فرهنگی می کردیم . 🌟 ما مطالب اخلاقی را ، 🌟 به شیوه های مختلف بیان می کردیم . 🌟 تا در عمق وجودشان رسوخ کند . 🌟 با این کارها ، اخلاق جن ها ، 🌟 کمی داشت بهتر می شد . 🌟 ولی هنوز وحشی گری آنها ، بیشتر بود . 🌟 یک روز که در بازار ، 🌟 مشغول کمک کردن به جن ها بودم ؛ 🌟 یک دختر جنی ، از کنارم گذشت . 🌟 تا آن روز ، به فکر ازدواج نبودم ، 🌟 ولی با دیدن این دختر جنی ، 🌟 به فکر عمیقی فرو رفتم . 🌟 در موردش پرس و جو کردم ؛ 🌟 پدرش ، کسّال نام داشت . 🌟 او شرورترین جن در سیسون بود 🌟 جن های شرور در سیسون زیاد بودند 🌟 اما کسّال ، از همه بدتر بود . 🌟 همیشه در حال جنگ و دعوا و خونریزی بود . 🌟 به خاطر همین تصمیم گرفتم ، 🌟 دخترشو فراموش کنم . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
به لطف خدا و یاری شما ، چراغ نوزدهم هم روشن شد . خدا به همه شما سروران ، خیر و برکت بده و بلا را از زندگی و شهر و کشورتون دفع کنه
🌷 معمای مذهبی 🌷 ۱. حشره سوره نحل ؟! ۲. قدردانی کردن ؟! ۳. مادر امام صادق علیه السلام ؟! ۴. سوره خوردنی ؟! ۵. راستگو ؟! 👈 باهوشا بسم الله @amoomolla
به مدد الهی و به لطف شما سروران چراغ بیستم هم روشن خدا خیرتون بده خدا به شما و خانوادتون سلامتی بده ممنون که فکر بچه های فقیر و ایتام هستید انشالله این راه ادامه دارد ...
41.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی حضرت سلیمان 🇮🇷 فصل ۲ ، قسمت دوم 🇮🇷 مناسب برای همه سنین غیر از خردسالان @amoomolla
🌸 یگانه دهقان منشادی ... 🌸 ۵ ساله ... از یزد @amoomolla
32.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت هفتم : نبرد برای پیروزی 🔮 @amoomolla 🎥
🌷 پاسخ معمای مذهبی 🌷 ۱. حشره سوره نحل ؟! 👈 زنبور عسل ۲. قدردانی کردن ؟! 👈 تشکر ۳. مادر امام صادق علیه السلام ؟! 👈 ام فروه ۴. سوره خوردنی ؟! 👈 تین ۵. راستگو ؟! 👈 صادق @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت هفدهم 🌟 روز به روز ، جمعیت ما در سیاره سیسون ، 🌟 زیادتر و زیادتر می شد . 🌟 و کنترل این همه جن ، سخت بود . 🌟 به بزرگان جن پیشنهاد دادم 🌟 که یک سری قوانین نوشته شود 🌟 و به مردم بدهیم تا رعایت کنند . 🌟 بزرگان ، از طرح من خوششان آمد 🌟 و عده ای را مسئول اجرای قوانین کردند . 🌟 پس از اجرای آن طرح ، 🌟 نظم و انضباط بیشتری ، برقرار شد . 🌟 جن ها ، از فعالیت ها و تلاش های من ، 🌟 هم خیلی راضی بودند 🌟 و هم خیلی تعریف می کردند . 🌟 سپس پیشنهاد برگزاری شورا کردم 🌟 به این صورت که از هر قبیله ، 🌟 یک نفر در شورا حاضر شود ؛ 🌟 و نسبت به مسائل جن ها و معیشت آنها ، 🌟 نظر و طرح و ایده بدهد . 🌟 در یکی از آن جلسه ها ، 🌟 یکی از بزرگان ، 🌟 سوالاتی در مورد اسلام و شیعه کرد . 🌟 پس از شنیدن پاسخ های متفاوت ، 🌟 تنها پاسخ من او را قانع کرد ‌. 🌟 و سپس مسلمان و شیعه شد . 🌟 تعریف مردم از خوبی های من ، 🌟 و محبت شان به من ، 🌟 روز به روز بیشتر می شد . 🌟 یک روز که در حال خواندن نماز بودم 🌟 احساس کردم که تنها نیستم 🌟 پس از اتمام نمازم ، به پشتم نگاه کردم 🌟 و پدرم را دیدم که با یک لبخند زیبا ، 🌟 دم در ایستاده بود و به من نگاه می کرد . 🌟 منم لبخندی زدم و گفتم : 🌷 چی شده بابا 🍂 گفت : هیچی 🍂 دارم به بهترین بنده خدا ، نگاه می کنم . 🍂 منو بگو که همه عمرم ، 🍂 در راه منحرف کردن مردم گذشت 🍂 ولی تو انگار می خواهی 🍂 کار مرا خراب کنی 🍂 و همه مردم را هدایت کنی 🌟 پدر کمی مکث کرد و سپس گفت : 🍂 هیدرا !؟ 🌷 گفتم : بله پدر جان 🍂 گفت : من بهت افتخار می کنم 🌷 منم لبخندی زدم و گفتم : 🌷 ممنون بابا جان 🌷 من هر چی بودم و هر چی شدم 🌷 به خاطر وجود شما بوده 🌷 به خاطر تربیت خوب شما بوده 🌷 به خاطر عشق و محبت های شما بوده 🌟 پدر گریه کرد و گفت : 🍂 دروغ نگو پسر ، 🍂 خودت بهتر می دونی 🍂 که اینطور نیست 🍂 تو اگر عزیز خدا و مردم شدی 🍂 به خاطر محبت اهل بیت بوده 🍂 چقدر به انتظار احمد و هیدرا بودی 🍂 و از انتظار خسته نشدی 🍂 و ما فقط تو را مسخره می کردیم 🍂 اما حالا تو پیروز شدی و ما مغلوب . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 بعضی از والدین ، پس از گذر زمان ، 🌸 و با رسیدن فرزندشان به دوران نوجوانی 🌸 به این باور می‌رسند 🌸 که مسیر تربیت را به اشتباه رفته‌اند 🌸 و از عدم اهتمام به تربیت فرزندان خود ، 🌸 متأسف‌ و رنجورند . 🌸 آن‌ها از این نکته غافل‌ بودند 🌸 که بهترین زمان‌هایی را ، 🌸 که فرصت تربیت داشتند ، 🌸 به خرید اشیا و اسباب بازی بسنده کردند 🌸 و تربیت را در پول و کفش و لباس و خوراکی و اسباب بازی های گران قیمت ، دیدند . 🌸 و از اصل تربیت آنها ، غافل شدند . 🔮 @amoomolla