فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ شور شیرین
ویژه روز مادر
سرودی بسیار زیبا از ماوا
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ با زهرا یا زهرا
درباره میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ مادر و بابا
کاری از شبکه هدهد
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
آن شبِ مهتابی
ماه گفت: «بگذارید اول من تعریف کنم.»
ستارهها که هیجانزده بودند یکییکی به حرف آمدند:
- اول من میگویم!
- نه، من بهتر از شما میتوانم تعریف کنم.
- اما هیچکدامتان مثل من بلد نیستید بگویید. من از همهی شما به زمین نزدیکتر هستم.
خورشید خندید و گفت: «اصلاً هیچ کدامتان نگویید؛ چون من حوصلهی همهمهی شماها را ندارم. یا یک نفر یا هیچکدام!»
ماه خندید و گفت: «من نمیگویم؛ اما به نظرم ستارهی سهیل بگوید بهتر است.»
ستارهها دوباره همهمه کردند. خورشید و ماه خیره خیره نگاهشان کردند و خندیدند. کمی که گذشت خورشید صدایش را بلند کرد و گفت: «حواستان کجاست؟ دارد همه جای زمین از نور من روشن میشود. تا صبح نشده، برایم بگویید چه اتفاقی افتاده!»
ستارهها ساکت شدند. حالا همگی آنها به ستارهی کوچکی خیره بودند که تا به آن لحظه حرفی نزده بود. آنها همگی گفتند: «ستارهی صبح بگوید!»
ستارهی کوچک خندید و گفت: «شب بود. ما در دل آسمان، کنار هم بودیم و زمین را زیر پایمان پر نور میکردیم. ماهِ زیبا ناگهان همگی ما را صدا زد. بعد اتاق کوچکی را نشانمان داد. همان اتاقی که خیلی شبها نور خود را بر تنِ خاکی آن میریختیم. همان اتاقی که بوی خوبی از آن بلند بود.
من و ستارهها و ماه به طرف آن اتاق کله کشیدیم. صدای مهربانِ حسن، کودک دوستداشتنی امام علی علیه السلام گوشمان را نوازش داد. او در آن موقع شب بیدار بود. ماه گفت: «آرام باشید و خوب گوش کنید. حسن غرقِ گفتوگو با مادرش فاطمه سلام الله علیها است.»
حسن در رختخواب خود بیدار بود. مادر تازه نماز شب خوانده بود و داشت دعا میکرد. او آرام آرام اسمِ یکییکیِ همسایهها را میبرد و به حال آنها دعا میخواند. حسن چندبار در رختخواب خود، از این پهلو به آن پهلو شد. ماه زیبا از پشت پنجرهی اتاق، نور تازهای بر صورت مهربان او ریخت. حسن لحاف روی خود را کمی کنار زد و به مادر که رو به قبله نشسته بود نگاه کرد. او هنوز خوابش نبرده بود و صدای مهربان مادر را میشنید. مادر هنوز هم داشت در حق همسایهها دعا میکرد؛ همان همسایههایی که بعضیشان آدمهای تندخو و نامهربانی بودند و با رفتارهای بدشان، امام علی علیه السلام را آزار میدادند.
راز و نیاز مادر تا نزدیکیهای اذان صبح طول کشید. مادر در این مدت، یک بار هم نشد که برای خودش دعا کند و از خدا چیزی بخواهد.
بعد از نماز صبح، حسن رو به مادر کرد و پرسید: «مادرجان! چرا دیشب، حتی یک بار هم برای خودت از خدا چیزی نخواستی و دائم برای دیگران دعا کردی؟»
فاطمه سلام الله علیها به گلِ روی حسن که زیباترین گل خانهاش بود خیره شد و جواب داد: «مگر نشنیدهای که اول همسایه، بعد خانه؟ پس باید اول به فکر دیگران بود و بعد به فکر خود!»
من و ماه و ستارهها، غرق در خوشحالی شدیم. دیدنِ روی زیبای اهل بیت برای ما شیرینتر از همهی آسمانها و منظومههاست.»
