🌊 #خاله_اُردی 🌊
🐤خاله اُردی اردک خاله ریزقلی بود. او با خاله ریزقلی به دیدن جوجه اردک ها آمده بود. برای جوجه اردک ها عروسک گربه آورده بود تا دیگر از گربه نترسند و گربه را بشناسند.
🐤جوجه ها وقتی خاله اردی را دیدند، پریدند سر و کول خاله و حسابی بهش نوک زدند؛ یعنی خیلی خوش حال شده بودند و داشتند خاله را می بوسیدند. خاله گفت: « وای چه جوجه های نازی. خدا حفظشان کند.»
🐤خانم کواک گفت: « سلامت باشی آبجی. جوجه های شلوغی هستند. می بینی چه کار می کنند؟»
🐤بگ بگ رفت طرف جوجه ها. آن ها را یکی یکی از خاله جدا کرد و گفت: « چه کار می کنید وروجک ها؟ خاله اُردی را اذیت نکنید.»
🐤خاله با مهربانی، بالش را به سر بگ بگ کشید و گفت: « قربان بگ بگ نازم بروم. عیبی ندارد. ممنونم از این که به فکر من هستی. بیا این مال تو.»
🐤یک کلاه سفید قشنگ که عکس اردک سیاه روی آن بود به بگ بگ داد. بگ بگ پرید بغل خاله و چند تا نوک به او زد. یعنی بوسیدش.
🐤جوجه ها وقتی کار بگ بگ را دیدند، جلو آمد و بگ بگ را از بغل خاله کشیدند پایین و خودشان رفتند بغل خاله. خاله با بگ بگ و جوجه ها حسابی بازی کرد و آقای کواک و خانم کواک کلی خندیدند و شاد شدند.
🐤موقع ناهار شد. خانم کواک خوراک کاهو، هویج درست کرده بود. خاله پرسید: « راستی اسم جوجه ها چی هست؟»
🐤آقای کواک گفت: « آن قدر از تولدشان خوش حال شدیم که اسمی برایشان اتنخاب نکردیم».
🐤جوجه ها باز می خواستند با خاله بازی کنند؛ اما بگ بگ گفت: « هی جوجوها بس کنید دیگر. خاله خسته است».
🐤خاله اُردی گفت: « هی که نشد اسم. باید جوجه ها اسم داشته باشند تا خودشان را بشناسند.»
🐤بگ بگ گفت: « من که راحتم. به این می گویم داداش. به این دوتا می گویم آبجی یک و دو.»
🐤خاله گفت: «نه. اینم نشد اسم. باید برای هر کدام یک اسم بگذارید. حالا فکر کنیم ببینیم چه اسمی بگذاریم.»
🐤همه فکر کردند تا اسم خوبی را انتخاب کنند. تا این که سه اسم قشنگ انتخاخب شد. اسم ها این بود. جو یک، جو دو و جو سه. همه از این اسم ها راضی بودند. بگ بگ همه اش اسم ها را تکرار می کرد و جوجوها با تعجب به او نگاه می کردند. اسم داداش، شد جو یک و دو تا آبجی ها شدند جو دو و جو سه.
🐤خاله گفت: « خوب است برای هر چیزی اسم بگذاریم. اگر بگ بگ اسم نداشت همه بهش می گفتند جوجه اردک و با جوجه اردک های دیگر قاطی می شد.»
🐤بگ بگ رفت توی اتاقش و با اسباب بازی هایش برگشت. مامان کواک گفت: « وا پسرم. خاله خسته است. بگذار استراحت کند بعداً بازی کن.»
🐤بگ بگ گفت: « نه مامان. می خواهم برای اسباب بازی هایم اسم بگذارم تا قاطی نشوند.»
🐤همه خندیدند و جوجه اردک ها رفتند سراغ اسباب بازی های بگ بگ و شروع کردند به بازی.
@amorohani 🍄
🔸️شعر شجاعت
تو مشکل و کسالت
خیلی نباش ناراحت
صبور بودن تو سختی
خودش میشه شجاعت
🌼این شعر برای آموزش مفهوم کودکانه حدیث الصبر الشجاعه مناسبه؛ و آموزش برای مقطع دبستانه چون درکش برای بچههای زیر شش سال سخته
#آیات_احادیث
@amorohani
با بشقابهای دور ریز این کاردستی قشنگ رو میتونید درست کنید👆
#کاردستی_سگ
#کاردستی_با_بشقاب
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی جذاب دایناسور🦕🦖
@amorohani
🎞 #کلیپ_تصویری
🔰 چالشهای تربیتی آموختنی و یاد گرفتنی است...
🎙حجت الاسلام استاد #محسن_عباسی_ولدی
@amorohani
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸 نگران #تواناییهای خودتان باشید نه #ناتوانیهایتان! 🔸
در تربیت اولاد، آنچه را که در حد قدرتتان است، انجام بدهید و برای آن قسمتی که خارج از قدرتتان است، اصلاً #نگران_نباشید و کار را به خداوند بسپارید.
گاهی مثلاً شما با برادرتان سر #تخت را میگیرید و در تابستان آن را در حیاط میگذارید. اگر او آدم سالم و قوی و فعالی باشد، شما نگران آن سرِ تخت که او گرفته، نیستید؛ چون میدانید که او چاپک است و قشنگ میتواند ببرد؛ بلکه نگران این طرفی هستید که خودتان گرفتهاید که مبادا پایتان بلغزد و به زمین بخورید. آن سرِ تربیت را خدا گرفته و هر قسمتی که شما نمیتوانید و از عهدهتان خارج است، سهم خداست.
شورِ آن قسمتی را نزنید که خدا گرفته؛ بلکه شورِ آن قسمتی را بزنید که خودتان گرفتهاید. نگران #ناتوانیهای خودتان نباشید؛ بلکه نگران #تواناییهای خودتان باشید. آن چیزی که میتوانید و برایتان ممکن است را اگر نکنید، برایتان خطرناک است؛ اما آن چیزی که نمیتوانید، جزء وظایف شما نیست. اینکه خدای تعالی جزء وظایف شما نگذاشته یعنی چی؟ یعنی آن را جزء وظایف خودش گرفته و خودش عمل میکند: ((لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))
#تربیت_فرزند
#مدرسه
#جامعه
#فضای_مجازی
@amorohani
🔸️شعر شکر کردن
🌸تو رو دوست داریم
🌱خدا، خدا، خدا، خدا
🌸همیشه شکر میکنیم
🌱تو را، تو را، تو را، تو را
🌸الحمدلله
🌱الحمدلله
🌼این شعر برای آموزش مفهوم کودکانه آیه اشکروا لله مناسبه؛ به عنوان شعر پایان کلاس هم مناسبه که کلاس رو با شکر خدا تمام کنیم تا عادت بشه برای بچهها
#آیات_احادیث #شعر_پایان_کلاس
@amorohani
رفتگر
صدای پایت از دور
🌱شنیده میشود باز
عزیز و مهربانی
🌱بخوان دوباره آواز
تمیز کردهای تو
🌱تمام کوچهها را
پیادهروهای پارک
🌱باغ پرندهها را
میان شهر و بازار
🌱چه صاف و ساده هستی
به جز خدای بزرگ
🌱دل به کسی نبستی
تو با صدای جارو
🌱دوباره سر رسیدی
به جز خدا کسی را
🌱تو قلب خود ندیدی
#مشاغل
#شعر🎼
@amorohani
آش نخورده و دهان سوخته
در زمانهای دور،تاجر پارچه فروشی بود که شاگرد خوب و مودبی داشت ولیکن کمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت.روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آن را آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود.پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت. دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه کرد و برایش دارو نوشت.
پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت، دیگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود، ولی همسر تاجر خیلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد.
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند. تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد.پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند. دستش را روی دهانش گذاشتش.تاجر برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت: دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی؟زن تاجر که با قاشق ها از راه رسیده بودگفت: این چه حرفی است که می زنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من که تازه قاشق ها را آوردم.تاجر متوجه شد که چه اشتباهی کرده است.وقتی کسی را متهم به گناهی کنند ولی آن فرد گناهی نکرده باشد، گفته میشود: آش نخورده و دهان سوخته
#ضرب المثل ها
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایین با هم یه شیر جنگل درست کنیم😃😊
خیلی راحت و ساده با کاغذ رنگی میشه این کاردستی رو درست کرد☘
#کاردستی_شیرجنگل
#خلاقیت
#کاردستیآسان
@amorohani
🔸️شعر حق خدا
🌸تو خدای بیشریکی
🌱توی یگانهای و دانا
🌸همه را تو آفریدی
🌱گل و دشت و کوه و صحرا
🌸تو به ابر تیره گفتی
🌱که از آسمان ببارد
🌸و به روی ناز غنچه
🌱گل خنده را بکارد
🌸به زمین تشنه گفتی
🌱که از آب آن بنوشد
🌸و زمین لباس سبزی
🌱به تن خودش بپوشد
🌸تو نه جسمی و نه روحی
🌱پدر و پسر نداری
🌸تو خدای فصل پاییز
🌱تو خدای نوبهاری
🌸به چه دل خوشم به الله
🌱به کسی که داده جان را
🌸به همان خدا که داده
🌱به تن این همه توان را
#خداشناسی_کودکانه
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی برا افزایش دقت و تمرکز 😊
@amorohani
🔸️آموزش وقت شناسی به کودکان
وقتشناس بودن یکی از عوامل موفقیت انسان هاست و بهترین زمان برای یادگیری این مهارت مهم، دوران کودکیه.
در کودکی(زیر ۶ سال) هم که باید همه چیز رو عینی و ملموس به بچهها یاد داد چون هنوز تفکر انتزاعی که بتونن درک مفهوم چیزی که نمیبیننش رو داشته باشن هنوز شکل نگرفته پس برای درک مفهوم وقت شناسی برای کودک باید دنبال راه عینی بود
ایده تصویر بالا برای همین موضوعه که بشه به سادگی کودک رو با مفهوم وقتشناسی و انجام کارها در موقع خودشون آشنا کرد.
این ایده برای فعالیت تکمیلی سوره عصر یا به قول بچهها سوره ساعت عالیه 🙂
کمک میکنه تا وقتی میخواهیم در مورد استفاده درست از زمان و انجام هر کاری در موقع خودش برای بچهها صحبت کنیم به صورت مشاهدهای درک کنن چی داریم بشون میگیم
علاوه بر انتخاب جالب تصاویر فعالیتها، دور رنگه بودن صفحه کار که مفهوم روز رو شب رو واضح میکنه برای بچهها هم در این ایده بسیار عالیه
بچهها کامل متوجه میشن چه کاری مربوط به روزه چه کاری مربوط به شب
در ادامه الگوی کار رو هم میفرستم تا به راحتی بتونید درست کنید
@amorohani
🔸️شعر بچهی پاکیزه
🌸من صبح زود پا میشم
🌱دست و رویم میشویم
🌸به مامان و بابا جون
🌱سلام علیک میگویم
🌸پاکیزهام مثل آب
🌱خوب و تمیز و شاداب
🌸دندانهایم تمیز است
🌱دست و رویم پاکیزه است
🌸بهبه چهقدر قشنگم
🌱میگویم و میخندم
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش تقارن
با کاغذ ، نخ و رنگ گواش 😍😍👌👌👏👏
#آموزشی
@amorohani