30.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال نابرده رنج
🇮🇷 طنز ، کمدی ، ماجراجویی ، معمایی
🇮🇷 قسمت دوم
🔮 @amoomolla
#فیلم_ایرانی #نابرده_رنج
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت چهارم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 پدر و مادر فرامرز ،
🇮🇷 چند روز ، بعد از اینکه از هم جدا شدند
🇮🇷 فرامرز ، با زور و تهدید پدرش ،
🇮🇷 مجبور شد که با پدرش زندگی کند .
🇮🇷 هر روز که می گذشت ،
🇮🇷 اخلاق فرامرز نیز ، شبیه پدرش می شد .
🇮🇷 ده سال بعد ، در یک دعوایی که ،
🇮🇷 بین دو باند مواد فروش ، اتفاق افتاد ،
🇮🇷 پدر فرامرز ، به خاطر هیچ و پوچ ،
🇮🇷 به بدترین وضع ، کشته شد .
🇮🇷 و فرامرز مجبور می شود
🇮🇷 که پیش مادر و خواهرش برگردد .
🇮🇷 اخلاق فرامرز ، هر روز بدتر می شد .
🇮🇷 و برای همه ، حتی مادرش ،
🇮🇷 فرامرز دیگر ، غیر قابل تحمل بود .
🇮🇷 فرامرز ، خلاف های زیادی می کرد .
🇮🇷 و بارها توانسته از دست پلیس فرار کند
🇮🇷 یا آنها را به بازی و مسخره بگیرد .
🇮🇷 از در افتادن با هیچ کسی ، ترسی نداشت .
🇮🇷 و با همه نوع خلافکار ، کار می کرد .
🇮🇷 علاوه بر خلاف ، گاهی برای مغازه داران ،
🇮🇷 دردسر درست می کرد .
🇮🇷 و گاهی برای زنان و دختران مردم ،
🇮🇷 مزاحمت ایجاد می نمود .
🇮🇷 در هر دعوایی ، به دشمنش می گفت :
🔥 من فرامرزم ، یعنی فراتر از مرزم .
🔥 هیچ کس نمیتونه جلوی منو بگیره
🔥 هیچ کس حریف من نمیشه .
🇮🇷 فرامرز ، آنقدر بدی های خود را ادامه داد
🇮🇷 تا اینکه اشتباه بزرگی مرتکب شد .
🇮🇷 و آن اشتباه بزرگش این بود
🇮🇷 که با خدای مقتدر ، در افتاد .
🇮🇷 او در یکی از دعواهایش ،
🇮🇷 ادعا کرد که حتی از خدا بالاتر است .
🇮🇷 و خدا را به مبارزه با او دعوت کرد .
🇮🇷 روزی که مزاحم ناموس مردم شده بود
🇮🇷 یکی از بچه های مسجد به نام ایوب ،
🇮🇷 که جوانی خیلی با ادب ، با غیرت ،
🇮🇷 زیباروی و با شخصیت بود ؛
🇮🇷 جلوی فرامرز ایستاد .
🇮🇷 و از او خواست ،
🇮🇷 تا مزاحم ناموس و شرف مردم نشود .
🇮🇷 و آنقدر ، فرامرز را معطل کرد
🇮🇷 تا دختران از آنجا بگذرند .
🇮🇷 فرامرز نیز ، ایوب را هل داد و گفت :
🔥 هِی ! می دونی من کی اَم ؟!
🔥 به من می گن فرامرز .
🔥 می دونی یعنی چی ؟!
🔥 یعنی فراتر از مرز .
🔥 یعنی هیچ حد و مرزی برای من نیست .
🔥 می دونی چرا ؟! ...
🔥 چون من فرامرزم .
🔥 چون هر کاری دلم می خواد ، می کنم .
🔥 کسی هم نمی تونه جلومو بگیره
🔥 فهمیدی جوجه ؟!
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون بچه های ساختمان گلها
🇮🇷 این قسمت : کباب بچه ها
🔮 @amoomolla
#کارتون #انسیمیشن #بچه_های_ساختمان_گلها
31.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی
🇮🇷 قسمت دهم : مزاحمی به نام جنگنده
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #شهرموشکی
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت پنجم 🐈 🐈 🐈
🕌 ایوب لبخندی زد و با شوخی گفت :
🕌 خخخ ، فهمیدم داداش ، خوب هم فهمیدم
🕌 حالا تو گوش کن بَبَم ؛
🕌 اگه تو سوتی ، من بمب ام
🕌 بنده داداش ایوبم ، پیش همه محبوبم
🕌 روشن تر از آفتابم ؛ زیباتر از مهتابم
🕌 عاشق نون و کبابم ؛ اهل خیر و ثوابم
🕌 برای دوست ، جنابم ؛ برا دشمن ، خرابم
🕌 تو آسمون ، شهابم ؛ توی زمین ، سرابم
🇮🇷 ایوب ، در حال شعرسرایی و شوخی بود ،
🇮🇷 که فرامرز ، ناگهان دستش را مشت کرد
🇮🇷 و به طرف ایوب رفت .