خورشید که بالهای طلاییاش را باز کرده بود به خانهی کوچک فاطمه سلام الله علیها و علی علیه السلام خیره شد و آرام آرام آنجا را بوسید.
این داستان از کتاب مژدهی گل انتخاب شده است.
مژدهی گل
داستانهایی از زندگی حضرت فاطمه زهرا س
نویسنده: مجید ملامحمدی
حضرت #فاطمه سلام الله علیها
#کودکان
#داستان
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
دعا برای همسایه
مادر هنوز بیدار بود و داشت بر روی سجاده اش دعا می خواند. حسن در رختخواب خود از این پهلو به آن پهلو غلتید، اما خوابش نبرد. ماه از پشت پنجره کوچک اتاق، صورتش را نوازش کرد.
خیره شد. او صدای آرام و دوست داشتنی مادر را به خوبی می شنید. اما با هر بار شنیدن، تعجبش بیشتر می شد.
یک دعا بیشتر از دعاهای دیگر بر زبان مادر می آمد. او دائم برای همسایه ها و مردم دعا می کرد. گاهی اسم تک تک آن ها را می برد و برایشان آرزوی سلامتی می کرد. گاهی هم از خداوند برای آن ها چیزهایی می خواست.
حسن آن قدر بیدار ماند تا این که نزدیکی های اذان صبح شد.
دوباره پلک باز کرد و از زیر روانداز به مادر چشم دوخت. مادر هنوز بر روی سجاده اش بود. حسن با خودش فکر کرد: مادر یک بار هم نشد که برای خودش دعا کند یا از خداوند چیزی بخواهد، بلکه همه دعاهایش برای همسایه ها و دیگران بود! حسن کودک بود، به خواندن نماز علاقه زیادی داشت. او همراه مادر نماز خواند.
بعد از مادر پرسید: مادر جان، چرا وقتی که داشتی دیشب دعا می خواندی، حتی یک بار هم از خدا برای خودت چیزی نخواستی، بلکه برای دیگران دعا کردی!
نگاه مهربان حضرت زهرا سلام الله علیها به گل روی حسن افتاد.
مادر گفت: «حسن جان، مگر نشنیده ای که اول همسایه سپس خانه، پس باید اول به فکر دیگران بود و برایشان دعا کرد، بعد به فکر خود!».
باز هم حسن از حرف های زیبای مادر، درس تازه ای یاد گرفته بود.
حضرت #فاطمه سلام الله علیها
#کودکان
#داستان
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
#شعر روز مادر
سلام به خانم نور
به حضرت فاطمه(س)
پر میزند تا بهشت
سلامهای همه
جشن تولّد اوست
در آسمان هفتم
روی زمین شده شاد
دل تمام مردم
یک صلوات زیبا
هدیه به او شد الآن
دو شاخه گل برای
مامانبزرگ و مامان
منیره هاشمی
منبع -مجله سنجاقک -اسفند 96
حضرت #فاطمه سلام الله علیها
#خردسالان
#شعر
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
#شعر مادر خوب من
مادر خوب من چه با صفایی هی
بیا تو کنارم که با وفایی هی
غذای مادرم چقدر لذیذه هی
نام او برایم خیلی عزیزه هی
مادر خوب من تو بهترینی هی
الهی پسرم(دخترم) بلا نبینی هی
خنده مادرم چه دل نوازه هی
دعای مادرم برایم نیازه هی
یاد تو از دلم هرگز نمی ره هی
ای خدا مادرم هرگز نمیره هی
حضرت #فاطمه سلام الله علیها
#خردسالان
#کودکان
#شعر
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
#شعر سرود کوثر
تو دختر محمّد
تو ماه آسمانی
شنیدهام که خیلی
بزرگ و مهربانی
برای او همیشه
تو مادری نه دختر
به خاطرت سروده
خدا سرود کوثر
تو مثل گل شکُفتی
میان باغِ بابا
گلی قشنگ و خوشبو
گلی به نام زهرا
💠زهرا داوری
✅منبع -مجله پوپک -فروردین 95
حضرت #فاطمه سلام الله علیها
#کودکان
#شعر
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگزاری جشن تکلیف جهادی در منطقه محروم بازفت
دیماه ۱۴۰۰
هدایت شده از عمو روحانی
#شعر انقلاب ما
بهمن از راه رسید///باز با خاطره ها
خاطرات جالب/// روزهای زیبا
روزهایی که شدند/// بهترین در ایران
توی تاریخ شدند/// تا ابد جاویدان
ما هنوز از پاداش/// همگی خوشحالیم
چند روزی همه جا/// جشن شادی داریم
انقلاب ایران/// کرد دنیا را شاد
بعد از آن ایران شد/// شاد و خوب و آزاد
#کودکان
#دهه_فجر
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
🎁هدیه و خرید و فروش کتاب و...📚
برنامه ی اصلی ما اهداء و خرید و فروش کتاب به حد اقل قیمت جهت کمک به مومنین است💓
مدیر کانال
@hossein366
لطفا صبور باشید کانال در حال عضو گیری است...
خبر های خیلی خوبی در راه است...😊
@ketabehedyeh
کانال تربیتی #گنجینه313 برگزار می کند:📢📢
🌷سردار دلها حاج قاسم سلیمانی:
((یکی از شئون عاقبت بخیری نسبت شما با #جمهوری_اسلامی و #انقلاب است.))
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔎دوره مهارت افزایی مربیگری( #یاران_انقلاب )🇮🇷
📱💻 به صورت مجازی
👈 ویژه مربیان کودک و نوجوانان
✅((آموزش روش های جذاب و متنوع اجرای برنامه های دهه فجر در فضای مجازی و حضوری ))😃
⬅️ اگر به دنبال #ایده های جذاب و برنامه های #هدفمند در رابطه با دهه فجر و انقلاب اسلامی برای اجرا در فضای مجازی و برنامه های حضوری هستید شرکت در این دوره کاربردی را از دست ندهید👌👌👌
👨🏫 مدرس :
استاد #حمید_محمدی
هزینه دوره با تخفیف ویژه #20هزار_تومان می باشد، مربیان محترمی که امکان پرداخت هزینه دوره را ندارند می توانند به صورت #رایگان در کلاس شرکت کنند.
🗓زمان : #پنجشنبه 7 بهمن 1400
⏰ساعت: 15 الی 17:30
📌جهت کسب اطلاعات بیشتر وثبت نام در این دوره مهارتی ،کلمه (یاران انقلاب) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇
@M_alizadeh110
@M_alizadeh110
💠کانال تربیتی #گنجینه313
---------------------🌸
@GANJINE313
🌸---------------------
کبوتران حرم ویژه دهه فجر 96قسمت 1.pdf
1.62M
مجله کبوتران حرم ویژه دهه فجر 96 قسمت 1 و 2
کاری از واحد فرهنگی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
#کودکان
#متن
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
کبوتران حرم ویژه دهه فجر 96قسمت 2.pdf
3.89M
مجله کبوتران حرم ویژه دهه فجر 96 قسمت 1 و 2
کاری از واحد فرهنگی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
#کودکان
#متن
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
نقاشی پدر مهربان
برگه #رنگ _امیزی تصویر امام #خامنه ای در کنار کودکان
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
هدایت شده از محصولات فرهنگی آوین
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم
🌸کتاب خورشید آزادی
📚 کتاب رنگآمیزی کودکان به همراه شعر به مناسبت دهه فجر
#انقلاب
#رایگان
#دهه_فجر
🌼کالای فرهنگی سالم🌼
╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮
@farsakala
╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
هدایت شده از محصولات فرهنگی آوین
خورشید آزادی کتاب رنگآمیزی کودکان به همراه شعر به مناسبت دهه فجر.pdf
3.45M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم
🌸کتاب خورشید آزادی
📚 کتاب رنگآمیزی کودکان به همراه شعر به مناسبت دهه فجر
#انقلاب
#رایگان
#دهه_فجر
🌼کالای فرهنگی سالم🌼
╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮
@farsakala
╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
✳⏪ برگزاری دوره تربیت مربی کودک و نوجوان(حضوری و مجازی ) با سابقه برگزاری ۳۰۰ دوره موفق تربیت مربی در سطح کشور با استفاده از اساتید توانمند و برتر کشوری
🍀جهت ثبت نام و هماهنگی دوره تماس بگیرید
۰۹۱۲۸۵۲۳۴۴۱
@amoorohani_110
گل لاله کاغذی
#دهه_فجر
#خلاقیت
#اریگامی
🌸بانک محتوایی ویژه مربیان🌸
www.amoorohani.com
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
#داستان پیرمرد باغبان و امام خمینی رحمه الله علیه
✅آن وقت ها،توی شهر کوچکی ،امام ما در خانه ای کوچک زندگی می کرد.
خانه ی او یک باغچه داشت.باغچه ای بی گل .بچه های امام آن باغچه را دوست داشتند.دلشان میخواست توی آن گل بکارند.گل های سفید وصورتی ،گل اطلسی،لاله عباسی،یاس سفید وخوشبو .
اماخاک باغچه خوب نبود،باید عوض میشد.قرار شد که برای باغچه خاک تازه بیاورند.یک روز سرظهر ،وقتی مادر سفره نهار ،صدای در خانه که بلند شدیکی از بچه ها دویدو در باز کرد.پشت در پیرمردی بود که کیسه بزرگی را بر روی شانه اش انداخته بود .توی آن کیسه خاک بود پیرمرد پیرمرد برای باغچه کوچک خانه خاک آورده بود او نفس نفس میزد و زیر ان بار سنگین عرق میریخت با دست های پیر وخاکی پیشانی اش را پاک می کرد بازبان لبهای خشکش را خیس می کرد .
امام وبچه ها دور سفره نهار نشسته بودند بوی غذا در اتاق پیچیده بود بچه های کوچک گرسنه بودند بوی غذا گرسنه ترشان کرده بود مادر برایشان غذا می کشید بچه ها میگفتند بیشتر یکم بیشتر!....
و مادر می گفت:بس است !غذا کم است با نان بخورید تاسیر شوید.مادر برای خودش وامام هم غذا کشید .بعد همه آماده غذا خوردن شدندیک مرتبه چشم امام از پنجره باز به حیاط افتاد.پیرمرد را دید.او داشت کیسه خاک را توی باغچه خالی می کرد .امام فهمید او خسته است .تشنه است.فهمید که حتما گرسنه هم هست .
با خودش گفت:باید برای او هم غذا ببریم اما توی قابلمه غذایی باقی نمانده بود .. مادر همه را کشیده بود.امام فکر کرد یک بشقاب خالی برداشت چند قاشق از غذای خودش را در آن بشقاب ریخت بعد بشقاب را جلوی بچه ها گرفت وگفت:بچه ها شما هم چند قاشق از غذایتان را توی این بشقاب بریزیدتا برای آن پیرمرد ببریم او هم مثل شما گرسنه است.
بچه ها ومادر هرکدام چند قاشق از غذایشان را توی بشقاب ریختند.بشقاب پرشدیکی از پسرها بشقاب غذا را برای پیرمرد برد .پیرمرد خوشحال شد خندید وتشکر کرد .
بعد دستهای خاکی اش را شست وبعد شروع کرد به خوردن .با چه لذتی می خورد!....غذای ان روز برای بچه ها با همیشه فرق داشت ازهمیشه خوشمزه تر وبهتر بود .آن روز بچه ها خیلی خوشحال بودند.آن ها یک درس خوب از پدرشان یاد گرفته بودند.
به نقل از دختر امام خمینی رحمت الله علیه
امام #خمینی رحمت الله علیه
#کودکان
#داستان
🌸مرجع محتوایی تربیت دینی🌸
www.amoorohani.com
👇👇 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc