eitaa logo
پیش دبستانی و مهد کودک
3.4هزار دنبال‌کننده
913 عکس
884 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر پرندگان 🐧🐦🐧🐦🐧🐦🐧🐦🐧🐦🐧🐦 کلاغ پر,گنجشک پر کی داره میزنه در؟ کفتره یا کلاغه؟ بلبله یا که زاغه قمریه یا پرستو؟ اردکه ,غازه یا قو؟ کلاغ پر,گنجشک پر مامانی رفت دم در پرستوها ,کلاغا پرنده های باغا پر بزنید تالونه بابام اومد به خونه کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
جیک و جیک و جیک چه هستم؟ تخم پرنده هستم * تنگ و تاریکه این جا خیلی کوچیکه اینجا * فردا به امید خدا دیوار تخمو میشکنم * رو شاخه ها پر می زنم آواز می خونم چه و چه با ناز می خونم به و به * گربه میگه: صدای تو قشنگه * موشه میگه: پرها و چشم و پای تو قشنگه * خدا جونم کاش بتونم خوشگل خوشگل بخونم *** بچه هارو شاد بکنم کنار اون ها بمونم کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
مرغ قشنگم مرغ قشنگم قدقدقدا می کنه شاید داره منو صـــدا می کنه دونه می خواد تا بخوره برای من تخــــــم بذاره یه مشت دونه بر می دارم برای مرغـــــــم می پاشم یه کاسه ی آب میارم جلوی مرغـــم میذارم اون می خوره آب و دونه بعدش میــــره توی لونه می خوابه قدقد می کنه برای من تخــــم می کنه کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
وقتی خروس نازم قوقولی قوقو رو سر داد از یه روز خوبِ خوب بازم به من خبر داد گفت عزیزم بیدار شو صبح شده باز دوباره هوا چه روشن شده خورشیدخانوم بیداره پاشو چشاتو واکن دنیا خیلی قشنگه خورشیدخانوم طلایی، آسمون آبی رنگه زودباش با یاد خدا از خواب ناز بیدار شو وقتی صبحونه خوردی مشغول کار و بار شو کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
یکی بود یکی نبود. روزی روزگاری… دره ای بود سبز و باصفا. یک طرفش چشمه آب. یک طرفش گل های زیبا. درخت بود، پرنده بود. چرنده بود. دو تا دوست قدیمی هم بودند؛ یک کبک و یک عقاب. انیس و مونس هم؛ هم در شادی هم در غم. کبک و عقاب با هم پیمان بستند که هیچ وقت به هم آزاری نرسانند. عقاب حتی اگر گرسنه باشد کبک را نخورد. در عوض کبک قشنگترین آوازهایش را برایش بخواند. یک روز گرم و آفتابی، زمین پر از گُل، آسمان آبی، کبک دنبال آب و دانه توی علف زار می گشت. عقاب توی آسمان بود. فکر یک شکار خوشمزه با گوشت فراوان بود. همین طور که این طرف و آن طرف پرواز می کرد، چشمش به یک موش افتاد. پایین آمد و پنجه اش را دراز کرد و روی سرش پرید. موشِ زرنگ مقل برق و باد زیر سنگی دوید. همان جا قایم شد. عقاب دنبال یک شکار دیگر رفت. این بار خرگوشی پیدا کرد. خرگوشِ تپل نشسته بود لای سبزه و گُل. عقاب با خودش گفت: « بَه بَه یک ناهار خوشمزه. این دیگر مالِ خودم است. » نوکش تیز شد. چشم هایش ریز شد. قدم قدم جلو رفت. یک دفعه جستی زد و حمله کرد. خرگوشِ باهوش دو پا داشت دو پای دیگر قرض کرد و الفرار. تا عقاب به خودش بیاید ناپدید شد. عقاب خسته و ناامید به لانه اش برگشت. هوا تاریک شده بود و پرنده ها و چرنده ها هر کدام توی سوراخی رفته بودند. دیگر خبری از شکار نبود. عقاب که شکمش از گرسنگی قارقور می کرد به خودش گفت: « حالا چه کار کنم! کاشکی چیزی برای خوردن داشتم. » یاد دوستش افتاد. به زودی کبکِ مهربان به لانه اش بر می گشت. عفاب به خودش گفت: « من خیلی نادان و احمق هستم. غذای به این خوبی کنارم هست، آن وقت من باید از گرسنگی غصه بخورم. اصلا عقاب کجا! کبک کجا! مگر کبک دوست عقاب می شود! » بعد چشم هایش را بست و به خودش گفت: « بَه بَه گوشتِ کبک، خوشمزه، نرم و لذیذ و عالی است. کبک جان! جای تو، توی شکمم خالی است. » عقاب آن قدر با خودش حرف زد تا دوستی و قول و قرارهایی که با کبک گذاشته بود از یادش رفت. منتظر نشست تا کبک بیاید. کبک بی خبر از همه جا، خرامان خرامان به لانه برگشت. عقاب را دید. سلام کرد و کنارش نشست. عقاب که دیگر طاقتش تمام شده بود جستی زد و گلوی او را گرفت. کبک فریاد زد: « ای دادِ بی داد. پس کو مروت؟ چه طور شد آن همه دوستی! آن همه رفاقت! » عقاب گفت: « این حرف ها را فراموشکن. فعلا خیلی گرسنه ام. پدر بزرگم به من وصیت کرده هر وقت کبکی را دیدی او را بخور. من هم می خواهم به وصیت او عمل کنم. » کبک بیچاره زیر چنگال های تیز عقاب به نفس نفس افتاد. فکری کرد و گفت: « راستش دوست عزیز! پدربزرگ من هم سفارش کرده بود اگر اسیر عقاب شدی به او بگو قبل از این که تو را بخورد حتما خدا را شکر کند وگر نه تو، توی گلویش گیر می کنی. » عقاب آرام شد. اگر خدا را شکر می کرد بهتر بود تا لقمه توی گلویش بماند و خفه بشود. سرش را به طرف آسمان گرفت و بال هایش را باز کرد. کبک منتظر بود. همین که پنجه های عقاب باز شد مثلِ باد دوید. لایِ شکاف سنگی رفت و خودش را نجات داد. عقاب تا به خودش بیاید، شکار خوشمزه اش در رفت. خجالت زده و غمگین به لانه اش پر کشید. دیگر هیچ کس حرفی از دوستیِ کبک و عقاب نشنید. کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
🕊🌿پرندگان🌿🕊 پرنده قشنگم توی قفس نشسته دیوارهای قفس بال وپرش را بسته با چشمای قشنگش خیره شده به ابرا دوست داره پر بگیره توآسمون ها پرنده دوست نداره توی قفس بمونه دوست داره تو آسمون پربگیره بخونه بیایین پرنده ها روتوی قفس نگذاریم گناه دارن بچه ها ما اونهارو دوست داریم کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
🎯هدفها: ۱- آشنا کردن کودکان با انواع پرندگانی که معمولاً در محیط زیست خود مشاهده می کنند ؛ ۲- یاد گرفتن نام پرندگان و اجزاء بدن پرندگان ؛ ۳- آشنایی با چگونگی تولد پرندگان و سر برآوردن از تخم ؛ ۴- آشنایی با چگونگی تغذیه نوزادان پرندگان بوسیله مادر و پدر و مفهوم خانواده پرندگان ؛ ۵- آشنایی با چگونگی ساختن آشیانه پرندگان و مراحل آن ؛ ۶- آشنا کردن کودکان با مفهوم کوچ پرندگان در زمستان به مناطق گرمسیرو بازگشت آنها در بهار ؛ ۷- آشنا کردن کودکان با مفهوم مراقبت از پرندگان و کمک به تغذیه آنها ؛ 🔻مربیان عزیز باید در مناسبتهای مختلف و در هنگام فعالیتهای گوناگون ، اعم از بحث و گفت و گو، شعر ، قصه ، کاردستی ، فعالیتهای نمایشی ، گردشهای علمی و بازیهای گوناگون ، از مفاهیم و واژگان مختلف ذکر شده در صفحه بعد استفاده کنند. 🔻باید بدانند که پرندگان دارای پر هستند و پرواز می کنند . پرندگان در جاهای مختلف زندگی می کنند؛ در جنگلها ، آبها ، خشکی، روی زمین و نیز روی درختان بزرگ و بلند . 🔻بدانند که پرندگان هم دارای خانواده هستندو از فرزندان خود مراقبت می کنند. 🔻بدانند که بعضی از پرندگان ، حشرات کوچک را شکار می کنند ، برخی گوشتخوار و بعضی گیاهان یا دانه می خورند. 🔻باید با چگونگی مهاجرت و هدف و چگونگی آن آشنا شوند. 🔻باید بدانند که پرندگان تخم می گذارند و از تخم به جوجه تبدیل می شوند. 🔻باید بدانند که پرندگان چگونه لانه می سازند . 🔻باید با نحوه نگهداری و مراقبت از پرنگان آشنل شوند. 🕊واژگان مناسب برای زبان آموزی : – نام پرندگان مختلف مانند کبوتر ، گنجشک و…. – نام اجزاء بدن پرندگان مانند نوک ، پنجه ، پر ، بال و …… – کوچ کردن ، مهاجرت کردن – سر از تخم بیرون آوردن – دانه دادن – ظرف غذای پرندگان – قفس پرنده – آواز پرندگان – صدای پرندگان مانند جیرجیر، بغ بغو کردن ، کوک کوک و…. کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
روزی آهویی زیبا در یك دشت بزرگ زندگی می‌كرد. در كنار این دشت زیبا یك كوه بسیار بلندی قرار داشت. آهوی تیزپا روزها در این دشت و دامنه كوه می‌دوید و بالا و پایین می‌پرید و وقتی كه به پای كوه می‌رسید به نوك آن نگاه می‌كرد و آرزو داشت كه مانند دوستش بزكوهی به بالای كوه برود و از ارتفاع زیاد، دشت را نگاه كند. ولی چند قدم كه بالا می‌رفت دیگر نمی‌توانست به راهش ادامه دهد و برمی‌گشت پایین. روزها می‌گذشت و آهوی كوچولو روز به روز با دیدن بزهای كوهی بیشتر در آرزوی ارتفاع كوه بود و دلش می‌خواست مثل بزها با عظمت و افتخار در بین سنگ‌های نوك كوه بایستد و از آنجا اطراف را تماشا كند. یك روز عقاب بزرگی در آسمان پرواز می‌كرد و یك دفعه آهو را دید كه در دامنه كوه ایستاده و قصد بالا رفتن را دارد. عقاب دانا خیلی سریع به سمت آهو رفت و تا آهوی تیزپا قصد فرار كرد، عقاب گفت: آهو كوچولو... شنیدم خیلی دلت می‌خواهد بروی بالای كوه؟ آهو گفت: بله خیلی دوست دارم. عقاب گفت: پس چرا نمی‌روی؟ چرا این پا و اون پا می‌كنی؟ آهو گفت: آخه عقاب مهربان، من یك مقدار كه می‌روم دیگه نمی‌توانم راه بروم و مجبورم به پایین برگردم. عقاب فكری كرد و گفت: خب... من می‌برمت فقط به شرطی كه سر و صدا نكنی و خیلی آرام روی زمین بخوابی و چشمانت را هم باز نكنی. آهوی نادان حرف عقاب را گوش كرد و همین كار را انجام داد. آهو روی زمین خوابید و عقاب پركشید و با چنگال‌های قوی‌اش آهو را بلند كرد و اوج گرفت تا به بالای كوه رسید و بعد آهو را روی زمین گذاشت. تازه در آن لحظه آهو متوجه شد كه چه كار اشتباهی كرده و آنجا محل زندگی عقاب است و طعمه عقاب شده است‌ . آهو شروع كرد به لرزیدن و اصلا دوست داشتن ارتفاع و نوك كوه از یادش رفت و حالا آرزو می‌كرد كه ای كاش روی همان زمین و در دامنه قرار داشت تا می‌توانست با پاهای تیزش بدود و فرار كند. عقاب كه لرزیدن آهو را دید خیلی دلش برایش سوخت و تصمیم گرفت كه او را به پایین كوه ببرد و دوباره با چنگال‌های تیزش آهو را بلند كرد و به پایین آورد. آهو وقتی كه به پایین رسید از عقاب سوال كرد: پس چرا من را نخوردی؟ عقاب گفت: من همیشه دوست دارم حیوانات را كه در حال فرار هستند شكار كنم و بخورم،‌ ولی تو از ترس تمام گوشت‌هایت آب شده بنابراین دنبال شكار دیگری می‌روم. ولی امیدوارم این درس بزرگی برایت شده باشد كه همیشه باید در جایگاه خودت باشی و آرزوی جا و مكان دیگری را نكنی، چون تو یك لحظه هم نمی‌توانی در آنجا دوام بیاوری و زندگی كنی. بنابراین همین آهوی ظریف و زیبا باش و از جوانه‌های دامنه كوه تغذیه كن و از زندگی لذت ببر. کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕
کانال معلمان و والدین عزیز به ما بپیوندید👇 @amoozesh_pish_dabestani (آدرس بقیه کانال های مجموعه) 🔻 @tabligat_noor فوروارد کنید💕