🇮🇷 ایوب نیز به شوخی گفت :
🕌 هی پسر ! ماشالله مشت قدرتمندی داری
🕌 بهتره که مُشتت رو ،
🕌 تو صورت آمریکا ، اسرائیل ،
🕌 و دشمنان وطن و ناموست بزنی
🕌 نه تو صورت رفیقت .
🔥 اما فرامرز با جدیت و فریاد گفت :
🔥 ساکت شو ، تو رفیق من نیستی
🇮🇷 دوباره ایوب با شوخی گفت :
🕌 داداش ! صدات رو برای بنده بالا نبر
🕌 هر چی فریاد داری ، سر آمریکا بکش
🇮🇷 فرامرز ، ناگهان مشتش را ،
🇮🇷 به طرف ایوب رها کرد .
🇮🇷 ایوب نیز ، با دست چپش ، مشت او را گرفت
🇮🇷 و دست راستش را ،
🇮🇷 محکم روی شانه های فرامرز گذاشت .
🇮🇷 فرامرز ، تمام زور و قدرتش را به کار گرفت
🇮🇷 تا دستش را حرکت دهد
🇮🇷 اما ایوب ، دست و شانه او را قفل کرده بود .
🇮🇷 فرامرز با عصبانیت ، زور می زد
🇮🇷 و به ایوب نگاه می کرد .
🇮🇷 ایوب نیز با لبخند ، به فرامرز نگاه می کرد
🇮🇷 سپس گفت :
🕌 ببین پسر جون !
🕌 اگه برای همه لاتی ، برای من ، شکلاتی .
🕌 یادت باشه من با تو دعوایی ندارم
🕌 فقط بهت میگم که از خدا بترس
🕌 و مزاحم ناموس مردم نشو
🕌 تا دچار عذاب خدا نشی
🕌 این کارهای زشت تو ، نابودت می کنن
🕌 هم دنیاتو نابود می کنن ، هم آخرتتو .
🇮🇷 فرامرز در حال زور زدن گفت :
🔥 من نه از تو می ترسم نه از خدای تو .
🔥 اگر خدا هم بیاد پایین ، زنده نمیذارمش
🇮🇷 ایوب با شنیدن این حرف ، غیرتی شد
🇮🇷 دست فرامرز را گرفت و کشید .
🇮🇷 سپس خم شد و شانه خود را ،
🇮🇷 روی سینه فرامرز گذاشت .
🇮🇷 و او را از زمین بلند کرد .
🇮🇷 او را چند دور چرخاند
🇮🇷 و به طرف حاشیه خیابان پرتاب کرد .
🇮🇷 مغازه داران و رهگذران ،
🇮🇷 از دیدن این صحنه ، به فرامرز خندیدند
🇮🇷 و ایوب را تشویق کردند .
🇮🇷 سپس ایوب گفت :
🌹 وقتی از پس من بر نمیای ،
🌹 چطور به خودت جرائت دادی ،
🌹 که خدای بزرگ رو به مبارزه طلب کنی ؟
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شکرستان
🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان
🇮🇷 قسمت هفتم
🔮 @amoomolla
#کارتون #شکرستان
50.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی زیبای آرمن
🎬 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
📼 قسمت ششم : فرار از خوتنک ها
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#آرمن #پویانمایی #کارتون #انیمیشن
🇮🇷 ۲۰ اسفند ، سالروز تولد سردار دلها ،
🇮🇷 شهید حاج قاسم سلیمانی را ،
🇮🇷 به شما و خانواده تون تبریک می گوییم .
🕋 زندگی نامه سردار سلیمانی 🕋
🕋 قسمت اول 🕋
🌹 شهید حاج قاسم سلیمانی ،
🌹 در ۲۰ اسفند ماه سال ۱۳۳۵ ،
🌹 در روستای قنات ملک از توابع رابر کرمان ،
🌹 در یک خانواده کارگری متولد شد .
🌹 در سن ۱۱ سالگی ،
🌹 پس از پایان تحصیلات ابتدایی ،
🌹 به کرمان رفت .
🌹 و پس از گرفتن دیپلم ،
🌹 به شغل بنایی مشغول شد .
🌹 و بعدها فعالیت خود را ،
🌹 به عنوان پیمانکار ،
🌹 در اداره آب کرمان آغاز کرد .
🌹 با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷
🌹 همزمان با پیمانکاری در اداره آب کرمان ،
🌹 به عضویت افتخاری سپاه کرمان درآمد .
🌹 قبل از آغاز دفاع مقدس ،
🌹 و با شورش کردها ،
🌹 به مناطق غرب کشور رفت .
🌹 در حوادث انقلاب اسلامی ایران ،
🌹 با طلبه مشهدی به نام رضا کامیاب ،
🌹 آشنا شد
🌹 که او را وارد جریانات انقلاب کرد .
🌹 و زمانی که عراق ،
🌹 در سال ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد
🌹 حاج قاسم سلیمانی نیز ،
🌹 چندین گردان از کرمان را آموزش داد
🌹 و با آنها ،
🌹 به مناطق عملیاتی جنوب کشور رفت .
🌹 و با پایان یافتن شورش کردها ،
🌹 به کرمان بازگشت
🌹 و فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان شد .
🔮 @amoomolla
🕋 زندگینامه سردار سلیمانی 🕋
🕋 قسمت دوم 🕋
🌸 اواخر سال ۱۳۶۰ ،
🌸 سردار محسن رضایی فرمانده کل سپاه ،
🌸 سردار سلیمانی را ،
🌸 به فرماندهی تیپ ثارالله منصوب کرد .
🌸 سردار سلیمانی ، بسیار زیرک بود
🌸 و با استفاده از همین ویژگی ،
🌸 در عملیاتهای مختلفی موفق و پیروز شد
🌸 ایشان پس از پایان جنگ ایران و عراق
🌸 در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت
🌸 و درگیر جنگ با اشراری شد
🌸 که از مرزهای شرقی ایران ،
🌸 هدایت می شدند .
🌸 و با باندهای قاچاق مواد مخدر ،
🌸 در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید .
🌸 سردار ، در سال ۱۳۷۹ ،
🌸 با حکمی از سوی امام خامنهای ،
🌸 به عنوان دومین فرمانده سپاه قدس ،
🌸 انتخاب شد .
🌸 ایشان در سپاه قدس ،
🌸 در زمینه تقویت و گسترش
🌸 فعالیت های محور مقاومت ،
🌸 فعالیت های زیادی داشت .
🌸 در سال ۱۳۸۹ ،
🌸 حاج قاسم به جهت خدمات فراوانش ،
🌸 از سوی امام خامنهای ،
🌸 به درجه سرلشکری رسید .
🌸 حاج قاسم ،
🌸 شخصیتی والا در جبهه مقاومت بود
🌸 و از یادگاران دوران دفاع مقدس بود .
🌸 ایشان ، چهره ای درخشان
🌸 و رزمنده ای برجسته در محور مقاومت ،
🌸 به ویژه در دوران مبارزه با داعش بود .
🔮 @amoomolla
#سردارسلیمانی #حاج_قاسم
🕋 زندگینامه سردار سلیمانی 🕋
🕋 قسمت سوم 🕋
🌸 هنگامی که داعش ،
🌸 در مناطق عراق و سوریه ،
🌸 قتل و کشتار خود را آغاز کرد ؛
🌸 این سردار سلیمانی بود
🌸 که با حضور خود در این مناطق ،
🌸 و با تشکیل جبهه مقاومت ،
🌸 آن یزیدیان را شکست داد .
🌸 سردار سلیمانی با تشکیل محور مقاومت
🌸 با نیروهایی مانند جنبش النجباء
🌸 کتائب حزب الله
🌸 و همچنین حشدالشعبی در عراق
🌸 و گروه هایی نظیر بسیج مردمی سوریه
🌸 و اتحاد آنها با مدافعان حرم از ایران
🌸 و تیپ فاطمیون و زینبیون ،
🌸 در مقابل داعش ایستادگی کرد
🌸 و در نهایت با رشادت های فراوان ،
🌸 مانع از گسترش و ظهور بیشتر داعش ،
🌸 در منطقه غرب آسیا شد .
🌸 در نهایت در ۳۰ آبان سال ۹۶ بود
🌸 در نامه ای به رهبر معظم انقلاب ،
🌸 پایان رسمی حکومت داعش را اعلام کرد .
🌸 این اتفاق مهم ،
🌸 با پایین کشیدن پرچم داعش ،
🌸 در شهر بوکمال سوریه ، نهایی شد
🌸 و به همگان نیز اعلام گردید .
🌸 حضور موثر سردار سلیمانی ،
🌸 در صحنه مبارزه با داعش
🌸 و شکست این گروهک گمراه باعث شد
🌸 تا امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب ،
🌸 نشان نظامی ذوالفقار ،
🌸 یعنی بالاترین نشان نظامی ایران را ،
🌸 به ایشان اعطا کند .
🔮 @amoomolla
#سردارسلیمانی #حاج_قاسم
44.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال نابرده رنج
🇮🇷 طنز ، کمدی ، ماجراجویی ، معمایی
🇮🇷 قسمت سوم
🔮 @amoomolla
#فیلم_ایرانی #نابرده_رنج
29.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان
🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی ، کارآگاهی
🇮🇷 قسمت یازدهم
🔮 @amoomolla
#کارتون #انیمیشن #کیخان
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ششم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز با عصبانیت بلند شد .
🇮🇷 و به طرف ایوب دوید .
🇮🇷 ایوب ، با سرعت چرخی زد و جاخالی داد
🇮🇷 و شلوار فرامرز را از پشت گرفت و کشید
🇮🇷 فرامرز نیز چرخید ؛
🇮🇷 و با خشم مشتش را ،
🇮🇷 به طرف ایوب ، روانه کرد .
🇮🇷 اما ایوب ، سرش را پایین آورد .
🇮🇷 و مشت فرامرز ، از بالای سر او رد شد .
🇮🇷 سپس فرامرز ، به ایوب ، لگد زد .
🇮🇷 ایوب نیز ، لگد او را دفع کرد .
🇮🇷 سپس پای فرامرز را گرفت ؛
🇮🇷 و به عقب پرتاب نمود .
🇮🇷 ایوب نگاهی به اطراف انداخت .
🇮🇷 احساس کرد ، که آبروی فرامرز در محله رفت
🇮🇷 ایوب از این ماجرا ، استغفار کرد
🇮🇷 سپس با محبت و مهربانی ،
🇮🇷 به فرامرز نگاهی انداخت .
🇮🇷 و به طرف او رفت .
🇮🇷 سپس دستش را به نشانه دوستی ،
🇮🇷 به طرف فرامرز ، دراز کرد .
🇮🇷 اما فرامرز ، دست او را رد کرد و پس زد
🇮🇷 و از جایش بلند شد .
🇮🇷 و با دست مشت کرده به طرف ایوب دوید .
🇮🇷 ایوب ، دوباره جاخالی داد .
🇮🇷 و پایش را زیر پای فرامرز ، گذاشت .
🇮🇷 و فرامرز را نقش زمین کرد .
🇮🇷 ایوب ، لبخندی به فرامرز زد ،
🇮🇷 و از آنجا رفت .
🇮🇷 فرامرز ، با خشم داد زد و گفت :
🔥 بیا بازم دعوا کنیم
🔥 بیا ترسو ، بیا برگرد
🔥 بیا با هم مبارزه کنیم .
🇮🇷 اما ایوب ، جوابش را نداد .
🇮🇷 و به راهش ادامه داد .
🇮🇷 فرامرز نیز نگاهی به مردم انداخت
🇮🇷 و با عصبانیت به آنها گفت :
🔥 چرا اینجا جمع شدین ؟!
🔥 برین از اینجا گم شین .
🇮🇷 فرامرز ، شکست خورده به طرف خانه رفت .
🇮🇷 خواهرش زینت ،
🇮🇷 که وضع آشفته برادرش را دید ،
🇮🇷 ترسان و نگران گفت :
🌷 سلام داداشی ، چی شده ؟!
🇮🇷 فرامرز با بد اخلاقی گفت :
🔥 تو یکی دیگه خفه شو
🇮🇷 زینت با تعجب به فرامرز نگاه کرد .
🇮🇷 مادر فرامرز ، در حال خواندن قرآن بود
🇮🇷 فرامرز ، وارد هال خانه شد ؛
🇮🇷 و بدون سلام ، جلوی تلویزیون نشست .
🇮🇷 و صدای تلویزیون را تا آخر بلند کرد .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای
🇮🇷 اگر فرزند کوچک در خانه دارید ،
🇮🇷 میتوانید در روزهای عید ،
🇮🇷 مثل عید مبعث ، عید فطر ، عید غدیر
🇮🇷 عید قربان ، ولادت ها و...
🇮🇷 بازی هایی ترتیب دهید که در حین آن ،
🇮🇷 خیلی ساده ، کوتاه ، شیرین و فصیح ،
🇮🇷 داستان همان عید مذهبی را ،
🇮🇷 برایشان تعریف کنید .
🇮🇷 همچنین به کودکانتان از لای قرآن ،
🇮🇷 عیدی بدهید .
@amoomolla
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای جوانمردان
🇮🇷 قسمت بیستم : اسارت
🇮🇷 رده سنی : نوجوان و جوان
🔮 @amoomolla
🕌 #کارتون_ایرانی #فیلم_ایرانی
🕌 #جوانمردان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 این قسمت : نزدیک من نیا
🇮🇷 موضوع اخلاقی : رعایت بهداشت
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت هفتم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 مادر فرامرز با مهربانی گفت :
🌹 پسرم ! قربونت برم !
🌹 یه کم صدای تلویزیون رو کم می کنی ؟!
🌹 دارم قرآن می خونم عزیزم .
🇮🇷 فرامرز که به خاطر دعوایش با ایوب ،
🇮🇷 خیلی خشمگین و عصبانی بود
🇮🇷 با شنیدن صدای مادر و قرآنش ،
🇮🇷 با عصبانیت بلند شد
🇮🇷 و قرآن را ، که در دست مادرش بود
🇮🇷 از او گرفت و به گوشه اتاق پرتاب کرد .
🇮🇷 و با ناراحتی و عصبانیت گفت :
🔥 تو دیگه حق نداری بهم بگی چکار کنم
🔥 یا چکار نکنم
🔥 هر کاری دلم بخواد ، می کنم
🔥 به تو هیچ ربطی نداره
🇮🇷 همه حواس مادرش به قرآن بود .
🇮🇷 اشک ، در چشمانش جمع شد .
🇮🇷 بلند شد ، قرآن را برداشت و بوسید .
🇮🇷 و روی سینه اش گذاشت .
🇮🇷 قلبش ، به درد آمد و تیغ کشید .
🇮🇷 و آرام به خدا گفت :
🌷 خدایا به حق این قرآن هدایتش کن
🌷 به حق تمام آیه ها و سوره ها ، آدمش کن
🌷 به حق پیامبران و امامانت ، سر به راهش کن
🇮🇷 فرامرز ، نصف شب از خواب بیدار شد .
🇮🇷 با اینکه هوا تاریک بود و لامپ ها خاموش ؛
🇮🇷 اما همه جا را ، واضح دید .
🇮🇷 دوباره چشمان خود را بست و باز کرد
🇮🇷 همه جا را به رنگ خاکستری می دید .
🇮🇷 فکر می کرد که از شدت خستگی ،
🇮🇷 نگاه و چشمانش اینجوری شده
🇮🇷 به خاطر همین دوباره خوابید
🇮🇷 و صبح بیدار شد .
🇮🇷 اما این دفعه همه جا را تار دید .
🇮🇷 و اتاق خود را ، بزرگتر از قبل دید .
🇮🇷 به دستش نگاه کرد ، پشمالو بود .
🇮🇷 همه جای بدنش را لمس کرد .
🇮🇷 همه بدنش ، پشمالو شده بود .
🇮🇷 می خواست بلند شود ولی نتوانست .
🇮🇷 چهار دست و پا ، به طرف آینه رفت .
🇮🇷 می خواست از میز توالت بالا برود .
🇮🇷 اما هر بار ، می افتاد .
🇮🇷 بعد از چند بار ، موفق شد بالا برود
🇮🇷 جلوی آینه ایستاد .
🇮🇷 ناگهان گربه ای را در آینه دید .
🇮🇷 ترسید و به عقب برگشت .
🇮🇷 و از بالا به پایین افتاد .
🇮🇷 دوباره بالا رفت و آینه را نگاه کرد .
🇮🇷 دستش را حرکت داد .
🇮🇷 سرش را تکان داد .
🇮🇷 فهمید که آن گربه ، خودش هست .
🇮🇷 عصبانی شد و شروع به پرخاشگری کرد .
🇮🇷 سرش را به آینه زد .
🇮🇷 عطر و شانه ها را ، از میز پایین انداخت .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای